یادنامه سومین سالگرد درگذشت شادروانان دکتر محمد بابایی و دکتر مراد مرادی گراوند:
موجودات باهوش به کسی
باج نمیدهند!
مهمترین مشکل
دامپزشکی بیانگیزگی است
دکتر رضا شیبانی تذرجی
کارشناس اداره کل دامپزشکی
هرمزگان
پس از درگذشت همکار ارجمند و دانشمند جناب دکتر مراد مرادی گراوند متن مصاحبهای با ایشان به همت خبرنگاری باشرافت در سایت حکیم مهر منتشر گردید (و از همین مجال، درودی دوستانه به این همکاری که نمیشناسم نثار میکنم و به پاس معرفت، شرافت خبرنگاری و شعور حرفهای او در قبال شادروان دکتر مرادی گراوند در واپسین روزهای عمر پربرکتشان، تعظیم میکنم) که سرشار از نکتههای فنی سازمانی، سیاسی، اجتماعی و اخلاقی بود. سردرگمی و گمراهی که امروزه به اعتقاد بسیاری از همکاران در کلیت سازمان دامپزشکی و سازمان نظام دامپزشکی مشهود است، یقیناً تابعی از وضعیت کلی جامعه است اما با اندکی تامل میتوان استنباط کرد بحران سازمانی در مجموعه دامپزشکی گویا کمی پررنگتر از سایر دستگاههای اجرایی است و الا اگر همه دستگاههای اجرایی کشور چنین بود که مجموعه دامپزشکی هست، بعید مینماید سنگ بر روی سنگ بند شود.
نگارنده در این نوشته قصد تحلیل موشکافانه بحرانهای فنی و اداری سازمان را ندارد چون هم فایدهای در پی ندارد و هم در همین حد سربسته نیز بعید نیست سبب رنجش خاطر برخی مسئولین شود که مسبوق به سابقه است و همین غیظ و غضب و خطابهای عتابآمیز برخی از همکاران صاحب منصب سازمانی و استانی طی یک دهه گذشته سبب توبه نگارنده از چنین قلمفرساییهایی شده و از همین تریبون اعلام میکنم پس از این مقاله، گود مقدس زورخانه دامپزشکی را میبوسم و کنار میگذارم تا بسیاری از نادوستانم دیگر از گفتهها و نوشتههایم نهراسند و در عذاب نباشند و ساعتها وقت گرانبهایشان در پستوی اتاق فکرهایشان صرف این کوچکترین عضو جامعه فخیم و فاخر دامپزشکی نشود که به قول حضرت حافظ:
ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این
ورطه رخت خویش
و هم به حکم نافذ و نصیحت حکیمانه لسانالغیب است که:
حالیا مصلحت وقت در آن میبینم
که کشم رخت به میخانه و
خوش بنشینم
با این همه اما آموزهای از شیخ اجل -سعدی شیرینسخن- باز هم سبب گردید حسب وظیفه چیزی بگویم و بگذرم که در
دیباچه گلستان فرموده است: «کسی از متعلقان منش بر حسب
واقعه مطلع گردانید که فلان عزم کرده است و نیت جزم که بقیت عمر معتکف نشیند و
خاموشی گزیند، تو نیز اگر توانی سر خویش گیر و راه مجانبت پیش. گفتا: به عزت عظیم
و صحبت قدیم که دم بر نیارم و قدم بر ندارم مگر آن گه که سخن گفته شود به عادت
مألوف و طریق معروف که آزردن دوستان جهل است و کفّارت یمین سهل و خلاف راه صواب
است و نقص رای اولوالالباب ذوالفقار علی در نیام و زبان سعدی در کام.
زبان در دهان ای خردمند چیست/ کلید در گنج صاحب هنر
چو در بسته باشد چه داند کسی/ که جوهر فروش است یا پیلهور
اگر چه پیش خردمند خامشی ادب است/ به وقت مصلحت آن به که در سخن
کوشی
دو چیز طیره عقل است دم فرو بستن/ به وقت گفتن و گفتن به وقت
خاموشی»
باری مصلحتاً، سومین سالگرد درگذشت دو نفر از بهترین
کارشناسان ادوار سازمان دامپزشکی کشور بهانهای شد
برای بازگویی و بازنویسی برخی نکات مندرج در متن مصاحبه حکیم مهر با زندهیاد
دکتر مرادی گراوند که طی خبر شماره ۵۹۵۲۳ مورخ ۱۴/۰۶/۱۳۹۹ منتشر گردید (اینجا).
دکتر مرادی گراوند با مناعت طبع و نه از سر تکبر، به توانمندیهای
فنی خود اشاره کرد و از علاقه و انگیزهای که به عنوان یک عشایرزاده به علم
دامپزشکی داشت سخن گفت که همین علاقه وی را به سمت دامپزشکی کشانده بود، در حالی
که میتوانست
در سال ۱۳۵۴ رشته و شغل دیگری انتخاب کند تا هم حقوق بهتر و هم جایگاه اجتماعی
بالاتری داشته باشد. از بیمهریهای
سازمان دامپزشکی گفت که قدردان تلاشهای فنی وی نبودند و از توان علمی و پژوهشی
او بهره نبردند و حتی رئیس وقت سازمان احوالی از ایشان که در بستر بیماری بود
نگرفت و پیشتر
از آن حکایت رد صلاحیت عقیدتی در آزمون تخصص میکروبشناسی
دانشکده بهداشت در سال ۱۳۶۵ به رغم دارا بودن معدل الف، همه اینها گرههایی
بودند که تا آخر عمر بر دل و خاطرش سنگینی کرد.
قضاوت منصفانه آن است که باید به گلایهها و
انتقادات تند و صریح کارشناس خبره بازنشستهای که
با وجود دارا نبودن مدرک تخصصی، عضو انجمن میکروبشناسی
ایران بودند حق داد زیرا به
رغم فعالیت ۱۳ ساله در فیلد باکتریایی هیچ ارتقاء سازمانی منتهی به افزایش حقوق و
مزایای رضایتبخش
به دست نیاوردند و اقدام کارشناسی جسورانه و شجاعانه ایشان در هدفمند نمودن
واکسیناسیون علیه بیماری شاربن و جلوگیری از ملی شدن واکسیناسیون علیه لپتوسپیروز (با
وجود چالشهای
بسیار بین وزارت بهداشت و سازمان دامپزشکی) که هر دو، نقطه عطف قابل توجهی در
برنامههای
کارشناسی تاریخ سازمان دامپزشکی محسوب میشود، قدر
دانسته نشد و به چشم نیامد. زمانی ارزش علمی و عملی این اقدام کارشناسانه و قابل
ستایش را در مییابیم
که حذف غیرکارشناسانه و مستبدانه واکسیناسیون علیه آبله در سالهای
اخیر توسط یکی از همکاران متظاهر به علم و کمالات (پخش زنده اینستاگرامی او در شب
عید! سالی که بر اریکه قدرت تکیه زده بود و وعده قطعی برای گنجاندن فوقالعاده
تسری در حکم استخدامی داد را نیز نمیتوان فراموش کرد) سبب طغیان شدید بیماری آبله
و بروز خسارتهای
شدیدی در سطح ملی گردید که قابلیت پیگیرد قضایی هم داشت و البته اقدامات ضد
کارشناسی فرد یادشده حتی اگر در محاکم قضایی هم مورد قضاوت قرار نگیرد، بدون تردید
در ذهن کارشناسان دامپزشکی قضاوت شده و خواهد شد. مقایسه ارتقاء شغلی و بهره مندی
سازمانی دو کارشناس مطرح کننده طرحهای
فوق میتواند
دلیل رنجش خاطر زندهیاد
دکتر مرادی گراوند را ملموستر
کند.
ایشان در بخشی از مصاحبه خود مهمترین مشکل دامپزشکی را بیانگیزگی
بیان میکند
و پایین بودن حقوق دامپزشکان را عامل مهم بیانگیزگی
میداند
و با همان صراحت کلام دوستداشتنی
خود میگوید:
«به دکتر رفیعیپور
(رئیس محترم وقت سازمان دامپزشکی) گفتم اگر من جای شما بودم کلید سازمان را به
وزیر تحویل میدادم
و سوال میکردم
آیا ریاست بر سازمانی که دامپزشک با ۳۵ سال سابقه آن ۵ میلیون تومان حقوق میگیرد
افتخاری دارد؟!
شادروان دکتر مرادی گراوند بیتکلف
و صریحالهجه
بود. قطعه طلایی مصاحبه با ایشان را شاید بتوان بحث راجع به هوش کارشناسی دانست که
عنوان کردند: «هوش بالا باعث شد زمانی با وزیر جهاد کشاورزی کار میکردم
زیر بار ادامه همکاری نرفتم اگر نه الان حداقل معاون ایشان بودم. موجودات باهوش به
کسی باج نمیدهند!»
به هر صورت سه سال از درگذشت اساتید عرصه اجرایی دامپزشکی میگذرد
و بدون تردید دیر یا زود یادنامهای
یا اقلاً پیام تسلیت کوچکی (که ریاست وقت سازمان از همین پیام مختصر تسلیت برای
درگذشت همشهری فرهیخته خود روانشاد دکتر مرادی گراوند هم دریغ کرد و عجبا از گذر
زمان؛ رازهایی از طبیعت و روزگار را در همین سه سال بر همگان عیان نمود که نیاز به
توضیح نیست و عاقلان دانند! تا بوده و خواهد بود به گفته فردوسی بزرگ چنین است رسم
سرای درشت...) برای افراد دیگری از جامعه دامپزشکی در هر رده شغلی و استخدامی در
کشور به چشم و گوش خواهد رسید و کاش پیش از چنان خبری، سراغی از همکاران بیمار و
به ویژه پیشکسوتان
و بازنشستگان (اعم از بخش دولتی و خصوصی) بگیریم و دلجویی کنیم و در این شرایط
دشوار اقتصادی در صورت نیاز دستگیرشان
باشیم. به گفته شریف مولانا:
بیا تا قدر یکدیگر بدانیم
که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم
غرضها تیره دارد دوستی را
غرضها را چرا از دل نرانیم
گهی خوشدل شوی از من که میرم
چرا مردهپرست و خصم جانیم
چو بعد از مرگ خواهی آشتی کرد
همه عمر از غمت در امتحانیم
کنون پندار مُردم آشتی کن
که در تسلیم ما چون مردگانیم
چو بر گورم بخواهی بوسه دادن
رخم را بوسه ده کاکنون همانیم
در پایان عاجزانه از صاحبمنصبان دامپزشکی در سازمان دامپزشکی و سازمان نظام دامپزشکی
(چه در مرکز و چه در استانها) میخواهم که از وجود و توصیههای کارشناسان صریحالهجه، جسور و باهوش خود نرنجید و نترسید زیرا اینان نه
گوشه چشمی به پست و مقام دارند و نه قصد تخریب و جنجال. این همکاران شما تملق و
چربزبانی نیاموختهاند زیرا در دوره
جوانی که برخی همکلاسان و همکارانشان مشق تملق میکردند و جویای نام و ننگ بودند و سودای قدرت در سر می
پروراندند، اینان سرشان به کتابهای مرجع و مقالات گرم بود و در اندیشه (شاید خام!!)
اثرگذاری مثبت بر سیستم دامپزشکی و اعتلای نام دامپزشکی، جوانی خود را تباه کردند.
اینان گروهی هستند که هیچگاه بر سر مبلغ اضافه کار و ماموریت مدعی و غضبناک نمیشوند و نتیجه مادی و معنوی اندیشه و کارشان هم اگر به ثمر
بنشیند، بیش از خودشان نصیب مسئولین خواهد شد و سبب ترقی سازمانی صاحبمنصبان! اگر گاهی با تندی و بیباکانه پیرامون مسائل فنی و نارساییهای سازمانی سخنی میگویند، تردید نداشته باشید از سر دلسوزی و خیرخواهی است نه
بدخواهی و توطئه.
امیدوارم پوزش نگارنده بابت طولانی شدن این آخرین درد دل،
از سوی همه دوستان و همکاران پذیرفته شود. با خیال خام همیشگی نالهای سر دادیم از سر بیچارگی به امید اثربخشی، اگر چه به گفته
سعدی، در این اوضاع و احوال بعید است به ناله این حقیر کاری میسر گردد:
سخن دراز کشیدیم و همچنان باقی است
که ذکر دوست نیارد به هیچگونه ملال
به ناله کار میسر نمیشود سعدی
و لیک ناله بیچارگان خوش است بنال
(این غزل زیبا را در آلبوم
رسوای دل با صدای آسمانی استاد محمدرضا شجریان بشنوید و لذت ببرید و از حال و روز
یکدگر غافل نباشید.)
ارادتمند همیشگی دوستان
بزرگوار و فرهیخته سایت فاخر حکیم مهر
یکی از همکاران قدیمی می گفت متاسفانه برخی مدیران از مدیریت فقط فرصت طلبی و کسب مزایای حداکثری را بلدند. باقی مسائل هم که جای خود دارد....