حکیم مهر- محسن طاهرمیرزایی: «سازمان حفاظت محیط زیست از قدیم رویه عدم شفافسازی را در دستور کار داشته و معمولا سعی میکند که تمام داستانها را مخفی نگه دارد.» این را «دکتر ایمان معماریان» به حکیم مهر میگوید: «حاصل این میشود که اگر شما ندانید کاری که انجام میدهید درست است یا خیر، بعد از انجام آن، از این میترسید که سایرین متوجه شوند.»
از نظر او مشکل پیروز به همان ابتدای کار بر میگردد و به این شکل نیست که تصور کنید در اواخر عمر او اتفاق افتاده است: «طبق شواهد موجود، سزارین انجام گرفته لازم نبوده است. مرحله بعد شیر اشتباه دادن و همچنین روش اشتباه شیر دادن است تا جایی که دو توله به همین دلیل تلف میشوند و توله سوم تا پای مرگ میرود و تقریبا همراه با توله دوم مرده بود که به تهران میآید و زنده میماند. در طول ۱۰ ماه نیز مشکلات مختلفی به شکل مرتب برای او به وجود میآید که بیشتر این مشکلات گوارشی بوده که برای آنها قابل مدیریت نبوده است.»
دکتر معماریان تصریح میکند: «در ایران شانس موفقیت برگشت دادن تولهای که در اسارت متولد شده به طبیعت، ۱۰۰ درصد صفر است. در نتیجه سوق افکار جامعه به این سمت کاملا اشتباه بوده است. حالا مثلا اگر پیروز و دو برادر او زنده میماندند و اگر آن اتفاق برای ایران نمیافتاد و ایران دوباره بتواند حامله شود، یا یوزهای دیگر در اسارت تولیدمثل کنند، اینکه ما میتوانیم نسل آنها را نجات دهیم، بسیار اشتباه است.»
حکیم مهر: آقای دکتر، با گذشت یک سال از ارائه گزارش پاتولوژی «پیروز» به سازمان حفاظت محیط زیست، هنوز این گزارش به بهانه محرمانه بودن، منتشر نشده است. این گزارش مربوط به یک انسان نیست که محرمانه باشد، بلکه پیروز میراث ملی و متعلق به همه مردم ایران است. از نظر شما آیا عدم انتشار گزارش پاتولوژی کار درستی است؟
نه فقط در مورد پیروز بلکه تمام یوزپلنگها و به عبارتی کل حیاتوحش ایران میراث ملی محسوب شده و متعلق به فرد، شخص، گروه و ارگان خاصی نیستند. اینکه در مورد آنها با مردم به صورت شفاف صحبت شود، بسیار میتواند کمککننده حتی به خود سازمان محیط زیست باشد، در مورد اینکه آیا این سازمان تلاش میکند یا نمیکند یا اصلا فعالیتی انجام داده یا نداده و آیا کمکاری از سازمان بوده یا جای دیگر؟ آیا اصلا وقوع این مشکل طبیعی بوده یا اصلا کسی کمکاری کرده است؟ اگر این شفافسازی صورت گیرد، شرایط بهتر میشود. کمااینکه شاید پیروز از نظر حفظ گونه، آنقدرها هم مهم نبود اما به هر حال یک نماد و سمبل در زمان خودش بود و کماکان هم همینطور است و میشد از آن برای بررسی یوزپلنگ آسیایی در طبیعت یک بهرهبرداری خیلی جدی کرد که متاسفانه این اتفاق آن طور که باید و شاید در مورد پیروز نیفتاد. خیلیها تصور میکردند که پیروز آخرین یوزپلنگ است که از بین رفته، در حالی که از نظر حفاظت گونه اهمیت هر یوزپلنگی که به شکل طبیعی یا در جاده کشته میشود، شاید چندین برابر پیروز باشد.
حکیم مهر: عملکرد سازمان حفاظت محیط زیست را چگونه ارزیابی میکنید؟
متاسفانه سازمان محیط زیست از قدیم رویه عدم شفافسازی را در دستور کار داشته و معمولا سعی میکند که تمام داستانها را مخفی نگه دارد. حاصل این میشود که اگر شما ندانید کاری که انجام میدهید درست است یا خیر، بعد از انجام آن از این میترسید که سایرین متوجه شوند. مثل اتفاقهای متعددی که در مورد یوزپلنگها افتاد و نمیدانستند که در حال اشتباه هستند. مثلا نحوه شیر دادن، نوع شیر دادن، سزارینی که در فیلم و مستند دیده شد، وقتی نمیدانند که در حال انجام اشتباه هستند، ممکن است فیلم آن را هم منتشر کنند و بعد افرادی که آن را میبینند و میفهمند، به آنها بگویند که اشتباه بوده است. اما اگر شفافسازی صورت گیرد، علاوه بر اصلاح اشتباهات، مردم هم اطمینان بهتر و بیشتری پیدا میکنند. اما این داستان نه فقط در مورد پیروز، بلکه در مورد تمام داستانهای دیگر حیات وحش و به صورت خاص در مورد یوزپلنگ آسیایی وجود دارد. متاسفانه سازمان محیط زیست این شفافسازی را ندارد و بیشتر سعی میکند که اخبار را مخفی نگه دارد تا اینکه آن را منتشر کند.
حکیم مهر: آیا ادعای مسمومیت با جیوه که حضرتعالی مطرح کردید، مستند است؟ اگر هست سند این ادعا کجاست؟
خیر متاسفانه. من هیچ سندی ندارم و فقط این موضوع را شنیدم که آزمایشهای سمشناسی چنین چیزی را نشان داده و من متاسفانه هیچ سند قابل ارائهای در این خصوص ندارم و اگر سندی هم باشد، دست خود سازمان محیط زیست است.
حکیم مهر: آقای دکتر، اگر گزارش پاتولوژی محرمانه بوده، شما چطور از گزارش سمشناسی مطلع شدید؟
وقتی گزارش محرمانه است، شاید خیلی جالب نباشد که من اعلام کنم که چطور متوجه شدم. به هر حال نتیجهای است که از مدتها پیش به سازمان محیط زیست اعلام شده و آنها نیز آن را اعلام نکردند.
حکیم مهر: این مسمومیتی که اشاره کردید، طی چه مدتی رخ داده و آیا سریعا باعث از کار افتادن ارگانها میشود یا یک اتفاق مزمن است؟
طبق گزارش، ارگانهای مختلف بدن از کار افتاده بودند و در بعضی از ارگانها هم میزان بالای جیوه وجود داشته که میتواند تجمعی باشد. یعنی در طول مدت به تدریج اتفاق افتاده باشد، مخصوصا که در کبد بوده و تجمع پیدا کرده و به آن حد توکسیک رسیده باشد. از طرفی میتواند ناگهانی هم باشد و این موضوع را باید خود سمشناس و پاتولوژیست اعلام کند.
حکیم مهر: اساسا مسمومیت با جیوه چطور ممکن است رخ دهد؟ جیوه در چه موادی وجود دارد که ممکن است به بدن حیوان راه پیدا کرده باشد؟ آیا مادهای به او تزریق یا خورانده شده است؟
اگر این اتفاق افتاده باشد، محتملترین مساله این است که مکملهای غذایی که به او داده میشده، اثر تجمعی داشته و میزان جیوه از آن حدی که باید، بیشتر بوده و تجمع پیدا کرده و این اتفاق افتاده است. چون مواد غذایی او احتمالا همانهایی است که برای انسان استفاده میشده و بعید است که چنین اتفاقی بیفتد. من نظر شخصی خود را گفتم و یک حدس زدم. این مساله به پیگیری سازمان محیط زیست احتیاج دارد تا متوجه شود که از کجا آمده است؟
حکیم مهر: آیا در پاتولوژی یافتهای وجود داشته که ممکن بوده قصوری را افشا کند و محیط زیست برای جلوگیری از التهاب در جامعه، گزارش پاتولوژی را به تعویق انداخته است؟
ممکن است و من واقعا نمیدانم. امکان که دارد ولی اینکه چرا با گذشت یک سال هنوز گزارش را منتشر نکردند و بخشهایی از آن را اعلام میکنند، نمیدانم. به نظر شخص خود بنده، اگر محیط زیست به صورت کامل و واضح گزارش را منتشر میکرد، برای خودش هم خیلی بهتر بود تا اینکه مخفیکاری کند، اما واقعا دلیل منطقی و علمی آن را نمیدانم که چرا این کار را نکردند.
حکیم مهر: محیط زیست در ابتدا عامل مرگ را وجود پلاستیک در معده عنوان و بعد حرف خود را تغییر داد. ارزیابی شما از این مساله چیست؟ آیالاستیک میتوانسته عامل مرگ باشد؟
وقتی پیروز را کالبدگشایی کردند، یک تکه لاستیک هم در معده او دیده شده و مشکلات گوارشی خیلی گسترده و قدیمی هم از قبل داشته است. این مشکلات درمان نشده و نتوانستند آن را درمان کنند. بخشی از آن هم متعاقب همین مشکلات برای او ایجاد شده است. خونریزی گسترده گوارشی هم داشته اما این یک بخش از داستان بوده که در مصاحبه اول نمیدانم سهوا یا عمدا فقط به این بخش اشاره کردند که نمیتواند بخش کامل و دلیل اصلی و کامل مرگ باشد.
حکیم مهر: به جز آن اقدامات درمانی که در ایران انجام گرفت، آیا ممکن بود اقدام درمانی خاصی در جای دیگری خارج از ایران صورت گیرد و این حیوان را نجات دهد؟
به طور کلی مشکل پیروز به همان ابتدای کار بر میگردد و به این شکل نیست که تصور کنید در اواخر عمر او اتفاق افتاده است. طبق شواهد موجود، سزارین انجام گرفته لازم نبوده است. کمااینکه در مورد گربهسانان هر چقدر طول دوران آبستنی کوتاهتر باشد، زمان دقیق آبستنی به منظور جلوگیری از نارسایی تولهها خیلی مهمتر میشود. بازه زمانی آبستنی برای یوزپلنگ بین ۹۰ تا ۹۸ روز است و اینکه زایمان دقیقا در روزی که باید انجام گیرد، برای تکمیل سیستم عصبی، گوارشی و تنفسی بسیار مهم است. طبق شواهدی که از ابتدا میبینیم و مطابق ویدئوها، زایمان قبل از مراحل اولیه خود اتفاق میافتد و شانس اینکه تولهها نارستر به دنیا بیایند را خیلی بیشتر میکند. لذا همین مرحله اول یک مشکل اساسی است. مرحله بعد شیر اشتباه دادن و همچنین روش اشتباه شیر دادن است، تا جایی که دو توله به همین دلیل تلف میشوند و توله سوم تا پای مرگ میرود و تقریبا همراه با توله دوم مرده بود که به تهران میآید و زنده میماند. در طول ۱۰ ماه نیز مشکلات مختلفی به شکل مرتب برای او به وجود میآید که بیشتر این مشکلات گوارشی بوده که برای آنها قابل مدیریت نبوده است. در نهایت به جایی میرسد که این اتفاق رخ میدهد.
در هر صورت تمام این پروسه، چه در ایران و چه خارج ایران، میتوانست از اول خیلی بهتر اتفاق بیفتد که در انتها به این شکل خاتمه نیابد. یعنی از ابتدا تا انتهای آن اشتباه بوده است. حتی از قبل آغاز ماجرا، یعنی از لحظه گرفتن یوزپلنگ از طبیعت که یوزپلنگ نر بالغ و غالب آن منطقه بوده و میتوانسته به جای تکثیر در اسارت در آنجا تولید مثل کند. لذا چه در ایران و چه در خارج از ایران وقتی کل پروسه اشتباه است، نتیجه آن هم اشتباه میشود و به این شکل نبود که میتوانستیم کار خاصی انجام دهیم که در ایران امکان آن نبوده است.
حکیم مهر: به عنوان حرف آخر، اگر مساله ناگفتهای در مورد پیروز وجود دارد، لطفا بفرمایید.
مهمترین چیزی که باید بگویم این است که مطابق تجربه دنیا، یوزپلنگهایی که در اسارت به دنیا میآیند، شانس بقا، زندگی مجدد یا برگشت آنها به طبیعت، اگر نگوییم صفر است، به صفر میل میکند. وضعیت طبیعت ایران و مخصوصا زیستگاه یوزپلنگ به گونهای است که ما نتوانستیم تهدیدهای موجود برای یوزپلنگ را برطرف کنیم و نسل یوزپلنگهایی که در طبیعت بزرگ شدند و مادر آنها تواناییهای لازم را به آنها آموخته، منقرض میشود. پس در ایران شانس موفقیت برگشت دادن تولهای که در اسارت متولد شده به طبیعت، ۱۰۰ درصد صفر است. در نتیجه سوق افکار جامعه به این سمت کاملا اشتباه بوده است. حالا مثلا اگر پیروز و دو برادر او زنده میماندند و اگر آن اتفاق برای ایران نمیافتاد و ایران دوباره بتواند حامله شود، یا یوزهای دیگر در اسارت تولید مثل کنند، اینکه ما میتوانیم نسل آنها را نجات دهیم، بسیار اشتباه است. به وجود آوردن این تفکر چه عمدی باشد یا غیرعمدی، خیلی خطرناک است و باعث میشود منابع، فکرها و ایدهها برای حفاظت از طبیعت، به سمت اسارت برود و تصور کنیم که با تکثیر یوزپلنگ در اسارت میتوانیم از انقراض آن جلوگیری کنیم.
متاسفانه بزرگترین آسیبی که این پروژه تکثیر با افکار عمومی کرد، همین کم شدن توجه نسبت به طبیعت، حفاظت از زیستگاه و حفاظت از یوزپلنگهایی است که هنوز در طبیعت هستند. منظور بنده این نیست که یوزپلنگهای در اسارت ارزشی ندارند، بلکه باید بهترین استفاده از آنها صورت گیرد و بهترین مراقبت از آنها انجام شود که متاسفانه تا الان اینطور نبوده است. اما ارزش آنها اصلا قابل مقایسه با یوزپلنگهایی که در طبیعت داریم، نیست و نباید تصور کنیم که آنها میتوانند نسل یوزپلنگ را در طبیعت حفظ و از انقراض آنها جلوگیری کنند. این شاید مهمترین نکته این داستان است که پیروز و پدر و مادر او در این چرخه اسارت قرار دارند و کمکی به طبیعت نمیکنند.
حکیم مهر: ممنون از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.