جایگاه دامپزشکی (بخش هشتم)
دکتر ناصر رسولی بیرامی
اگر به خاطر داشته باشید، در ابتدای سخن گفتم که من جزو آدمهای ریسک و خطرپذیر هستم و ورود به میادین ناشناخته را دوست دارم. در پاییز سال 1360 از حملهی مطلع الفجر در منطقهی گیلانغرب یکی دو روز بیشتر نگذشته بود که ارتش عراق پاتک زد. شب بود و من در تاریکی شب که فقط نور ماه آن را روشن میکرد، به همراه سرپرست پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی استان آذربایجان شرقی در تپههای بین بانسیران و انار و در مقابل کوه سر به فلک کشیده و زیبای شیاکو بودم. از سوی تپههای زیر شیاکو که پاکسازی نشده بود، گلولهی توپی به خودروی زیل ارتش که در حال پیاده کردن نیروهایش بود برخورد کرده و همهی نظم را به بینظمی بدل کرده بود و گلولهباران ادامه داشت. یکی دستش و دیگری پایش با پوستی نازک به بدنش آویزان بود. ابتدا هیچ یک از افراد زخمی احساس درد نمیکرد اما به تدریج ضجه و ناله شروع شد. سربازانی که با قاطر و الاغ، مهمات و اسلحه و توپ و گلوله آورده بودند، بار خود را رها کرده و به گوشهای خزیده بودند. با اینهمه احساس من آن بود که باید این حیوانات مات و مبهوت را که به خود رها شده بودند، دور هم جمع کنم. پس به دنبال آنها رفته و آنها را گرفته و به بوتهها و درختچهها بستم و نمیدانستم که سرپرست ما ناظر این اقدامات است. بنابراین بعد از آن به تیم آنها پیوستم و چیزهای زیادی از آنها یاد گرفتم. ابتدا مسئول پایگاه مسلم و بعد مسئول روابط عمومی شدم که در آن زمان بعد از سرپرست تصمیمگیرندهی اصلی بود. کارهای پرخطر زیادی میکردیم. حتی چندین شب برای دزدی مهمات به سنگر عراقیها رفتیم و در حالیکه آنها با صدای بلند در حال گفتگو و خنده بودند، مقداری از مهماتشان را دزدیدیم. من دوست داشتم تا جایی که ممکن است تدارکات به خطوط مقدم برسد که خود داستان بلندی دارد.
چند روزی به مرخصی آمده بودم و تعدادی از نیروهای تیپ ذوالفقار به فرماندهی زندهیاد سروان دهدشتی در جلو نفت شهر به محاصره افتاده بودند و بدون آب و غذا مانده بودند. وقتی برگشتم، دوستش میگفت سروان در همهی روزهای محاصره و تشنگی و گرسنگی از شما یاد میکرد و میگفت اگر آقا ناصر اطلاع پیدا کند، حتما امکانات میرساند. در آن روزها کمخطرترین کار ما آن بود که در شبهای مهتابی در مناطقی که دید دشمن وجود داشت اما به خوبی امکان مشاهدهی دوردستها نبود، جلو لودر یا بلدوزر بایستیم تا راننده بتواند با خیال راحتتری جاده بکشد یا جاده را عریضتر کند. یاد شمسالله، راننده بلدوزر از یکی از روستاهای کرمانشاه با آن خندههای شیرین و جذابش که به خندههای زندهیاد بهروز پورشریفی شبیه بود و یاد همگی آنهایی که در راه دفاع از کشورمان جان باختند، گرامی باد.
این را برای آن آوردم که بگویم اهل ریسک و خطر هستم و اگر لازم بدانم خطر را به جان میخرم. لذا با تشکر از آن عزیز دلسوزی که در قسمت نظرات بخش ششم فرمودهاند در مورد دفتر دارویی وارد نشوید، این بخش را به دفتر دارویی اختصاص میدهم. البته من در بخشهای قبلی نیز از خاطرات دفتر دارویی سخن گفتهام. مثلا در قسمتی از بخش چهارم وضعیت بخش دارویی در زمان انتصاب خود به مدیریت آن دفتر را ذکر کرده و درخواست موسسه رازی برای ثبت بعضی از واکسنهایش را توضیح دادهام و به اتفاقاتی که افتاده است اشاره کردهام. یا در بخش پنجم به طرح موضوع خودی و غیر خودی در تجارت پرداختهام که مربوط به مدیریت دارویی است و با توجه به اهمیت آن موارد و اینکه بیشتر عزیزان به آن قسمتها توجه ننمودهاند، در ادامه لازم میدانم که به صورت خلاصه آن موارد را نیز تکرار کنم.
در اواخر شهریور ماه 1373 بود که به مدیریت دارویی سازمان منصوب شدم و تا دیماه همان سال، همزمان مدیریت دامپزشکی استان فارس را نیز بر عهده داشتم. همچنانکه در بخش چهارم عرض کردم، در هنگام انتصاب به مدیریت دارویی اطلاعات زیادی در رابطه با داروها و واکسنها نداشتم. لذا از همکارانی که در آن دفتر کار میکردند خواستم که به صورت خلاصه و ساده آنچه در آن دفتر میگذرد را برایم توضیح دهند.
از مهمترین و وقتگیرترین اقداماتی که در آن زمان در بخش دارویی انجام میشد، توزیع دارو بود. در آن برههی زمانی حدود 75 شرکت واردکننده دارو وجود داشت که دارو وارد میکردند و اغلب پخش و توزیع داروهایشان را خود انجام میدادند و چون معمولا از دفتر کار خود به عنوان انبار دارویی استفاده میکردند و معمولا شرایط نگهداری دارو در آنها وجود نداشت، احتمال فساد داروها موجود بود. در آن زمان شرکتهای دارویی بعد از وارد کردن دارو، فهرست داروهای وارداتی و مقدار آن را به سازمان اطلاع میدادند و سازمان بر اساس سهمیهای که برای هر استان بر اساس تعداد دام در نظر گرفته شده بود، لیست توزیع به شرکت واردکننده میداد و شرکت واردکننده، داروها را بر اساس آن لیست بین داروخانههای استانی توزیع میکرد و استان موظف بود که ماهانه میزان ورودی و مصرف داروها را که از داروخانههای استان جمعآوری میکرد، به سازمان گزارش کند. در توزیع دارو بین استانها نیز اصول و استانداردها رعایت نمیشد و اغلب از اتوبوسهای مسافربری برای حمل و نقل دام استفاده میشد. البته در آن دوران تعداد داروخانهها در هر استان محدود بود. با اینهمه، این گزارشات هم برای استان و هم برای سازمان خیلی وقتگیر و تقریبا بینتیجه بود و مهمترین هدف آن جلوگیری از قاچاق دارو و فروش دارو در بازار سیاه بود.
بعد از آنکه با این بخش آشنا شدم، این اقدام را بیمورد و بیحاصل یافتم و در صدد آن برآمدم که توزیع دارو توسط سازمان و دریافت این گزارشات توسط سازمان را متوقف کنم و بیشتر اقدامات و وظایف نظارتی و کنترل را به خود استانها محول نمایم. البته کار به این سادگیها هم که فکر میکنید نبود و افرادی که به این اقدام عادت کرده بودند، نمیخواستند که این اقدام متوقف شود و تغییر آن را از دست دادن قدرت و توان سازمان میدانستند. لذا این اقدام حدود یک سال به درازا کشید. ما گاهی وقتها به یک کارهایی عادت میکنیم و بعد دیگر نمیتوانیم از آنها دست بکشیم و دیگر نمیتوانیم به درست یا درست نبودن آنها فکر کنیم و آن کار را ادامه میدهیم. حتما شنیدهاید که میگویند ترک عادت موجب مرض است. یعنی اگر آن کار را رها کنیم مریض میشویم.
ابراهام مزلو، روانشناس برجستهی قرن بیستم، که هرم نیازهای انسانی او مشهور است، در کتاب «افقهای والاتر فطرت انسان» آزمایشی را توضیح میدهد که در آن هد و سر چند گرامافون (دستگاههایی که قبل از ضبط صوت برای گوش دادن آهنگها استفاده میشد) را خراش میدهد و آنها را بین چند گروه از کارگران پخش میکند تا همزمان با کار با آن گرامافونها به آهنگ گوش دهند. وی بعد از آنکه کارگران به گوش دادن به آهنگ با آن گرامافونهای معیوب عادت میکنند، گرامافونهای سالم در اختیار آنها میگذارد تا بعد از آن با گرامافونهای بینقص به آهنگها گوش بسپارند. اما تا چند روز هیچیک از آنها صدای گرامافونهای جدید را نمیپسندند و گرامافونهای معیوب را ترجیح میدهند. مزلو از این آزمایش نتیجه میگیرد که عادات و سنن و باورهایی که ما از جامعه و محیط کسب میکنیم و به دست میآوریم، به این راحتیها قابل تغییر نیستند و ما به سادگی عیوب و نقص آنها را نمیتوانیم تشخیص دهیم. این بخش دارویی نیز چون عادت به آن شده بود، به آسانی قابل تغییر نبود اما با تلاش فراوان تغییر یافت.
در جزوهی بینظیری که اینجانب در اوایل سال 1376 با نام «داروهای دامی در ایران» در پنجاه صفحه تهیه کردهام (البته وقتی میگویم من تهیه کردهام، بدان معنی نیست که من تنهایی آن کار را انجام دادهام و مسلما تمام همکاران در تهیهی آن نقش داشتهاند)، در عنوانی با نام توزیع دارو، وضعیت آن دوران اینگونه شرح داده شده است:
با توجه به شرایط کشور و کمبود دارو، تا اواخر سال 1374 شرکتهای واردکنندهی دارو برای توزیع داروی خود، شخصا عمل میکردند، به اینصورت که این شرکتها بعد از واردات دارو آن را به انبار یا محلی که داشتند حمل و جهت توزیع داروی خود به سازمان دامپزشکی مراجعه مینمودند و چون برای مثال در سال 1373 تعداد 76 شرکت واردکنندهی دارو و مواد اولیه وجود داشت، در آن سال تعداد شرکتهای پخشکنندهی دارو به حدود پنجاه شرکت میرسید و سازمان دامپزشکی جهت توزیع دارو تعداد دام و طیور هر استان را در نظر گرفته و برای هر استان سهمیهای مقرر داشته بود. با مراجعهی شرکتها میزان سهمیهی هر استان از داروها محاسبه و لیست توزیع استانی جهت اقدام تحویل شرکت مربوطه میشد. این نحوهی توزیع عوارضی به شرح زیر به همراه داشت:
1– با توجه به اینکه دارو بدون درخواست استانها و داروخانهها ارسال میگردید و میزان مصرف داروهای مختلف بر حسب استان و شهرستان متفاوت بود، در نتیجه گاهی داروهای ارسالی به استان بیش از داروی مورد نیاز و گاهی کمتر از داروی مورد نیاز بود. لذا در نهایت در بعضی از استانها داروها با خطر انقضای تاریخ مصرف و در بعضی از استانها با کمبود مواجه میشد.
2– با توجه به اینکه لیست توزیع استانی توسط سازمان مشخص میشد، بنابراین وظیفهی شرکتهای توزیع لوث شده و مسئولیت هر گونه کمبود یا اضافه بودن دارو در استان بر دوش سازمان انداخته میشد.
3– سازمان هنگام مشخص نمودن سهمیهی هر استان فقط محاسبات سادهای بر اساس تعداد دام و طیور کشور انجام میداد. با اینهمه این محاسبه وقت زیادی از نیروهای سازمان را میگرفت و تایپ این لیستها و بایگانی آنها نیز خود مشکل ثانوی بود و هر روز نیاز به تایپیست و بایگان بیشتر میگردید.
4– با توجه به تعدد شرکتهای پخش، کنترل میزان داروی موجود در کشور مشکل بود و در نتیجه برآورد داروی مورد نیاز کشور نیز به صورت دقیق مقدور نبود. از طرف دیگر محاسبهی میزان موجودی داروها در داروخانهها که تعداد آنها اکنون به بیش از ششصد باب رسیده است و در سال 1373 حدود چهارصد باب بود، بر مشکل میافزود.
5– شرکتهای واردکننده برای نگهداری داروهای خود از اماکن متفاوتی استفاده مینمودند که اغلب شرایط برای نگهداری دارو در آنها موجود نبود و احتمال فاسد شدن داروها وجود داشت. بنابراین در اواخر سال 1374 برای نظمدهی به پخش دارو و حل مشکلات مذکور و همچنین تاکید بیشتر روی نظارت بر عملکرد شرکتها و کاهش از حجم عملیات اجرایی، شرایطی برای پخش دارو تدوین و ابلاغ گردید. در نتیجهی این اقدام، هماکنون تعداد شرکتهای پخش که در زمینهی توزیع داروهای دامی فعالیت مینمایند، به هفت شرکت رسیده است.
جزوهای که در سال 1376 با نام «داروهای دامی در ایران» تهیه شد و متاسفانه هرگز مورد استفاده قرار نگرفت، از شاهکارهای مدیریت داروهای دامپزشکی در کشور است و به نظرم هرگز نمیتواند تکرار شود. ما در آن جزوه به همهی موضوعاتی که در قسمت دارویی و به داروها ارتباط دارد پرداختیم و وضعیت موجود و مشکلات رو در رو را توضیح و نحوهی حل مشکلات و نحوهی توسعهی کارخانجات دارویی را شرح دادیم. من برای آنکه با آن جزوه آشنا شوید، تصویر صفحهی روی جلد و پیشگفتار آن را که اینجانب نوشتهام و ناباورانه همان موضوعاتی میباشد که در همین هشت بخش مطرح گردیده است را پیوست مینمایم. با اینهمه با توجه به تفصیلی که در جزوه موجود است، توضیح و تفسیر این جزوه خود به چند بخش جداگانه نیاز دارد که مسلما باعث خستگی خوانندگان میشود. لذا فقط برای آنکه با محتوای آن آشنا شوید، عناوین آن را به شرح زیر تقدیم عزیزان مینمایم؛ البته قسمتی از آن جزوه در مورد توزیع دارو در بالا ذکر شد.
عناوین عبارتند از: مصرف داروهای دامی در ایران و جهان، علل مصرف بیش از اندازهی دارو در ایران، نحوهی تامین دارو، کارخانجات داروسازی داخل کشور، فهرست داروهای تولیدی در کشور، واردات داروهای دامی، کارخانجات داخلی و تامین مواد اولیه، نحوهی واردات مواد اولیه مورد نیاز کارخانجات، استانداردهای تولید و کارخانجات داخلی، تحقیقات و کارخانجات داروسازی، تبلیغات و کارخانجات داروسازی، داروهای جدیدی که در سال 1374 و 1375 در داخل کشور تولید شدهاند و برنامههای آینده، تولید دارو و واردات داروهای ساخته شده و نحوهی توزیع دارو.
ما اگر بخواهیم موفق بشویم، باید بتوانیم دیدگاهها و نظرات و سیاستهای خود را بازبینی و تغییر دهیم. در غیر این صورت در جا خواهیم زد و عقب خواهیم افتاد. ما باید بر اساس شرایط روز عمل کنیم. من اینها را از تیم رهبری پشتیبانی جنگ گیلانغرب یاد گرفته بودم. به یاد دارم بعد از چند ده روز از حملهی مطلع الفجر که اوضاع منطقه تثبیت شده بود و عراق عقب نشسته بود، آقای الموسوی و پورشریف جلسه داشتند و دربارهی اقدامات بعدی بحث میکردند. میگفتند حالا که گیلانغرب از تیررس خارج شده است، ما باید به فکر مردم باشیم. اینجا خیلی از خانهها تخریب شدهاند و وقتی مردم برگشتند، برای بازسازی آن خانهها به آجر نیاز است. بنابراین احداث کورهی آجرپزی اهمیت زیادی دارد و باید در این رابطه اقدام کنیم. از طرف دیگر منطقه گرم است و مردم نیاز به یخ دارند. بنابراین کارخانهی یخسازی نیز باید فعال شود.
در آن دوران از دیگر مواردی که توسط دفتر دارویی اجرا میشد، نظارت بر کارخانههای تولید دارو بود و چون من تازهوارد بودم، از همکاران خود خواستم که به من نیز اصول و استانداردهای تولید و نحوهی بازدید و بازرسی از کارخانجات دارویی را آموزش دهند و یادم است که همکاران مربوطه فرمودند که این آموزش طول میکشد و آسان نیست و برای آموزش چگونگی بازدید از کارخانجات دارویی، باید موارد مکرر در بازدید از کارخانجات همراه آنها باشم تا این موارد را آموزش دیده و یاد بگیرم. البته این قسمت را در بخش چهارم آوردهام، اما با توجه به اهمیت بسیار زیاد موضوع آن را تکرار میکنم. بنابراین در چند مورد همراه آن عزیزان به کارخانجات دارویی رفتم و متوجه شدم که بازدید بیشتر به سلایق بستگی دارد و استاندارد خاصی در این مورد موجود نیست و بیشترین توجهی که در این موارد میشود، تر و تمیز بودن و با نظم چیده شدن مواد اولیه و داروها و اینگونه موارد است؛ مواردی که آنها را چندان جدی نمیپنداشتم. چون بیشتر به زمان بازدید شما ربط پیدا میکرد و اگر مثلا بازدید شما درست بعد از حمل و نقل و ورود مواد اولیه از انبار به بخش انجام میشد، مسلما در کارخانه آشفتگیها و بینظمیهایی ایجاد میشد.
از طرف دیگر چند سالی بود که بحث GMP یا شرایط خوب برای تولید داروها و اصول و استاندارد تولید و توزیع دارو و واکسن مطرح شده و حتی در این زمینه کتابی به فارسی ترجمه و منتشر شده بود. آن کتاب را خریدم و خواندم اما کتاب کاربردی نبود. در همین روزها بود که زندهیاد تقیزاده، مدیرعامل شرکت کرپا، پیشم آمد و آمادگی خود را برای برگزاری سمینارهای علمی اعلام کرد. به او گفتم فعلا برای برگزاری سمینارهای علمی زود است و الان من نیاز مبرم به انتشارات اتحادیه اروپا در رابطه با قوانین و مقررات و اصول و استانداردهای تولید و مصرف و توزیع داروها و واکسنها دارم و آقای تقیزاده بعد از چند روز با هفت هشت جلد کتاب که مقررات اتحادیه اروپا در رابطه با تولید و مصرف و توزیع دارو و اصول و استاندادهای مربوط به آن بود وارد شد. یکی از این مجلدات در رابطه با GMP بود. در عرض چند هفته آن جلد و بعضی دیگر از مجلدات را خواندم و برای آنکه همکاران نیز استفاده کنند، خلاصه آن را به فارسی نوشتم و متوجه شدم که این مجلدات چقدر کاربردی و ساده و روان نوشته شدهاند و اینگونه بود که در اولین بازدید از یک کارخانه دارویی که زیاد به خود میبالید و مدعی رعایت کامل اصول و استانداردهای تولید بود، هفت هشت مورد اشکال برای کارخانه گرفتم و تقاضا کردم که آنها را اصلاح کنند. خوشبختانه جزوهی اینجانب در این مورد بر خلاف جزوهی قبلی که ذکر کردم، بایگانی نشد و مورد استفاده قرار گرفت و دو نفر از همکاران که بعد از برکناری اینجانب در آن دفتر کار میکردند، چندین بار فرمودند که هر کجا گیر کنند به جزوهی اینجانب مراجعه مینمایند.
بعد از مطالعهی کتابچهی GMP بود که موسسه رازی برای صدور واکسنهای خود به یکی از کشورهای شرق آسیا خواستار تایید واکسنها توسط سازمان دامپزشکی شد و من اعلام کردم که برای صدور تاییدیه باید خط تولید برای هر واکسنی که تاییدیه نیاز دارد، بازدید شود و اگر در آن خط، اصول و استانداردهای تولید رعایت میشود و شرایط تولید خوب است، مجوز صادر خواهد شد. اینجا بود که معاونت محترم فنی احضارم کرد که: این شرط برای دادن تاییدیه برای موسسه رازی چیست؟ گفتم: باید خط تولید را بازدید کنیم. فرمودند: یعنی شما میخواهید بروید و برای اساتید اشکال بگیرید؟ گفتم: نمیخواهم اشکال بگیرم اما اصول و استانداردهای تولید دارو و واکسن در جهان در سالهای اخیر پیشرفت کرده و تکامل یافته است و میخواهم بدانم آیا در موسسه رازی این اصول و استانداردها به روز شدهاند یا نه؟ شما هم تشریف بیاورید و با هم برویم خط تولید واکسن مورد نظرشان را بازدید کنیم. فرمودند خودت برو. من حوصله آبروریزی ندارم. رفتم و یکی از خط های تولید واکسن را که مورد نظرشان بود بازدید و بررسی کردم و سیزده مورد اشکال را با نامهی رسمی به موسسه اطلاع دادم که کپی آن را هنوز دارم و در آن نامه نوشتم که در مرحلهی اول انتظار رفع همهی موارد را ندارم و اگر موسسه فقط نه مورد از اشکالات را که به آسانی قابل رفع هستند برطرف کند، تاییدیه واکسن مورد نظر و مجوز آن صادر خواهد شد. بعد از آن نامه دیگر خبری نشد تا آنکه مدتی بعد رییس موسسه را دیدم که برایم گفت جلسهای داشتهاند و در آن جلسه ایشان به شدت به اینجانب حمله کردهاند و گفتهاند این اطلاعات و آشناییهایی که آقای دکتر رسولی در رابطه با اصول و استانداردهای واکسنسازی دارند، برای آن است که دکتر رسولی هر روز در خارج و در حال بازدید کارخانجات واکسن و دارو میباشد و توجیهات دیگری که آوردند. لذا از من خواستند که اگر گزارش جلسه را شنیدم ناراحت نشوم و علت اینکه وی اینگونه رفتار کرده است، آن بوده که تلنگری به واکسنسازهای خود وارد کند تا فقط به تولید نیندیشند و مثل تکنیسین عمل نکنند و مطالعه نیز داشته باشند و موسسه را به روز رسانی کنند. البته من تا آن روز فقط یک کارخانهی دارویی و تولید واکسن در خارج را بازدید کرده بودم ولی همان بازدید کافی بود که عملا با اصول و استانداردهای تولید که از قبل آنها را کاملا مطالعه کرده بودم تسلط پیدا کنم و به اصطلاح آن اصول و استانداردها ملکهی حضورم شوند.
از دیگر موضوعاتی که در سال 1375 در مدیریت دارویی با آن مواجه شدم طرح بحث خودی و غیرخودی در تجارت بود که به بخش داروهای دامی نیز کشیده شد و حتی بعضی از وزارتخانه ها اعلام کردند که میتوانند با فعالیتهای اقتصادی و تجاری خود بودجهی وزارتخانهی خود را تامین کنند. بعد اعمال نفوذ برای وارد کردن خودیها به اقتصاد و تجارت در جاهای مختلف از جمله دارویی شروع شد. به خودم گفتم که اقتصاد و تجارت نیز که با امور مالی سر و کار دارد، فاسد خواهد شد. چون افرادی که شایستگی ندارند وارد آن خواهند شد و از رانتها برای کسب درآمد استفاده خواهند کرد و کسی جلودار آنها نخواهد شد و چون با رانت وارد میشوند، فعالیت خود را نیز با رانت ادامه خواهند داد و حتی آنها جلو تصویب قوانین و مقررات و بخشنامههای درست و صحیح را خواهند گرفت. اکنون بعد از سالها این فساد کاملا مشهود است.
در اینجا بار دیگر برای جلوگیری از اطاله ی کلام و ایجاد خستگی در خوانندگان، گفتگوی خود را پایان و ادامه بحث را به قسمتی دیگر حواله میدهیم.
به امید آیندهای روشن برای کشورمان و مردم آن.