سال 1384 بود و در کلینیک دام کوچک خود در یکی از مناطق مرکزی شهر تهران مشغول کار بودم. خانمی حدوداً 55-50 ساله با ظاهری بسیار آراسته با خودرو ماکسیمای سفید رنگ خود در جلوی کلینیک پارک نموده (لازم به یادآوری است که در سال 84 خودرو ماکسیما حکم خودرو پورشه این روزگار را داشت!!!) و با دو گربه پرشین زیبای خود وارد کلینیک شد. طی انجام چک آپ کامل، انجام واکسیناسیون و تجویز داروهای ضد انگل، ایشان که بسیار خوش صحبت هم بودند با ارائه دو عدد کارت ویزیت (یکی مربوط به یک گالری هنری و دیگری مربوط به یک فروشگاه پوشاک هر دو با آدرس خیابان جردن تهران) اظهار داشتند که حتماً برای خرید با تخفیف به فروشگاههای ایشان مراجعه نمائیم. پس از اتمام کار، ایشان گربه ها را داخل سبد گذاشته و گفتند اجازه دهید گربه ها را داخل ماشین گذاشته و برای تسویه حساب خدمتتان برسم. خارج شدن ایشان از کلینیک همان و از دست رفتن حق الزحمه ما نیز همان!!! پس از گذشت چند ساعت از رفتن ایشان، با شماره تلفن های درج شده در کارتهای ویزیت تماس گرفتیم که همانگونه که انتظار می رفت همه شماره ها قطع بودند و تجربه ای به گنجینه تجربیات ما افزوده گردید!!!