«حمید مقیمی» در «الف» نوشت:
افزایش ارتباطات، آشنایی بیشتر با مظاهر زندگی غربی، امکان ورود حیوانات از مسیرهای هوایی و زمینی و علاقه وافر اغلب جوانان قشر مرفه به داشتن رفتاری مشابه با مردم غربی که آن را نشانه کلاس می دانستند، کم کم بازار کالایی جدید یعنی حیوانات خانگی به ویژه سگها را پدید آورد.
سگ هایی از نژادهای گوناگون در اندازه های کوچک و متوسط با موهای رنگارنگ و قیافه هایی تودل برو وارد این بازار شده و به تبع آن درمانگاه ها، غذای ویژه و اسباب زندگی آنها مشتری های خود را پیدا کردند. داشتن یک سگ فانتزی برای کسی که کفش فلان مارک و شلوار بهمان مدل و کیف چنین و چنان می خرید بخشی از ویترین تجمل بود. برخی از قشر متوسط رو به بالا یا علاقه مند به مرفه دیده شدن هم مشتریان بالقوه این بازار شدند، گاهی خریدند و بعد نتوانستند و رها کردند.
البته سگ ها موجودانی بسیار صمیمی، خونگرم و عاطفی هستند و یکی از علل نگهداری آنها در غرب وجود زمینه های فرهنگی از جنس کمبود همدم و دوست نزدیک و نیاز به سرگرمی و مشغول کردن خود بوده است اما جدای از عدم شباهت بافت اجتماعی و فرهنگی ما باید دید چند درصد از صاحبان سگهای خانگی به علت تنهایی و نداشتن دوست و همدم اقدام به نگهداری این جاندار می کنند و چند درصد فقط می خواهند سگ داشته باشند.
در اینجا هم نقش رسانه ها و گروههای مرجع کاملا خالیست تا به جای حضور و تقابل جوانان سگ گردان و نیروی انتظامی به عنوان نماینده مخالفان این حرکت در سطح خیابان، گفتمانی مبنی بر بیان نقاط ضعف و قوت این پدیده شکل گرفته و مشخص شود این جاندار چه جایگاهی در جامعه ما می تواند داشته باشد و راه درست برخورد چیست.
همان قدر که عرف مردم ما از تظاهر و خودنمایی و نمایش تجمل اکراه دارد، استفاده از حیوانات اهلی از جمله سگ ها در کمک به درمان دچار مشکلات ذهنی و روحی، تنهایی و افسردگی می تواند مفید باشد. کسانی که به هر علت به ویژه در سنین بالای میانسالی تنها هستند و همدمی ندارند، خانه های سالمندان و بخش های بیمارستانی با بیماران مبتلا به آلزایمر یا سالخورده از جمله نمونه هایی در غرب هستند که در آنها از موسیقی، بازی های دست جمعی و حیوان درمانی به عنوان راه های امید و آرام بخشی استفاده می شود.
در مقابل به علت عادی شدن حضور حیوانات خانگی، استفاده تجملی از سگ ها بی رونق شده و مقررات سختی از جمله مقید بودن آنها در خارج از منزل، الزام به جمع آوری فضولات، داشتن مجوز (که نشانه سلامت و تحت کنترل بودن حیوان است) و پذیرفتن مشکلات احتمالی ناشی از هر گونه اقدام غیرمتعارف سگ ها وضع شده است.
قوانین موجود به جزئیات همه مسائل و روش برخورد با آنها را روشن کرده است. اگر این رویه را با رویه ما مقایسه کنیم می بینیم که به جای هضم و بررسی یک پدیده فرهنگی-اجتماعی، تبلیغ در جهت استفاده درست و نشان دادن جنبه های منفی و تلاش برای خارج کردن حیوانات خانگی از منظومه تجمل و فخرفروشی، تنها اقدامی که به رسمیت شناخته شده برخورد و تهدید به برخورد انتظامی است.
نتیجه آن می شود که دارندگان حیوان خانگی اعم از این که نیازی به آن داشته یا صرفا به دنبال کلاس باشند بدون آن که دلیل موضوع را متوجه شوند صرفا خود را در برابر نیروی انتظامی بینند، از این رو تا فشار و نظارت کم شد، مجدد کار خود را آغاز می کنند.
باید توجه داشت که در مواجهه با پدیده سگ گردانی، تفسیر قوانین دیگر برای پیدا کردن مستمسک برخورد قانونی، عملا صراحت و دقت قوانین را کمرنگ کرده و باعث می شود بتوان قانون را در هر شرایطی بنا بر مصلحت به شکلی تفسیر کرد، امری که اصل قانون را خدشه دار می کند.
اگر قانونی صراحت نداشته باشد، هر طرفی می تواند تعبیری متفاوتی از آن را به کار گرفته و همه کار خود را قانونی بدانند. شاید بهترین راه همان استفاده از ظرفیت علوم انسانی دانشگاه ها برای تعیین راه صحیح برخورد با عوارض و ناهنجاری های فرهنگی باشد. در این چارچوب اگر قرار باشد برخوردی انجام شود، در مسیر و با هدف و الگوی مشخص خواهد بود ضمن آن که قانونمند کردن و تدوین مقررات مثل تعیین محل خاص گرداندن حیوانات، لزوم داشتن مجوز دامپزشکی (شناسنامه هویتی و بهداشتی)، ممنوعیت تردد در پارک ها و تفریح گاهها و... می تواند در جهت کنترل این پدیده مفید باشد.