حکیم مهر: «سالها پرسیدم از خود کیستم؟ آتشم، شوقم، شرارم، چیستم؟ دیدمش امروز و دانستم کنون، او به جز من و من به جز او نیستم»؛ این قطعه شعر از مولانا را «دکتر ایرج نوروزیان» استاد پیشکسوت دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران در مقدمه مصاحبه خود با حکیم مهر قرار میدهد و سپس پاسخگوی سؤالات میشود. از نظر او کتاب بهترین دوست انسان، اما پیروی کورکورانه از آن بدترین دشمن است.
خودش میگوید: «سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۰ را شاید بتوان بهعنوان یکی از دوران جذاب و زیبای زندگیام به شمار آورد. اخذ دیپلم طبیعی در خرداد ۴۲، شرکت در یک مسابقه معلومات عمومی به نام "برخورد اندیشهها" در تلویزیون ایران در فروردین ۴۴ که به مدت یک سال به طول انجامید، قبولی در کنکور سراسری گروه پزشکی در تیر ۴۴ و پذیرش در رشته دامپزشکی و ورود به دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران در مهر ماه ۴۴ از جمله رخدادهای جالب و آیندهساز آن سالها بود که تجربه نمودم.»
دکتر نوروزیان تصریح میکند: «این فعالیتها در طول سالها نیز به من آموختند که رمز خوشبخت زیستن در آن نیست کاری را که دوست داری انجام دهی، بلکه در این است که کاری را که انجام میدهی، دوست داشته باشی؛ و نیز یاد گرفتم ۱۰ درصد از زندگی چیزهایی است که برای انسان اتفاق میافتد و ۹۰ درصد آن چیزهایی است که در سفر رخ میدهد و چگونگی واکنش و برداشت از آنهاست. همچنین پی بردم که تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب.»
حکیم مهر: آقای دکتر، متولد چه سالی و کجا هستید؟
به قول گابریل گارسیا مارکز نویسنده کلمبیایی و برنده جایزه نوبل، حاصل عمر هر انسان میتواند ترجمه احساساتی باشد که در دوران مختلف زندگی حاصل شده است که در مورد اینجانب، دکتر ایرج نوروزیان استاد بازنشسته دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران در سن ۷۵ سالگی نیز چنین باوری را میتوان رقم زد. بنده در سحرگاه ۱۹ بهمن ۱۳۲۵ برابر با ۸ فوریه ۱۹۴۷ و دو سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم، در شهر تهران متولد شدم.
حکیم مهر: دوران کودکی شما چگونه گذشت؟
خاطرات لحظات کودکی و روزهای متعاقب آن از زبان مادر و پدرم جالب و شنیدنی بود که با مروری بر عکسهای آن دوران و خاطرات ثبت شده، همیشه همراه ذهنم بوده و خواهند بود. گرچه خاطرات دوران کودکی کمرنگ است اما از طریق شنیدهها و دیدن عکسها میتوان تصویری از آن ایام را در ذهن ترسیم نموده و به یاد آورد. کودکستان رشدیه تهران، اولین منزلگاه آموزشی و تربیتی من بود. اگرچه آنجا دامن و آغوش پر مهر و محبت مادر را در سن ۳ تا ۵ سال اول زندگی به خوبی پر کرده بود، اما باید اذعان داشت که این حس با قرار گرفتن در آغوش مادر امنیت بیشتری را تضمین مینمود. در سالهای ۱۳۳۰ تا ۳۶ دبستانهای ابن سینا و ابوعلی سینا، ایستگاههای آموزشی ۶ ساله ابتدایی من بود که هر کدام با خاطرات زیبایی همراه بودند. سرکار خانم وجدانی آموزگار کلاس اول و آقای زینالی معلم درس تاریخ در کلاس ششم هر کدام به شیوهای روی من تاثیرگذار بودند، به طوری که در پایان این دوران در سن ۱۲ سالگی از طریق نقل داستان بینوایان از ویکتورهوگو نویسنده فرانسوی توسط آقای زینالی آموختم که خوشحال نمودن انسان دیگر، دیدن روی خداست.
به علت تغییر مکرر محل زندگی، دبیرستانهای جلوه، ایران ما و فیروزبهرام با داشتن دبیرانی فرزانه، تاثیرگذار، شخصیتساز و فراموش نشدنی، هر کدام پایگاههای آموزشی دوران نوجوانی و جوانی من بودند. دبیرانی چون محمد شاهین در حوزه جانورشناسی و زمینشناسی، دکتر علویان در بحث شیمی، استاد وزیری در حوزه ادبیات و دکتر اعصار در درس ریاضیات در دبیرستان فیروزبهرام از نامهای ماندگار آن دوران من هستند که آموزههای این فرزانگان بود که آینده را برایم رقم زدند. در این دوران با حمایتها و راهنماییهای خانواده، مشارکتهای فرهنگی اجتماعی و اقتصادی را تجربه کردم و با راهنمایی و کمک آنها به عضویت انجمن جغرافیای ملی آمریکا درآمدم؛ اتفاق مهمی که به رشد فکری و آشنایی من با دیگر ملل دنیا کمک فراوانی نمود. ارتباطی که تا سالها تعریف زیبایی از زندگی را برایم به ارمغان آورد، یعنی لمس نزدیک این همه زیباییهای دنیا از طریق انجام سفر. در همین دوران نیز پی بردم که کتاب بهترین دوست انسان اما پیروی کورکورانه از آن بدترین دشمن است.
حکیم مهر: آیا در دوران کودکی و مدرسه درسخوان بودید؟
داستانهای خیلی زیادی از آن دوران دارم. خاطرات دوران کودکستان که کمرنگ است، اما اصولا در دوران دبستان بچه بازیگوشی بودم. با این حال به خصوص مادرم خیلی از مسائل را کنترل و اگر کوتاهی از جانب من بود، رسیدگی میکرد. به طور کلی خیلی دانشآموز ممتازی نبودم ولی به هر حال سعی میکردم آن وظایفی را که از نظر تکالیف و برنامهها داشتم، انجام دهم. روانشاد پدرم در حوزه حسابداری فعالیت میکرد و ریاضیات خوبی داشت. ایشان در زمان نوجوانی هم معلم مدرسه مارکاد یزد بود و به همین دلیل سعی میکرد که به من کمک کند. در دبستان ابوعلی سینا بود که به کمک آقای زینالی و تاثیر از داستان بینوایان ویکتورهوگو، به آن فیضی را که مدنظر ایشان و همان خوشحال کردن انسانهای دیگر بود، رسیدم و برایم جالب است که تا همین لحظه نیز همراه من بوده است. هنوز هم هر زمان این رمان را جایی میشنوم یا فیلم آن را میبینیم، سعی میکنم که آن را با دقت دنبال کنم.
حکیم مهر: آیا خاطرهای از دوران دبستان در ذهن دارید؟
یکی از اتفاقاتی که برای من افتاد و هیچوقت آن را فراموش نمیکنم، سر کلاس انشا بود. خانم معلم گفته بود انشا بنویسیم اما من ننوشته بودم. صبح که به کلاس آمدیم، گفت نوروزیان انشای خود را بخواند. من رفتم و شروع به حرف زدن در مورد زندگی کردم. در نهایت همه مرا تشویق کردند و خانم معلم هم گفت دفترچه را بیاور تا نمرهات را بدهم. وقتی دفترچه سفید را دادم، عصبانی شد و من را تنبیه کرد. خیلی ناراحت شدم و گریه کردم. مادرم همیشه سعی میکرد از من دفاع کند و زمانی که برای این مساله به مدرسه آمد، گفت چرا حالا که نمره ندادی، او را کتک زدی؟ در صورتی که کار او تشویق داشت. خانم معلم گفت چون باید تکلیف را انجام دهد و من در آنجا یاد گرفتم که به هر حال هر کاری را بر اساس یک نظمی باید انجام داد.
در پاسخ به اینکه آیا دانشآموز خوبی بودم یا خیر، همواره سعی میکردم که ادای مطلب کرده و تکالیف را انجام داده باشم ولی به هر حال آن زمان دنیای مدارس با امروز فرق میکرد. آن موقع تنبیه فیزیکی جزء فعالیتهای روزانه بود. اما من در منزل هیچوقت تنبیه فیزیکی نشدم، بلکه توسط پدر و مادر تنبه ادبی میشدم. مادرم تسلط کافی روی ادبیات فارسی حماسی مثل شاهنامه و همچنین ادبیات عرفانی مثل گلستان، حافظ، مولانا و... داشت و من را با اشعار آنها تنبیه میکرد. شعرها را به شکل بینظیر به فراخور کاری که کرده بودیم، انتخاب میکرد و اگر قرار بود نصیحتی در کار باشد، از طریق این شعرها ما را آگاه میکرد که این کار اشتباه بوده است.
روزگار خوبی بود و هنوز هم که از کنار مدارس آن زمان رد میشوم، از آن یاد میکنم. چون مدرسه ابنسینا کنار مجلس سنای سابق و در خیابانی بود که بعدا میدان باغ شاه شد. مدرسه ابوعلی سینا هم در میدان گلشن و در خیابان جمهوری امروز بود. در دبیرستان جلوه واقع در اسکندری جنوبی که سه سال اول دبیرستان را در آنجا بودم، نسبتا هم کلاسیهای فوقالعاده و معلمان خوبی داشتم. در مدرسه ایران ما و فیروز بهرام دانشآموز ممتازی بودم و تلاش میکردم درس بخوانم و خود را برای آیندهای که باید به آن وارد شوم، آماده میکردم.
حکیم مهر: بعد از دوران دبیرستان چه کردید؟
سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۰ را شاید بتوان بهعنوان یکی از دوران جذاب و زیبای زندگیام به شمار آورد. اخذ دیپلم طبیعی در خرداد ۴۲، شرکت در یک مسابقه معلومات عمومی به نام «برخورد اندیشهها» در تلویزیون ایران در فروردین ۴۴ که به مدت یک سال به طول انجامید، قبولی در کنکور سراسری گروه پزشکی در تیر ۴۴ و پذیرش در رشته دامپزشکی و ورود به دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران در مهر ماه ۴۴ از جمله رخدادهای جالب و آیندهساز آن سالها بود که تجربه نمودم. دوران ۵ ساله تحصیل در دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران و کسب فیض از محضر اساتید بزرگوار و فرهیخته دانشکده به ویژه در بخش جراحی روانشاد دکتر سید محمد اقصا، روانشاد دکتر علیاصغر ایلخانی، خانم دکتر مائینا آقاجیانی، جناب آقای دکتر پرویز حکمتی و اختصاصا روانشاد دکتر هوشنگ خاوری استاد ژنتیک و همچنین گذراندن پایاننامه دکترای عمومی دامپزشکی تحت راهنمایی استاد بسیار فرزانه دکتر پرویز حکمتی و اخذ مدرک دکترای عمومی دامپزشکی با رتبه ممتاز در سال ۴۹ از سالهای فراموشنشدنی در زندگی تحصیلیام بوده که یادآوری هر لحظه از آن دوران برایم نشاط آفرین است.
رخداد همهگیری طاعون گاوی در سال ۴8 و همراهی و همیاری گروهی در معیت اساتید بزرگوار آقایان دکتر بهرام زاکاریان و دکتر محمدقلی نادعلیان جهت کنترل بیماری در سفر استانی به کرمان و شهرستانهای تابعه و گذراندن ایام پرکاری در تابستان آن سال برای من فراموشنشدنی است. همچنین تکرار آن در همهگیری طاعون گاوی در سال ۶۰ در معیت دوست عزیزم استاد دکتر فریدون نورمحمدزاده از خاطرات ماندگار است. در ادامه گذراندن دوره خدمت نظام وظیفه در کسوت افسر سپاه ترویج در استان کرمان در طول سال ۵۰ یکی دیگر از ایام آموزنده زندگیام به شمار میرود.
گزینش شدن بهعنوان عضو هیات علمی دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران در بخش جراحی دامهای بزرگ و گروه آموزشی علوم درمانگاهی در سال ۱۳۵۱ فرصتی بود که از حسن ظن اساتید بزرگوارم، دکتر محمد حسینیون و دکتر پرویز حکمتی برایم طراحی گردید.
حکیم مهر: چرا رشته دامپزشکی را انتخاب کردید؟
من میتوانستم دندانپزشکی و داروسازی هم بروم اما رشته دامپزشکی را انتخاب کردم، چون میگفتند رشته دامپزشکی میتواند شما را به کارهای تحقیقاتی رهنمون کند و من تحقیقات را بیشتر از کارهای دیگر دوست داشتم. در دانشکده روزهای خوبی داشتم، به غیر از سال اول که هنوز متوجه نبودم که دامپزشکی چیست و نمره ضعیفی را در درس آناتومی در کلاس شادروان خانم دکتر عطایی گرفتم و البته بعد جبران کردم، به طوری که در تمام طول مدت دانشکده سعی کردم دانشجوی ممتازی باشم.
حکیم مهر: آیا پدر و مادر شما با اینکه دامپزشکی بخوانید، مخالفتی نداشتند؟
خوب یادم است زمانی که اسمم برای رشته دامپزشکی درآمد، به خانه آمدم و اولین کسی که با او برخورد کردم، مادرم بود. ایشان خیلی دلش میخواست که وضعیت آینده من با این کنکور مشخص شود. به او گفتم که در رشته دامپزشکی قبول شدم اما خیلی خوشحال نشد، کمااینکه در خویشاوندانشان پزشکان زیادی بودند و ایشان هم دوست داشت که من رشته پزشکی را دنبال کنم. شب همان روز که آقاجان آمد و گفتم که دامپزشکی قبول شدم، خیلی خوشحال شد.
حکیم مهر: چرا؟
به خاطر اینکه زمانی که در یزد زندگی میکردند، با خانواده یک گاو داشتند که از شیر آن استفاده میکردند. ایشان تکنیسینهایی را که به خانه میآمدند و واکسن میزدند، خیلی دوست داشت، چون به هر حال گاو آنها را حفظ میکردند. لذا خیلی خوشحال شد و دعا کرد و گفت من خاطره خیلی خوبی از فعالیت دامپزشکی دارم. نگاهش نسبت به نقش دکتر دامپزشک خیلی عاشقانه و معنایی بود و واقعا هم همینطور هست.
حکیم مهر: همکلاسیهای شاخص شما در دوران عمومی چه کسانی بودند؟
ورودیهای سال ۱۳۴۴ که ما باشیم، حدود ۴۵ نفر بودیم. ۳ نفر تغییر رشته دادند و ۴۲ نفر ادامه راه دادیم که یکی از شادابترین دوران دانشکده دامپزشکی در طول تاریخ خود بودیم. البته که طبیعی است دوران قبل و بعد از ما هم شخصیت خاص خود را داشتند. موقعی که وارد دانشکده شدم، دو اتفاق برای من افتاد. دانشجویان سالهای قبل ما از نظر شخصیتی بسیار بالا بودند، به طوری که هروقت به رستوران میرفتیم، تا زمانی که آنها اجازه نشستن نمیدادند، من نمینشستم و خیلی احترام آنها را داشتم. بعدها و زمانی که فارغالتحصیل شدم نیز در جاهای مختلف، همراه آنها شدم. جناب آقایان دکتر خطیب، دکتر مستجابی، دکتر گودرز ادیب راد و سرکار خانم دکتر گیتی کریم جزء کسانی بودند که تاثیر زیادی روی من بهعنوان دانشجوی سال اول داشتند. گذشته از اینها، افرادی که بهعنوان پرکتیشینرهای مطرح در فیلد کاری ما حضور داشتند، در شخصیتسازی ما بهعنوان فردی که میخواهد حرفهای عمل کند، نقش زیادی بازی کردند. به خصوص روانشاد دکتر قفقازی که بینظیر بودند. همچنین رؤسای وقت دانشکده از جمله روانشادان دکتر عزیز رفیعی و دکتر حسنعلی نشاط، انسانهای بزرگی بودند. جناب آقای دکتر تاجبخش نیز نقش کلیدی و بسیار مهمی در شخصیتسازی بچهها و به خصوص خود من داشتند.
اما در کلاس خودمان از این ۴۲ نفر، حدود ۲۰ نفر به رحمت خدا رفتند که آخرین آنها دکتر علی وثوقی بودند. از بچههای دیگر تعدادی به خارج از کشور رفتند و تعدادی در داخل کشور با موفقیتهای خیلی خوب روبرو شدند. شاگردهای ممتاز کلاس از جمله مرحومه خانم دکتر عادله اسفندیاری و دکتر فرخ خمامی اسدی بودند که الان استاد دانشگاه شیکاگو هستند. همچنین دکتر علی دبیری و همسرشان سرکار خانم دکتر طهماسبی که هماکنون در بلژیک هستند. جناب آقای دکتر پرویز هورشتی استاد بازنشسته مامایی دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران، جناب آقای دکتر ودود رضویلر استاد بازنشسته میکروبیولوژی موادغذایی دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران و نیز آقای دکتر عنایتالله بشارتی که در ساردین ایتالیا به فعالیت دامپزشکی مشغول می باشد و جناب آقای دکتر سید محمدمهدی کیایی که هنوز هم بهعنوان دوست خوب و برجسته من حضور دارند و سالها مسئولیت دانشکده را به عهده داشتند و من هم در کنار ایشان معاون پژوهشی بودم. ایشان از افراد دانا، خردمند، مدیر و کاردان هستند و هنوز هم در صحنه فعالیتهای علمی و تخصصی خود در زمینه تغذیه طیور کار میکنند؛ یکی از افتخارات من همکلاس و دوست بودن با ایشان است.
حکیم مهر: چه سالی ازدواج کردید؟
در سال ۵۱ بود که با همسرم خانم مهین سیمانی ازدواج کردم و اولین فرزند دختر ما به نام نغمه به دنیا آمد و این باور در من تقویت شد که یک نوزاد میتواند مادر را از داشتن یک روز ۸ ساعته و پدر را از داشتن یک شب ۸ ساعته محروم نماید که البته زیبایی خاص خود را به همراه میداشت. این مهم در مورد فرزند دوم پونه خانم و نیز 7 نوه متعاقب مصداق پیدا نمود.
حضور در بیمارستان آموزشی و پژوهشی و خدماتی دامهای بزرگ دانشکده واقع در وصفنارد تهران در طول سالهای ۵۱ و ۵۲ به عنوان مربی بخش جراحی، استفاده از بورس دانشگاه تهران جهت ادامه تحصیل در آمریکا و دانشگاه دیویس کالیفرنیا و اخذ مدرک MPVM از رخدادهای آغازین دهه ۱۳۵۰ لغایت ۱۳۶۰ بود.
حکیم مهر: بعد از بازگشت به ایران چه کردید؟
بعد از بازگشت به وطن، به مقام استادیاری ارتقا پیدا کردم و قبول مسئولیتهای آموزشی، پژوهشی و خدماتی، آغازگر دورانی از شکوفایی علمی، مدیریتی، خدماتی، فرهنگی و اجتماعی من بود که با حضور در کلاسهای درس و بودن با دانشجویان و ارائه خدمات به همراه آنان در سطح دامپروریها و اسبداریها، این باور از گذشته را دوباره در من تقویت نمود که بهترین شیوه یادگیری، یاد دادن است. در این راستا حضور سی و چند ساله در دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران در مقام استادیاری، دانشیاری و استادی و تصدی فعالیتهای مدیریتی چون معاونت پژوهشی ۸ ساله دانشکده، عضویت در شورای پژوهشی دانشگاه تهران، سردبیری مجله دانشکده دامپزشکی به زبان فارسی و انگلیسی، راهنمایی پایاننامههای دکترای عمومی و تخصصی تعداد کثیری از دانشجویان، عضویت در مجامع صنفی علمی داخلی و بینالمللی و حضور فعال در کنفرانسهای داخلی و خارج از کشور مرتبط با رشته تخصصی جراحی و اپیدمیولوژی بالینی، داشتن نقش موثر در ارتباط دانشگاه با صنعت دامپروریها و اسبداریها، ازجمله دل و ذهن مشغولیهای این دوره از زندگی دانشگاهی و خدمات میدانی من بوده که باید به آنها اشاره نمایم.
چاپ مقالات علمی پژوهشی بیشمار به زبان فارسی و انگلیسی و انتشار ۵ کتاب علمی دانشگاهی و از همه مهمتر راهنمایی دانشجویان بیشمار در انتخاب راه آینده، باور ثروتاندیشی در مقابل ثروتاندوزی را در من بیشتر تقویت نمود که امروز شاهد برپایی افتخار آفرینی متعدد از آنها در اقصی نقاط کشورهای دنیا هستیم.
حکیم مهر: مهمترین چیزی که در طول سالهای فعالیت حرفهای خود به آن رسیدید، چه بود؟
این فعالیتها در طول سالها به من آموختند که رمز خوشبخت زیستن در آن نیست کاری را که دوست داری انجام دهی، بلکه در این است که کاری را که انجام میدهی، دوست داشته باشی. یاد گرفتم ۱۰ درصد از زندگی چیزهایی است که برای انسان اتفاق میافتد و ۹۰ درصد آن چیزهایی است که در سفر رخ میدهد و چگونگی واکنش و برداشت از آنهاست. همچنین پی بردم که تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب.
در طول سالها تجربه متوجه شدم که بدون عشق میتوان ایثار نمود اما بدون ایثار نمیتوان عشق ورزید. در سن ۷۵ سالگی و دوران بازنشستگی به این باور رسیدم که نمیتوانی بیان کنی که چگونه زندگیکردهای مگر اینکه بدانی چگونه و به چه میزان بخشش داشتهای. پی بردم که دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیاست و میتوان اندیشه نمود که همانا زندگی زیباست. در پایان در این دوران نیز دانستم که انسان تا زمانی که فکر میکند، ناقص است و به رشد و کمال خود ادامه میدهد و زمانی که گمان میکند رسیده است، دچار افت میشود.
حکیم مهر: مهمترین عناوینی که کسب کردید چه مواردی بود؟
انتخاب بهعنوان پژوهشگر پیشکسوت نمونه دانشگاه تهران در آذر ۹۳، انتخاب بهعنوان استاد پیشکسوت آموزشی ششمین جشنواره آموزشی دانشگاه تهران در اردیبهشت ۹۸ و برگزیده شدن در پنجمین دوره جایزه مرحوم علامه طباطبایی و بنیاد ملی نخبگان در آبان ۱۳۹۸.
حکیم مهر: شما مدتی را در آمریکا تحصیل کردید، آیا هیچ وقت فکر نکردید که به ایران بازنگردید؟
من در آمریکا در دانشگاه UC-Davis شاگرد ممتاز کلاس بودم و اتفاقا در آنجا به من پیشنهاد شد که بمانم و عضو هیات علمی آنجا باشم، اما قبول نکردم و گفتم که باید به مملکت خود برگردم. آن چیزی که آنها هنوز در مورد من یاد میکنند این است که نوروزیان کسی بود که به اینجا آمد و دانش به روز ما را گرفت، اما نماند و به مملکت خود برگشت و در آنجا سعی کرد علمی را که یاد گرفته، در کلاسهای درس و کارهای تحقیقاتی و خدماتی خود ترویج کند. شاید زمانی که برگشتم، صنعت اسب مثل امروز نبود و فقط دو سه باشگاه کوچک، آن هم با جمعیت اسب کم وجود داشت. تخصص من جراحی ارتوپدی اسب بود و چون خواهان داشت، آن را تبدیل به یک صنعت خوب کردیم و امروز یکی از صنایع خوب دامی به شمار میرود. در این راستا دامپروران کثیری هم بودند که به نوعی همراهی کردند و اجازه دادند که شکل دامپروری از سنتی به صنعتی تغییر کند و من در این انتقال خیلی سعی کردم که همراه با آنان مفید به فایده باشم.
من به علت روحیهای که داشتم، دانشجوها را با خودم به فضاهای خدماتی میبردم و سعی میکردم تا آنجا که میتوانم، آنها را با محیط کاری آینده خود آشنا کنم و این مساله تاثیر زیادی در خلق و خوی آنها ایجاد کرد، به طوری که خود آنها بعدا دامپزشکان میدانی خیلی خوبی شدند.
حکیم مهر: بهعنوان حرف آخر...
محیطهای آموزشی ما و ارتباط دانشگاههای ما با دنیای امروز میتوانست خیلی بهتر از آن چیزی باشد که امروز هست. ما کشور و ملت بزرگی هستیم و از همه جهات سابقه تاریخی درخشانی داریم. تاثیرگذاری فکر، اندیشه، خرد و حکمت ما در دنیا کم نظیر است و این را باید پایش کنیم. دانشگاههای ما خیلی ایزوله هستند. اساتید و دانشجویان ما گرفتار مسائل روزمرگی شدند و باید کمی تغییر کنند و دوباره به اصل خودمان برگردیم. رشته دامپزشکی یکی از رشتههایی است که میتواند خیلی شاخص باشد. چون با غذای انسان و با اقتصاد کلی انسان و با بهداشت انسان سروکار دارد. البته خدمات درمانی و بهداشتی که در زمینه دامهای کوچک صورت میگیرد، جای تحسین دارد و نباید دائما انتقادگر از آن باشیم.
امروز در زمینه اسب کارهای شایستهای انجام دادیم و میدهیم که من خیلی از این بابت خوشحال هستم. زمانی در مملکت فقط یک اسبداری فعال بود اما امروز واحدهای زیادی هستند که مردم را با این حیوان و ورزش مفرح اسب سواری و پرورش آن آشنا کردهاند. ورزشی که از نظر روحیه انسانی بسیار کمککننده است و همدم بودن انسان با این حیوان بویژه، جزء پارامترهای تاثیرگذار به شمار میرود. من به این بخش خیلی علاقه داشتم و زحمت زیادی هم کشیدم که این باور را جا بیندازم.
حکیم مهر: ممنون از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.
که نه آن ذره معلق به هوای تو بود
دوست داشتن تو از مغز شروع شده و اکنون در قلب است و کارت شده به پارادوکس کشیدن معدود نرونهای باقی مانده در این کله خالی ، با وجود تو باید تعریف جدیدی از ترم استاد در زبان پارسی فراهم آید دیر زی و بهکامه ....