حکیم مهر: «دکتر ناهید اطیابی» متولد ۱۵ دیماه سال ۱۳۲۸ در شهرستان کازرون در سال ۱۳۴۷ در حالی وارد دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران شد که در رشته داروسازی که یک نمره بالاتر از دامپزشکی بود، قبول شده بود. خودش میگوید: «پدر اصرار کرد که دامپزشکی را انتخاب کنم و نه داروسازی، چون معتقد بود با داروسازی درنهایت باید داروخانهدار میشدم. پدرم دیدگاه بزرگی داشت و من از این دیدگاه و راهنمایی ایشان واقعا سپاسگزار هستم، هرچند که اوائل خیلی متوجه استدلال پدر نبودم.»
وی در مورد حال و هوای دانشکده دامپزشکی در آن سالها به حکیم مهر میگوید: «۳۶ نفر در کلاس ورودی سال ۴۷ بودیم که بسیار منسجم و حامی همدیگر بودیم. اکنون اکثر همدورههایم موفقیتهای چشمگیر دارند و هنوز با هم در ارتباط هستیم و سالی یکبار گردهمایی حضوری و مجازی با آنهایی که در ایران هستند یا نیستند، برگزار میکنیم.»
دکتر اطیابی در سال ۱۳۵۳ و بعد از فارغالتحصیلی، با همسرش که آن زمان همدوره هم بودند، تصمیم گرفتند که در اهواز زندگی کنند، لذا در سه مرکز شامل سازمان دامپزشکی، موسسه سرم و واکسنسازی رازی اهواز و دانشگاه شهید چمران تقاضای کار دادند که در هرسه جا پذیرفته و درنهایت در دانشگاه جندی شاپور یا شهید چمران فعلی استخدام شدند و دو سال بعد با پذیرش از دانشگاههای آمریکا و انگلیس برای ادامه تحصیل و دریافت دکترای تخصصی در رشتههای مختلف دامپزشکی، از طرف دانشگاه جندی شاپور به آمریکا اعزام شدند.
بعد از دو سال و همزمان با انقلاب اسلامی، به دانشجویان اعزامی اعلام شد که درس خوانده یا نخوانده برگردید، در غیر این صورت بورسهای شما قطع میشود. این در حالی بود که تا اتمام دوره دکتر اطیابی و همسرشان حدود ۶ ماه یا یکسال باقی مانده بود. اگرچه بورس و حقوق هردوی آنها قطع شد، اما در آنجا ماندند و درسشان که تمام شد، یعنی در اواخر سال ۱۳۵۸ با مدرک تحصیلی به ایران برگشتند.
دکتر اطیابی مهر ماه سال ۱۳۷۰ وارد دانشکده دامپزشکی و بخش کلینیکال پاتولوژی شد و با راهنمایی اساتید، تخصص کلینیکال پاتولوژی خود را تکمیل کرد. او دوره اشتغال در دانشکده دامپزشکی را جزو بهترین دوران زندگی خود میداند و در این دوران با علاقه زیادی که به رشته تخصصی خود داشت، به مسائل آموزشی و پژوهشی پرداخت.
دکتر اطیابی اول مهر سال ۱۳۹۴ به درخواست خود بازنشسته شد. خودش میگوید: «اگرچه چند سال دیگر و تا ۷۰ سالگی میتوانستم در دانشگاه بمانم، اما ترجیح دادم که زودتر بازنشسته شوم و تا دیر نشده، از وقت آزاد و استراحت در منزل استفاده کنم.»
حکیم مهر: خانم دکتر، متولد چه سالی و کجا هستید؟
بنده متولد ۱۵ دیماه سال ۱۳۲۸ در شهرستان کازرون از توابع استان فارس هستم. در آن سال بعد از ۶ فرزند دختر پا به جهان گذاشتم، چون پدر و مادر من خواهان پسر بودند. البته قدم من خوب بود و دو سال بعد تنها پسر خانواده متولد شد. مثل هر خانواده ایرانی که داشتن فرزند پسر جزو افتخارات آنان است، این برادر عزیز من هم، بیشتر محبت پدر و مادر را وقف خود کرد؛ هرچند این موضوع سبب شد که من مستقلتر و خودساختهتر شوم.
حکیم مهر: دوران کودکی شما چطور گذشت؟
از کازرون و خانه، فقط باغ بزرگ با درختهای پرتقال، لیمو و نارنج در یادم مانده و کندوی زنبور عسل بالای یکی از درختان باغ با عسل فراوان که گهگاهی هم از نوازش زنبورهای عسل بیآزار آن برخوردار میشدم.
سه چهار ساله که بودم، ابتدا به اصفهان و بعد به شهرستان خمین منتقل شدیم. در پنج سالگی کتاب اول دبستان را با کمک خواهرم تمام کردم و با خط خوانا و خوب، تند و تند با دست چپ مینوشتم. وقتی ۶ سالگی به کلاس اول رفتم، خانم معلم دستخط من را باور نمیکرد و میگفت که خودت ننوشتی. قسم و آیه هم فایدهای نداشت. البته همان موقع مجبورم کردند با دست راست بنویسم چون نوشتن با دست چپ مورد پسند نبود، اما دیگر خط من به خوش خطی دست چپ نشد و نشد. پدرم کارمند وزارت دارایی بود و دائم در حال انتقال. یادم میآید که خانه ما در خمین درون دو باغ بزرگ، دو خانه بهم چسبیده پشت به پشت، بین دو باغ ساخته شده بود که ما در یکی از این خانهها زندگی میکردیم. میگفتند خانه ما یسار است، یعنی آفتابگیر نبود. در عوض درختان میوه باغ، بهخصوص آن درخت شاهتوت بلند و چندین ساله که دست من به آن نمیرسید و نهر آبی که از عرض باغ رد میشد، صفای خود را داشت.
حکیم مهر: دبستان و دبیرستان را کجا بودید؟
دبستان را در تنها مدرسه دخترانه شهرستان خمین و دبیرستان را در تنها دبیرستان دخترانه شهرستان محلات گذراندم.
حکیم مهر: آیا دانشآموز درسخوانی بودید؟
بله، دانشآموزی درسخوان و در تمام دوران دبستان و دبیرستان شاگرد اول بودم. ازخمین به شهرستان محلات منتقل شدیم و شش کلاس دبیرستان را هم در تنها دبیرستان دخترانه آنجا گذراندم و بین فارغالتحصیلان پسر و دختر محلات، شاگرد اول شدم. محلات شهری زیبا و پر از باغهای میوه بود، تفریحگاهی نزدیک خانه ما، به نام سرچشمه داشت با نهری بزرگ در وسط تفریحگاه، پر از آب زلال چشمه که آب خوراکی بود. درختان و گلهای گوناگون اطراف نهر، تفریحگاه را بسیار زیبا کرده بود. اکنون پرورش گل محلات معروف است و مانند کشور هلند صادرات گل دارد.
حکیم مهر: چه شد که رشته دامپزشکی را انتخاب کردید؟ آیا علاقهمند بودید یا برحسب اتفاق ورود کردید؟
رشته دامپزشکی را با تشویق پدرم و خودم انتخاب کردم و فوقالعاده به آن علاقهمند شدم.
حکیم مهر: ورودی چه سالی و کدام دانشگاه هستید؟
ورودی سال ۱۳۴۷ دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران و از کنکور رشته تجربی هستم. با گرفتن دیپلم متوسطه، بلافاصله در سال ۱۳۴۷ در کنکور دانشگاه تهران در رشته داروسازی که یک نمره بالاتر از دامپزشکی بود، قبول شدم. پدر اصرار کرد که دامپزشکی را انتخاب کنم و نه داروسازی، چون معتقد بود با داروسازی درنهایت باید داروخانهدار میشدم. پدرم دیدگاه بزرگی داشت و من از این دیدگاه و راهنمائی ایشان واقعا سپاسگزار هستم، هرچند که اوائل خیلی متوجه استدلال پدر نبودم. در ضمن در همان سال ۴۷ دانشگاه تهران، طی قانونی مدرک دکترای داروسازی را حذف و فکر کنم دوره آن را هم کوتاهتر و در حد لیسانس یا همان کارشناسی کردند. اما اواسط سال بر اثر اعتراضهای دانشجویان، این قانون لغو و دکترای داروسازی دوباره برقرار شد.
من علاوه بر دانشگاه تهران، در رشتههای پزشکی، دندانپزشکی و علوم دانشگاه ملی سابق و شهید بهشتی فعلی هم به صورت همزمان و با نمره بالا قبول شدم، ولی چون دانشگاه ملی پولی بود و برادر یکی یکدانه مامان و بابا هم باید سال بعد به دانشگاه میرفت، من خیلی به دانشگاه ملی فکر نمیکردم. چون برادرم خیلی درسخوان نبود و من میدانستم که در دانشگاه دولتی قبول نمیشود و باید در دانشگاه ملی که سطح نمره قبولی پایینتری میخواست، پذیرفته شود. به هر حال پدر نمیتوانست به شکل همزمان هزینه دانشگاه دو فرزند را بدهد. این مورد هم دلیل دیگری شد که من دانشگاه دولتی ولی برتر را انتخاب کردم. البته اصلا از این تصمیم ناراضی نبودم و اکنون هم خیلی خوشحالم که در انتخاب دانشکده دامپزشکی تهران، تصمیم بسیار خوبی گرفتم.
حکیم مهر: حال و هوای تحصیل در دانشگاه تهران چگونه بود؟
آن زمان دانشگاه تهران برای خودش ابهتی داشت و دانشگاهی برتر و مورد قبول اکثر دانشگاههای دنیا بود. ترم اول، واحد «آناتومی اسب» مرا از رشته دامپزشکی دلزده کرد. البته هنوز هم فکر میکنم که واحد بسیار مهم و سنگین آناتومی را باید سال دوم بگذارند که ترم اول دانشجو با یک درس سنگین مواجه نشود و به اصطلاح بعدا با آگاهی کامل، با این واحد درسی آشنا شود.
لذا شدید پیگیر بودم که به رشته داروسازی برگردم که گفتند ظرفیت پر شده، من سه ماه تمام تلاش کردم و سر کلاس آناتومی حاضر نشدم. نهایتا ناموفق به کلاس آناتومی برگشتم. جرات اینکه با استاد کرسی آناتومی مرحوم پروفسور میربابایی، مشکل غیبتهای خود را در میان بگذارم را نداشتم. خوشبختانه با لطف یکی از اساتید تازه فارغالتحصیل دپارتمان آناتومی دانشکده که آن موقع دستیار بخش بودند، من را بعد از سه ماه غیبت به کلاس پذیرفتند و با تشویق و راهنماییهای مفید مبنی بر اینکه چگونه مطالب عقب مانده را جبران کنم، بالاخره با تلاش مداوم توانستم واحد آناتومی را پاس کنم.
اما در سالهای بعد شدیداً به رشته دامپزشکی علاقهمند شدم. ۳۶ نفر در کلاس ورودی سال ۴۷ بودیم که بسیار منسجم و حامی همدیگر بودیم. اکنون اکثر همدورههایم موفقیتهای چشمگیر دارند و هنوز با هم در ارتباط هستیم و سالی یکبار گردهمایی حضوری و مجازی با آنهایی که در ایران هستند یا نیستند، برگزار میکنیم. چند نفری از بچهها، یکی دو سال بعد از ورود به دامپزشکی، دوباره کنکور دادند و به رشتههای پزشکی و دندانپزشکی رفتند. البته با آنها هم هنوز در ارتباط هستیم. همچنین چند نفر از همدورهها دیگر در میان ما نیستند، ولی یادشان با ماست.
جالب اینکه همدورهایهای من که ورودی سال ۴۷ باشیم، تقریبا ده نفر خانم و بقیه آقا بودند. اما در سالهای آخر خدمتم در دانشکده دامپزشکی تهران و بین سالهای ۹۰ تا ۹۵ تقریبا تعداد آقایان بسیار کم و گاهی از ۶۰ نفر دانشجو در هر دوره، ده نفر آقا و بقیه خانم بودند.
حکیم مهر: دوران عمومی شما چطور گذشت؟
دانشکده دامپزشکی محیطی بسیار آرام و آزاد بود. دانشجویان دانشکده بهطور کلی بچههای درسخوان و اغلب ممتاز بودند و تمام هم و غم آنها یادگیری، گذراندن واحدهای درسی و فارغالتحصیل شدن بود. لباسهای دانشجویان، چه دختر و چه پسر در حد معقول و اجباری در پوشیدن نوعی لباس خاص نبود. دانشجویان بخصوص همدورههای هر گروه با هم همبستگی داشتند و مانند خواهر و برادرهای یکدیگر بودند. مسائل سیاسی بین دانشجویان خیلی مطرح نبود. نه اینکه بی اطلاع باشند، بلکه بیشتر به مسائل آموزشی میپرداختند، مگر در گروههای خاص که آن هم خیلی زیاد نبودند. گردشهای علمی در تعطیلات، با حضور چند استاد دانشکده و بازدید از دامداریها، شیلات، کارخانههای مواد غذایی و حتی پالایشگاه تهران، جزو برنامه تمام ورودیهای دانشکده بود. در کل دوران بسیار خوبی بود که دیگر تکرار نمیشود.
حکیم مهر: همکلاسیهای شاخص شما چه افرادی بودند؟
همدورههای شاخص، پروفسور محمود بلورچی دانشگاه تهران، پروفسور محمود جمشیدیان دانشگاه اهواز، پروفسور سیدمحمد فقیهی دانشگاه تهران، آقای دکتر اسماعیل بهبودی که در موسسه کلونینگ بوستون آمریکا شاغلند و با موسسه رویان تهران در ارتباط هستند، خانم دکتر آسیه واله کارشناس سازمان برنامه و بودجه که مسئول تامین بودجه دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران بودند. خانم دکتر عذرا صادقزاده کارشناس سازمان پشتیبانی امور دام و گوشت کشور و بسیاری دیگر...
حکیم مهر: بعد از دوره عمومی چه کردید؟
در دانشگاه جندیشاپور استخدام شدم. سال ۱۳۵۳ و بعد از فارغالتحصیلی، با همسرم که همدوره بودیم، تصمیم گرفتیم در اهواز زندگی کنیم. در سه مرکز در اهواز تقاضای کار دادیم که شامل سازمان دامپزشکی، موسسه سرم و واکسنسازی رازی اهواز و دانشگاه شهید چمران بودند و در هرسه جا پذیرفته شدیم. بنابراین بلافاصله به همراه همسرم در دانشگاه جندی شاپور یا شهید چمران فعلی استخدام شدیم. رئیس دانشگاه پروفسور عباس جامعی و مدیر گروه دامپزشکی در دانشکده کشاورزی، مرحوم پروفسور میربابایی بودند. قرار بود این بخش به همت دکتر میربابایی تبدیل به دانشکده دامپزشکی شود که همینطور هم شد. حدود ۱۲ نفر دامپزشک از دورههای مختلف و تقریبا هم سن و سال تازه فارغالتحصیل شده بودیم که با هم استخدام شدیم و یکی دو سال بعد همه با پذیرش از دانشگاههای آمریکا و انگلیس برای ادامه تحصیل و دریافت دکترای تخصصی در رشتههای مختلف دامپزشکی، از طرف دانشگاه جندی شاپور اعزام شدیم.
من و همسرم در دانشگاه ایلینوی آمریکا، ۹۰ مایلی جنوب شیکاگو، پذیرفته شدیم که دانشکده دامپزشکی فوقالعاده بزرگ و مجهزی داشت. بعد از دو سال و همزمان با انقلاب اسلامی، اعلام کردند که درس خوانده یا نخوانده برگردید، در غیر اینصورت بورسهای شما قطع میشود. از اتمام دوره من و همسرم حدود ۶ ماه یا یکسال باقی مانده بود و بورس و حقوق هر دویمان قطع شد. اما ما آنجا ماندیم و درسمان که تمام شد، تقریبا اواخر سال ۱۳۵۸ با مدرک تحصیلی به ایران برگشتیم.
حدود یکسال بعد انقلاب تقریبا همه همکاران ما به اهواز و دانشگاه برگشته بودیم. اما با شروع جنگ ۸ ساله و مسائل جنبی آن و مهمتر از همه انقلاب فرهنگی قبل از شروع جنگ، من به دلیل داشتن فرزند کوچک به تهران آمدم و بعد از شش سال سابقه کاری، ارتباطم با دانشگاه اهواز قطع شد. چند سالی در کارخانههای مواد غذایی تهران مسئول فنی بهداشتی بودم و دو سال و نیم هم در انستیتو پاستور تهران بهعنوان کارشناس در بخش باکتریهای بیهوازی و بخش پرورش حیوانات مشغول بودم.
مهر ماه سال ۱۳۷۰ و در زمان ریاست استاد بزرگوار پروفسور کیایی، وارد دانشکده دامپزشکی و بخش کلینیکال پاتولوژی شدم. با راهنمایی و همکاری اساتید محترم گروه دامپزشکی وزارت علوم و استاد بزرگوار، پروفسور محمدعلی راد که ریاست گروه دامپزشکی وزارت علوم را داشتند و اساتید محترم بخش بیوشیمی و هماتولوژی دانشکده، تخصص کلینیکال پاتولوژی خود را تکمیل کردم. دوره اشتغال در دانشکده دامپزشکی بهترین دوران زندگی من بود و با علاقه زیادی که به رشته تخصصیام داشتم، به مسائل آموزشی و پژوهشی پرداختم.
حکیم مهر: لطفا اشارهای هم به سوابق علمی و اجرایی خود بفرمایید.
بیش از ۱۲۰ مقاله متعدد شامل حدود ۶۵ مقاله کامل فارسی و انگلیسی از بنده در ژورنالهای معتبر علمی داخلی و خارجی چاپ شدند و بیش از ۶۰ مقاله کوتاه در همایشهای داخلی و بینالمللی داشتم. دارای ۶ کتاب تالیفی و ترجمه هستم که یکی از کتابهای تالیفی بنده بهنام «کلینیکال پاتولوژی دامپزشکی» کتاب برگزیده سال ۱۳۸۵ دانشگاه شد. کتاب تالیفی دیگرم «کلینیکال پاتولوژی پرندگان، ماهیها، خزندگان و دوزیستان» بوده که سال ۱۳۹۰ چاپ شد. البته برای اولین بار چنین کتابی نوشته شده که امیدوارم مورد استفاده کلینیسینهایی که با این حیوانات کار میکنند، قرار گرفته باشد.
از ابتدا، مسئولیت آزمایشگاه کلینیکال پاتولوژی دام بزرگ و چند سال آخر، دام کوچک را به عهده داشتم. حدود ده سال در سه دوره، مسئولیت بخش کلینیکال پاتولوژی را عهدهدار بودم. همچنین راهنمایی حدود ۴۵ پایاننامه دانشجویی شامل ۱۴ مورد پایاننامه دکترای تخصصی و بقیه دکترای عمومی را به عهده داشتم. سال ۱۳۹۰ رتبه استادی خود را با تلاش و علاقهای که به این رشته تخصصی داشتم، گرفتم.
حکیم مهر: چه سالی ازدواج کردید؟
در مرداد ماه سال ۱۳۵۲ با دکتر علیاصغر ثابت، همکلاسیام ازدواج کردم.
حکیم مهر: چند فرزند دارید و فرزندان شما چه رشتههایی خواندهاند؟
سه فرزند پسر دارم. پسر بزرگم رشته دامپروری، پسر دوم حسابداری و پسر سوم برق و الکترونیک و گرایش مخابرات خواندهاند. هرسه ازدواج کردند و مشغول کار خود هستند.
حکیم مهر: آیا هیچوقت آنها را تشویق به خواندن رشته دامپزشکی کردید؟
فقط تشویق به درس خواندن میکردم و اگر دامپزشکی قبول میشدند، خوشحال میشدم.
حکیم مهر: چه سالی بازنشسته شدید؟
اول مهر سال ۱۳۹۴ به درخواست خودم بازنشسته شدم. چون به دلیل مسائلی که بیان کردم، فاصله خدمتی زیاد داشتم. اگرچه چند سال دیگر تا ۷۰ سالگی میتوانستم در دانشگاه بمانم، اما ترجیح دادم که زودتر بازنشسته شوم و تا دیر نشده، از وقت آزاد و استراحت در منزل استفاده کنم.
مهر ۱۳۹۴ با تقاضای بازنشستگی، دوره جدیدی برایم شروع شد و تا سه چهار سال بعد از آن، یعنی تا اوایل سال ۱۳۹۸ هم در دانشکده در تدریس دروس اختصاصی و کارهای پژوهشی و راهنمایی پایاننامه دانشجویان مشغول بودم.
حکیم مهر: در حال حاضر چه میکنید؟
در حال حاضر مثل همه بازنشستگان وقت خود را با استراحت در منزل، مسافرتهای داخل و خارج، مطالعه کتاب به خصوص کتابهای تاریخی میگذرانم. دو سه سالی است که دیگر فعالیت دانشگاهی ندارم. اما استراحت در منزل هم لطف خودش را دارد و دیگر نمیدانم تا کی خواهد داشت. زندگی هر انسانی شیرینیها و تلخیهای خودش را دارد. من فقط از شیرینیها گفتم. تلخیها را باید کمکم به فراموشی سپرد، چون یادآوری آنها چیزی را عوض نمیکند، اما یادآوری شیرینیهای زندگی لذتبخش است.
حکیم مهر: بهعنوان حرف آخر...
من از همینجا برای همه دانشجویان دامپزشکی چه عمومی و چه تخصصی آرزوی موفقیت و امید به آینده پیش رو را دارم. میدانم که ارتقای رشتههای مختلف تخصصی دامپزشکی، بهخصوص رشته تخصصی کلینیکال پاتولوژی به تلاش و پشتکار این دانشجویان وابسته است.
حکیم مهر: ممنون از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.
گفتوگو از: محسن طاهرمیرزایی
دبیر بخش پیشکسوتان دامپزشکی: دکتر محمدکاظم کوهی