جایگاه دامپزشکی (بخش سوم)
دکتر ناصر رسولی بیرامی
اول از همه بگویم که من از همه نوع مطالعه و تحقیق خوشم میآید و همه آنها را مفید میدانم و اگر در اینجا از نوع خاصی مطالعات و تحقیقات حمایت میکنم، بحث اولویتها است و معنی دیگری ندارد. ما هر گونه دانش و اطلاعات که از جهان به دست میآوریم، باعث میشود که بتوانیم ارتباط خود با آن را بهتر مدیریت کنیم و بیشتر از قبل، از امکانات جهان هستی استفاده نماییم و در عین حال به جهان هستی و محیط نیز ضرر و زیان و آسیب وارد نکنیم. بنابراین هر نوع دانش و اطلاعات از جهان میتواند مفید باشد و ما را در جهت اهداف خود یاری دهد. به قول معروف «توانا بود هر که دانا بود، ز دانش دل پیر برنا بود». با اینهمه، کسب اطلاعات و دانش و مطالعات و تحقیقات به زمان و پرسنل و سایر امکانات و به بودجه نیاز دارد که ما در همهی این زمینهها محدودیت داریم. بنابراین باید در انتخاب مطالعات و تحقیقات دقت و احتیاط کنیم.
به صورت معمول، مطالعات و تحقیقات برای یافتن پاسخ به سوالاتی است که در جریان امور اتفاق می افتد و هنگامی لزوم پیدا میکند که ما حرکت داشته باشیم و پویا باشیم و در جریان این حرکتی که داریم، با مانع یا موانعی برخورد کنیم و با سوال یا سوالاتی مواجه بشویم و راه دور زدن آن مانع یا موانع را ندانیم و پاسخی به آن سوال یا سوالات نداشته باشیم. پس به مطالعه و تحقیق میپردازیم تا روش دور زدن آن مانع یا موانع را دریابیم و برای پرسش یا پرسشهای خود پاسخ پیدا کنیم. به عبارت دیگر مطالعه و پژوهش هنگامی لزوم پیدا میکند که ما فعال باشیم و در حرکت باشیم و اگر در حرکت نباشیم، لزومی برای پژوهش نیز وجود ندارد. یعنی مطالعه و پژوهش با برنامهها ضرورت پیدا میکند و مثلا ما میخواهیم برنامه کنترل و ریشهکنی بیماریها را به اجرا درآوریم و قبل از اجرا و در زمان برنامهنویسی یا در حین اجرا با پرسشهایی روبرو میشویم که پاسخ آنها را نمیدانیم و آنها نیاز به پاسخ دارند و برای پاسخ به آنها تحقیق ضرورت مییابد. در غیر این صورت تحقیقات و پژوهشهای ما کاربردی نخواهند بود ولی ما میتوانیم برای افزایش اطلاعات و دانش خود و یا پاسخ به پرسش دیگران آن را انجام دهیم و همچنانکه گفتم، همینها هم میتواند مفید و سودمند باشد.
یادم است یک بار زندهیاد آقای دکتر میرشمسی میفرمودند که ما وقتی در موسسه بیکار میشدیم، برای خودمان برنامه میریختیم و مطالعات و تحقیقاتی را انجام میدادیم و اتفاقا همینها بعد از انتشار سر و صدا میکردند. مثلا میگفتیم آزمایش و مطالعه کنیم که روی میز آزمایشگاه کدام میکروبها یافت میشوند و سواپ بر میداشتیم و از سطح میز کشت میدادیم و باکتریها را مشخص میکردیم و نتایج را انتشار میدادیم و همه برایمان دست میزدند. در زمانیکه آقای دکتر میرشمسی شروع به کار کردند، علم میکروبیولوژی در ابتدای کار بود و همین مطالعات و آزمایشات ساده که آقای دکتر میفرمودند، میتوانست اعجابانگیز باشد. البته همین امروز نیز گاهی مطالعات و تحقیقات به همین سادگی هستند. این را برای آن آوردم تا هم یادی از آقای دکتر میرشمسی کرده باشیم و هم اینکه به آن عزیز که فرموده بودند ما باید بیشتر دربارهی دکتر میرشمسیها و... مطلب بنویسیم تا اهمیت دامپزشکی مشخص شود، عرض کنم که شرایط دوران آقای دکتر میرشمسی با ما فرق میکند و از طرف دیگر امروزه حتی اگر ما آقای دکتر میرشمسیها را به همهی مردم ایران بشناسانیم، باعث ارتقای جایگاه دامپزشکی و دامپزشک نمیشود و به ما ارتقای مقام نمیدهند و ما باید خود تلاش کنیم و هنر خود را بنمایانیم تا دامپزشک و دامپزشکی نمایانده شود و در جامعه اهمیت و مقام پیدا کند و من در دو مقاله قبل در رابطه با چگونگی این امر توضیح دادم. جهان ایستا نیست و موقعیتها و جایگاهها هر روز و هر ساعت تغییر مییابد و چسبیدن به گذشتگان و یاد آنها اگرچه خوب است و میتواند ما را با محیط و موقعیت و تجارب آنها آشنا سازد اما نمیتواند جایگاه ما را ارتقا دهد و به قول معروف «گیرم پدر تو بود فاضل، از فضل پدر تو را چه حاصل؟»؛ ما باید خودمان تلاش کنیم.
در اوایل دهه ی 1370 یکی از سازمانها برنامهای تحقیقاتی برای به تله انداختن و شناسایی مگس عامل میاز زیرجلدی بزها طراحی کرده بود و به مدت دو سال در محیط و آغلها برای به دام انداختن مگس عامل این میاز یا به قول آنها هیپودرموز تلاش کرده بود. من بعد از آنکه آنها نتایج مطالعات و تحقیقاتشان را که موفقیتآمیز نبود، ارائه کردند، به تعدادی از همکاران عرض کردم که اینها در روش شکار و تله انداختن مگس، راه اشتباه رفتهاند و آنها برای به دام انداختن مگس باید در فصل پاییز که این میازها به حداکثر رشد خود زیر پوست دام یعنی بز میرسند و در کشتارگاهها به وفور یافت میشوند، لاروها را جمعآوری میکردند و از آنها نگهداری میکردند تا مگس به دست آید. مسلما بیشتر این لاروها که از کشتارگاهها جمع میشوند، نارس هستند اما با اینهمه حتما تعدادی از آنها بالغ بوده و میتوانند شفیره تولید کنند و به مگس تبدیل شوند. همکاری داشتیم به نام آقای دکتر رضایی که بسیار زرنگ و باهوش بود و بدون اینکه حرفی بزند و اطلاعی بدهد، رفته بود و در پاییز از کشتارگاه تعداد زیادی لارو جمع کرده بود و در خانه و در داخل جعبهای که توری روی آن کشیده بود، نگهداری کرده بود. بعد از چند ماه یک روز با شادی به دفترم آمد و ماجرا را تعریف کرد و گفت که چند تا از لاروها در داخل جعبه به مگس تبدیل شدهاند. رفتیم و مگسها را گرفتیم و آقای دکتر عطارد آنها را برای شناسایی به موزه بریتانیا فرستاد که گونه «پرزوالیسکینیا کروزی» شناسایی شد و چون میاز زیرجلدی بزها معضل بزرگی در صنعت پوست بود و هست و تقریبا همه پوستها در پاییز سوراخ سوراخ میباشند، دربارهی کنترل آن صحبت شد و آقای دکتر عطارد در صدد برآمدند تا دربارهی کنترل آن پژوهش و مطالعه کنند. در آن روزها تازه داروی آیورمکتین معرفی شده بود و شرکت مربوطه دارو را به صورت مجانی در اختیار ما گذاشت و تحت نظر آقای دکتر عطارد 90 هزار بز در شهرستان جهرم زیر نظر گرفته شد و به 45 هزار راس از آنها دارو تزریق شد. وقتی در فصل پاییز که زمان مشخص شدن میاز زیرجلدی بود، پوست بزها با دست لمس و معاینه شد؛ فقط چند راس از بزهای تزریق شده میاز داشتند ولی در بزهای درمان نشده میاز حدود 90 درصد بود. متاسفانه این مطالعه به زبان فارسی و در ایران به تحریر در نیامد و فقط با تلاش آقای دکتر عطارد در یک مجلهی انگلیسی زبان چینی منتشر شد و بازخوردی نداشت.
هدف از ارائه این مثالها آن است که نشان داده شود گاهی مطالعات و تحقیقات بسیار آسان است و تنها شوق و اشتیاق و از خود گذشتگی نیاز دارد. من در آن روزها به پرورش لاروها و میازها علاقه داشتم و لاروها را از محیط جمع میکردم و در خانه پرورش میدادم و گاهی از پرورش لاروهای روی درختان مرکبات در وسط فصل زمستان در خانه مسکونی خودمان پروانههای سبز رنگ زیبای خال خال حاصل میشد و یا از لارو داخل دُمگل گلهای نسترن، زنبورهای کوچک در میآمد. مطالعات و تحقیقات به افراد علاقمند و صبور و شکیبا و از خودگذشته نیاز دارد. برای پژوهش و تحقیق باید هم شوق و علاقه به دانستن نادانستهها داشته باشید و هم در این زمینه دقت و پشتکار به خرج دهید. با اینهمه شرایط اجتماعی نیز در ایجاد این شوق و اشتیاق بسیار موثر است که در ادامه به آن نیز خواهیم پرداخت.
اواخر دههی 1360 بود و من در جهاد سازندگی و در تپه تلویزیون در شیراز خدمت میکردم. سقف اتاق محل خدمت ما ایرانیت سیمانی بود که یک زمستان چکه کرده بود و روی سقف چند روزی پلاستیک ضخیم کشیده بودند و چون پلاستیک را جمع کرده بودند آن را برای مصرف احتمالی در آینده در داخل کندوی زنبور عسل خالی چند طبقه، ذخیره کرده بودند. چند ماه بعد که ما خواستیم کندو را جابجا کنیم، مشاهده کردیم که چیزی از پلاستیک باقی نمانده است و لاروهای مومخوار تمام پلاستیک را به پروتئین تبدیل کرده بودند. چند بار خواستم تا لاروها را نگهداری کنم و آنها را پرورش دهم و ما که معضل پلاستیک داریم از آنها برای تبدیل پلاستیک به پروتئین استفاده کنیم. نمیدانم آیا تیپ خاصی از پروانههای مومخوار بودند و یا تیپ معمول آنها، ولی همیشه تاسف میخورم که چرا حوصله نکردم و وقت نگذاشتم که آنها را پرورش بدهم.
در رابطه با پرورش حشرات یک بار دیگر هم متاسف شدم و آن زمانی بود که قرار شد برای مطالعه و ارائه پایاننامه برای یکی از دوستان در پرورش و جفتگیری و تولید مگسهای «کرایزومیا بزیانا» کمک کنم. لارو مگسها را جمع کردیم و در داخل اینکباتور به مگس بالغ تبدیل کردیم اما مگسها جفتگیری نکردند و بالاخره تلف شدند. چند ماه بعد آقای دکتر تیرگری که استاد حشرهشناسی متبحر و زبدهای هستند را دیدم و موضوع را به ایشان توضیح دادم. فرمودند که اینکباتور شما هواکش داشته و فرمونهای تولیدی را به بیرون میبرده است. بنابراین مگسها نتوانستهاند همدیگر را پیدا کنند و جفتگیری کنند و در این موارد باید اینکباتور هواکش نداشته باشد و من متاسف شدم که چرا از قبل با ایشان مشورت نکردهام، چون در موارد قبلی نیز وی را آزموده بودم. مثلا درباره مگسهای خونخوار ساحل ارس که مثل کنه به حیوانات میچسبیدند و مثل کنه خون میخوردند، هر کس برای خودش روی مگسها نامی گذاشته بود. اما هنگامیکه آقای دکنر تیرگری وارد ماجرا شد، همهی تشخیصها را اشتباه عنوان کرد و مگسها را بر اساس تعداد بندهای شاخک که روشی بسیار ابتدایی است، سیمولیده عنوان کرد؛ کاری که واقعا ساده بود اما کسی دقت نکرده بود. یا وقتی جزوهی تب دره ریفت را میخواستم بنویسم، از او پرسیدم که آیا در ایران پشههای آئدس که ناقل این بیماری هستند، وجود دارند؟ و به عبارت دیگر اگر این ویروس وارد ایران بشود، میتواند بقا پیدا کند و بیماری در ایران به صورت بومی در بیاید؟ ایشان فرمودند که بیشتر پشههایی که در هنگام روز در تهران در فاضلابها پناه میگیرند، همین آئدس هستند. این را گفتم تا آنها که در رابطه با تب دنگی اطلاعات میدهند، دقت نمایند و از اطلاعات و تجارب حشرهشناسان مجرب که در کشور وجود دارند، استفاده کنند.
همچنانکه در کتاب «مسیر تمدن» نوشتهام و آن کتاب قابل دانلود از اینترنت است، هر تمدنی برای اینکه ظهور پیدا کند، باید اطلاعات تمدن قبل از خود را تقریبا به صورت کامل به دست آورد تا بتواند تمدنی بالاتر و پیشرفتهتر از تمدن قبلی ایجاد کند. یعنی اگر ما بخواهیم از تمدن غرب جلو بزنیم، باید ابتدا اطلاعات و دانش آن تمدن را کامل به دست بیاوریم و بعد از آن، از تمدن فوق پیشی گیریم. همچنین در همان کتاب نوشتم که برای کسب اطلاعات و دانش از تمدنها، نهضت ترجمه ضروری است و در طول تاریخ نیز همینگونه بوده است. مثلا در قرن دوم و سوم و چهارم میلادی مسلمانان متمدنترین افراد روی زمین بودند، زیرا در نیمه دوم قرن دوم و سوم هجری آنها دارالحکمه را به وجود آوردند که وظیفهی آن به دست آوردن نوشتهها و کتابهای ملل دیگر و ترجمهی آنها به عربی بود و این گونه شد که دانش و اطلاعات مسلمانان همتراز با مسیحیان و دیگر ملل شد و سپس آنها در نهایت متمدنترین افراد در روی کرهی زمین شدند و از سایر ملل جلو افتادند. تمدن غرب نیز همینگونه بود و غربیها در قرون یازدهم و دوازدهم و سیزدهم و چهاردهم میلادی که ما کتابهای ابنسینا و ابنرشد را آتش میزدیم، آنها آن کتابها را جمع کرده و ترجمه میکردند و میخواندند و به تفسیر آنها میپرداختند؛ و یا در آن قرون کتابهای ابوریحان بیرونی را میخواندند که ما تا دو قرن پیش اصلا در منابع خود اسمی از او نداشتیم. آنها که علاقمند هستند بروند و کتاب «سر آغازهای علم در غرب» نوشتهی دیوید لیندبرگ با ترجمهی زیبای فریدون بدرهای را بخوانند تا با این موارد آشنا شوند. نهضت ترجمه در علوم به معنی آن است که شما مقالات و کتابهای دانشمندان و متفکران آنها را به زبان خود ترجمه کنید و به اصطلاح مرور مقالات انجام دهید. پس در موقعیت فعلی در کشورمان مرور مقالات بهترین مطالعه و تحقیق محسوب میشود که متاسفانه کتابها و مقالات به علت تحریمها به آسانی در دسترس علاقمندان نیست و حتی به علت تحریمها ما نمیتوانیم تجهیزات آزمایشگاهی خود را به روز نماییم و در بسیاری از موارد نتایج آزمایشگاهی ما نمیتواند در جهان مورد قبول واقع شود؛ زیرا همچنانکه سایر علوم و فنون به سرعت در حال تغییر هستند، علوم آزمایشگاهی نیز در حال تغییر و تحول و تکاملند و استفاده از تجهیزات دهههای قبل تقریبا به این میماند که امروزه ما بخواهیم مثلا بار دیگر از موبایلهای دههی 1370 و موبایلهای نوکیای نیم کیلویی که در آن زمان بود، استفاده کنیم. لذا در اینجا نیز برای پیشگیری از عقبماندگی به تعامل با جهان خارج نیاز داریم. مشکل دیگری که در این زمینه موجود است سانسور مقالات است و در ایران نمیتوان هر مقالهای را ترجمه و نشر داد. مثلا نظریهی تکامل داروین که امروزه در جهان هر روز ابعاد دیگری از آن مورد تحقیق و مطالعه قرار میگیرد و خانهی دیگری از جدول آن نظریه پر میشود و آن تئوری مسیر کشف بعضی از نادانستهها را تعیین میکند، مجاز به انتشار مطالب مربوط به آن نیستیم و این بر ضد زایش تمدن در میان مسلمانان میباشد.
معمولا بیشتر مطالعات و تحقیقات دانشگاهها در جهان با توجه به کمکهایی که از دولت دریافت میکنند و کمکهایی که افراد خیر میپردازند، پژوهشهای محض و غیرکاربردی است. چون آنها زیاد در مقابل صنایع و کارخانجات و بخشها مسئولیتی ندارند. از طرف دیگر شرکتهای خصوصی نیز مایل نیستند که تحقیقات و پژوهشهای آنها را دانشگاهها انجام دهند، زیرا آن شرکتها به دنبال پژوهشهای سودآور هستند و دوست ندارند که رقبای آنها به این پژوهشها دسترسی داشته باشند و یا از نتایج آنها باخبر شوند. البته همچنانکه گفتم این نوع تحقیقات نیز اهمیت زیادی دارند و مفید و سودمند هستند و در کشور ما نیز با توجه به اینکه تعداد دانشکدههای دامپزشکی و دامپروری زیاد است، در اینگونه مطالعات میتوان به آنها متکی شد. اما برای مطالعات کاربردی باید به توانمندسازی شرکتهای تجاری مانند کارخانجات واکسنسازی و داروسازی و مجتمعهای بزرگ دامپروزی و مرغداری و موارد مشابه تکیه کرد و از آنها حمایت نمود تا همانند کشورهای پیشرفته، این شرکتها بتوانند هم تولید داشته باشند و هم در راستای تولیدات خود تحقیق کنند تا از قافلهی تمدن عقب نمانند.
امروزه بیشتر مطالعات و تحقیقاتی که در جهان انجام میشود به خصوص مطالعات کاربردی توسط شرکتهای بخش خصوصی انجام میشود و این شرکتها با توجه به منافع مالی که دارند، در این رابطه سرمایهگذاری کرده و از آن سود میبرند. چند ماه پیش به عنوان مترجم در سمیناری چهار روزه درباره طیور تخمگذار که یک شرکت تجاری بینالمللی برگزار کرده بود شرکت کردم و با اطلاع از تحقیقاتی که در آن شرکت انجام میشد، لذت بردم. شرکت تعداد زیادی محقق داشت که در رابطه با تعداد تولید تخممرغ و کیفیت تخممرغهای تولیدی و مداومت تولید و مقاومت مرغها در مقابل بیماریها و رفتار آشیانهگزینی آنها و رفتار اجتماعی مرغها و موارد دیگر در حال تحقیق بودند و نتایج تحقیقات خود را ارائه میکردند. مثلا در دههی اخیر در اثر انتخابهای ژنتیکی و اصلاح تغذیه و محیط توانسته بودند همه ساله بر تعداد تخممرغهای تولیدی هر مرغ بیفزایند و بازدهی غذایی را افزایش و تلفات جوجهها در هفتههای اول را کاهش دهند و اینگونه بود که فروش شرکت در جهان افزایش یافته و به 120 کشور صادرات داشتند و شرکت از سرآمدهای تولیدکننده مرغ لاین و اجداد و مادر و جوجه تخمگذار بود. من به شخصه از گزارش این تحقیقات بسیار لذت بردم و این را آوردم که بگویم امروزه تحقیقات به مقدار زیادی به بخش خصوصی سپرده شده است و این اقدام بسیار موفق بوده است. متاسفانه ما در اثر تلقینات کمونیستی و مارکسیستی که در کشورمان انجام شده یا انجام میشود، دفاع از سرمایهداران بخش خصوصی را دفاع از مستکبرین و ظالمان میپنداریم و اگر مسئولی این اقدام را انجام دهد، او را به عنوان اینکه سر و سری با سرمایهدار دارد تلقی میکنیم. در حالیکه در کشورهای توسعه یافته رفع مشکل سرمایهداران یک مزیت محسوب میشود و همه به آن افتخار میکنند و من موارد متعددی از آن را به چشم خود دیدهام که شاید بعدا بعضی را ذکر کنم.
متاسفانه بحث بخش خصوصی در ایران از مواردی است که حل مشکل آن بسیار سخت است و حتی مرحوم هاشمی رفسنجانی نیز که طرفدار بخش خصوصی بود، نتوانست آن را حل کند. اما ما باید بار دیگر به تاریخ نگاه کنیم و از آن عبرت بگیریم و تجارب دیگران را در اقدامات خود ملحوظ کنیم. بزرگترین کشور کمونیستی جهان که هنوز اسیر تاریخ خود است با آنهمه سرزمین وسیع و مراتع سرسبز که گاهی علفهایش از قد آدمی بالاتر میزند، امروزه از واردکنندگان مهم محصولات کشاورزی در جهان است و کشتیهای آن در بنادر برزیل برای آوردن گوشت به صورت فلهای صف کشیدهاند و هلند با ابعادی در حدود 280 در 270 کیلومتر مربع صادر کننده گوشت و مرغ و گل و سایر محصولات کشاورزی به جهان است. عملکرد دهههای اخیر در کشور خودمان نیز میتواند اهمیت تحقیقات توسط بخش خصوصی را نشان دهد. در همین دهههای اخیر ما با معادلات امروزی هزاران میلیارد تومان در بخش نگهداری ژن مرغ بومی هزینه کردهایم. آیا این سرمایهگذاری موفق بوده است؟ آیا با اینهمه هزینه توانستهایم ژن آنها را نگهداری کنیم؟ آیا با اینهمه هزینه ده فقره مقالهی خوب ارائه کردهایم؟ بحث گاو سرابی و بز تالی و... نیز همین است. اما اگر دولت این سرمایه را به بخش خصوصی کمک میکرد، میتوانست عملکرد و نتیجه مطالبه کند و مسلما بسیار موفق میبود. چون در این حالت مجری و ناظر متفاوت میشد. موسسه رازی هم همین است و اگر کمکهای مالی که به صورت حقوق و تجهیز و نگهداری و غیره خرج موسسه رازی کردهایم، تولید واکسنهای آن را به بخش خصوصی میسپردیم و همین کمکها را به آن شرکت خصوصی میکردیم، اکنون آن شرکت شهرت و آوازهاش نه تنها کشورمان، بلکه جهان را پر میکرد و حتما واکسنهایش نیز هم از نظر کیفی و هم از نظر کمی بالاتر بودند که در بخش بعدی از آن سخن خواهیم گفت.
به امید آیندهای روشن برای کشورمان و مردم آن.