جایگاه دامپزشکی (بخش پنجم)
دکتر ناصر رسولی بیرامی
در بخش قبلی گفتیم که گزینشهای ناصواب و نادرست به بدنهی فنی و علمی سازمانها و ادارات از جمله سازمان دامپزشکی صدمه و ضربه وارد میکند. از دیگر اقداماتی که ریشه و اساس علم و دانش و فنون را در همهی زمینهها در کشور میخشکاند و نابود میکند و کشور را به عقبماندگی و عقبافتادگی دچار میکند، بحث سهمیهبندی در آموزش و پرورش و مراکز علمی و ادارات و سازمانها، بهخصوص دانشگاهها و مراکز آموزشی است که باعث میشود افرادی که تلاش نکرده و علم و دانش کسب نکردهاند و به عبارت دیگر شایستگی لازم را ندارند، در جایگاه دانشجو و معلم و استاد و محقق قرار گیرند و سطح علمی و فنی و تحقیقاتی کشور را پایین بیاورند و کشور را به سوی جهل و نادانی و عقبماندگی سوق دهند. اگر کسی پدرش شهید شده، برای همهی ما قابل احترام است یا اگر کسی پدرش برای دفاع از این کشور در جبهه شرکت کرده، همهی ما برایش احترام قائلیم. اما این باعث نمیشود که فرزند وی بدون داشتن شایستگی لازم در مقام یک دانشجو و یا استاد یا معلم یا محقق یا مسئول قرار گیرد. هر کسی که در جایگاه معلم یا دانشجو یا استاد یا مسئول قرار میگیرد، در درجهی اول باید شایستگی علمی و فنی و مدیریتی مربوطه را داشته باشد، در غیر اینصورت همهی کشور و همهی مردم ضربه و آسیب خواهند دید. کسی که شایستگیهای علمی و فنی یک دانشجو یا یک معلم یا یک پزشک و دامپزشک را نداشته باشد، حتی اگر همهی خانواده وی هم شهید شوند، نباید به دانشگاه راه پیدا کند و در جایگاه معلم و استاد و مدیر قرار گیرد، زیرا اینگونه افراد از همهی ابعاد و همهی جنبهها به کشور ضربه میزنند و باعث تنزل جایگاه علم و دانش و عالم و دانشمند و مدیر در کشور میشوند. بحث خانم مبینا نعمتزاده که بحث روز رسانهها میباشد نیز همان است. همه میدانیم که اگر کسی وارد دانشگاه شد، تقریبا اخذ مدرکش حتمی است. حال اگر ایشان پزشک شوند و به علت اشتغال به ورزش نتوانند پزشک خوبی شوند و تجویزهای غلط بدهند، چه کسی به جز دولت و افرادی که گزینش میکنند، مقصر است؟
دولت به جای آنکه به فرزندان شهدا سهمیه بدهد، باید در آموزش و تقویت بنیهی علمی و فنی آنها اقدام کند تا آنها لیاقت و شایستگی پیدا کنند و بعد در این جایگاهها قرار گیرند. مثلا دولت باید به فرزندان شهید یا ایثارگر که خانوادهشان در اثر این شهادت یا ایثار ضربه دیده است، امکان حضور آنها در بهترین مدارس و سود جستن از همهی کلاسهای آموزشی خصوصی و دولتی با سطح بالا را تامین نماید و تمام هزینههای آموزشی این افراد در این مدارس و کلاسها را پرداخت کند تا آنها شایستگی لازم را کسب کنند و بدون اینکه امتیازی با نام سهمیه داشته باشند، در آزمونها شرکت کرده و با لیاقتی که کسب کردهاند، در جایگاه دانشجو و معلم قرار گیرند. اگر دانشآموزی پدرش شهید شده و این باعث شده است که دانشآموز نتواند در کلاس حضور یابد، بهترین کار آن است که دولت به جای پدر و یا حتی بیشتر از توانایی پدر و مادر در پیشرفت و ترقی و آموزش آن فرد هزینه و اقدام کند و بدون محدودیت، شرکت او در هر نوع کلاس آموزش خصوصی و دولتی را تضمین نماید تا آن فرد اگر واقعا لیاقت و شایستگی دارد، کوشش و تلاش نماید تا وارد دانشگاه شود یا به مقام استادی و معلمی برسد. در غیر اینصورت و در شرایطی که اکنون پیش میرود، دانشگاهها و مدارس ما پر از افراد بیسواد و بیخاصیت خواهد شد و فردا مهندس یا معمار یا پزشک یا دامپزشک یا دندانپزشک و معلم و استاد، محروم از علم و دانش و فن لازم و واقعی خواهند بود و این به جز ضرر و زیان برای این کشور و ملت عایدی نخواهد داشت و همهی ما از این موضوع ضرر خواهیم کرد و این افتضاحی است که باید جلویش گرفته شود و این خلاف آرمان و هدف و خواست یک شهید یا ایثارگر است که برای شکوفایی و پیشرفت این کشور جان خود را فدا کرده و یا ایثار نموده است. شهید برای آن شهید شده است که شایستگان و آنها که لیاقت دارند، بر این کشور مدیریت کنند و شایستگان بر سر کار آیند و او هرگز برای آن شهید نشده است که فرزندش را به مقام و منزلتی برساند و اگر ما از روی جهل و نادانی این کار را میکنیم، خیانت به آرمانهای شهید است.
چندی پیش آقایی دیدم که حرف زدن معمولی بلد نبود و خجالت میکشید که به روی طرف مقابل نگاه کند و معلم و استاد شده بود. آیا شهید یا ایثارگر، برای این شهید یا ایثارگر شده است؟ این آقا به جز ضرر و زیان و بیسوادی دانشآموزان و دانشجویان، چه حاصلی میتواند برای این جامعه داشته باشد؟ یادم میآید وقتی سالها پیش به فرزندم گفتم که اجازه بدهید بروم و کاغذ بگیرم تا با سهمیه وارد دانشگاه شوید، پاسخم داد که: «بابا، من نمیخواهم دانشجوی سهمیهای بشوم و میخواهم اگر لیاقت و شایستگی دارم، خودم با تلاش خودم وارد دانشگاه شوم.» البته اینها مقداری مرتبط با تربیت و آموزش اینجانب در خانه بود که اکنون گاهی در مواردی پشیمانم و میگویم باید از امکاناتی که در اختیارم بود، استفاده میکردم.
در همین رابطه در اواسط دههی هفتاد بود که بحث خودی و غیرخودی در تجارت نیز که همان به نوعی سهمیه دادن است مطرح شد و حتی بعضی از وزارتخانه ها اعلام کردند که میتوانند خود فعالیت اقتصادی و تجاری نمایند و هزینهی وزارتخانهی خود را دربیاورند. بعد اعمال نفوذ برای وارد کردن خودیها به اقتصاد و تجارت در جاهای مختلف شروع شد. به خودم گفتم که اقتصاد و تجارت نیز که با امور مالی سر و کار دارد، فاسد خواهد شد. چون افرادی که شایستگی ندارند وارد آن خواهند شد و از رانتها برای کسب درآمد استفاده خواهند کرد و کسی جلودار آنها نخواهد شد و حتی آنها جلوی تصویب قوانین و مقررات و بخشنامههای درست و صحیح را خواهند گرفت. اکنون بعد از سالها این فساد کاملا مشهود است.
سازمان جهانی بهداشت دام برای ارزیابی سازمانهای دامپزشکی در جهان، ابزاری بنام ارزیابی کارآیی سازمانهای دامپزشکی PVS evaluation دارد که آن را متخصصین برجسته و صاحبنظر مدیریت و دامپزشکان زبده در جهان تدوین و طراحی کردهاند. سازمان جهانی بهداشت دام بر این عقیده است که هر سازمان یا تشکیلات دامپزشکی که در جهان بخواهد در ارائه خدمات دامپزشکی موفق باشد و بتواند وظایف خود را در زمینه خدمات بهداشتی دام به صورت کیفی ارائه نماید، باید حائز اصول و استانداردهایی باشد که در ابزار ارزیابی کارآیی سازمانهای دامپزشکی آمده است و همهی سازمان دامپزشکی یا تشکیلات دامپزشکی برای خدماترسانی قابل قبول و باکیفیت، مجبور به رعایت این اصول و استانداردها میباشند؛ در غیر اینصورت آن سازمان یا تشکیلات قادر به ارائه خدمات مفید و کیفی به دامداران و مردم نخواهد بود.
ما در رابطه با استانداردهایی که در موسسه رازی یا پاستور باید رعایت شود، مقداری سخن گفتیم. لذا بهتر است با استناد به استانداردهای سازمان جهانی بهداشت دام در رابطه با استانداردهای سازمان دامپزشکی که به دانشکدههای دامپزشکی نیز مربوط میشود، اشارهای کنیم.
تا جایی که اطلاع دارم، سازمان دامپزشکی تا حال دو بار از سازمان جهانی بهداشت دام، برای ارزیابی آن سازمان درخواست کرده است. در اولین ارزیابی که در سال 2010 میلادی انجام شد، من نیز به عنوان مترجم در جلسات کارشناسان سازمان جهانی بهداشت دام شرکت داشتم. سه کارشناس به ایران اعزام شده بودند که بعد از جلسات در تهران برای بازدید از دامداریها و بخشهای خصوصی دامپزشکی عازم استانها شدند و من نیز همراه یکی از این کارشناسان بودم. این هیئت به مدت 20 روز در ایران به سر برد و در این مدت برای ارزیابی کارآیی دامپزشکی از بعضی دانشکدههای دامپزشکی و دامداریها و روستاها و مراکز درمانی بخش خصوصی بازدید کرد و با حدود 12000 کیلومتر مسافرت زمینی، با قریب 300 نفر مصاحبه کرد.
آنها در این ماموریت سازمان دامپزشکی ایران را در 46 مورد ارزیابی کردند و در نهایت سازمان دامپزشکی را در نه مورد ضعیف و غیر قابل قبول تشخیص دادند؛ مواردی که سازمان دامپزشکی برای استاندارد شدن نیاز به رفع آنها دارد. یکی از این موارد عدم هماهنگی و مشورت سازمان با افراد و گروههای ذینفع و دیگر سازمانها، قبل از تصمیمگیریها و صدور بخشنامهها و آییننامهها بود. آنها بر این نظر هستند که اگر مثلا اتحادیههای دامداری و دامداران و پرورشدهندگان طیور و زنبور عسل و غیره که ذینفع هستند، در تصمیمگیری برای کنترل آنفلوانزای طیور یا بیماری بروسلوز شرکت ننمایند، برنامههایی که سازمان دامپزشکی ابلاغ میکند، به احتمال قریب به یقین با شکست مواجه خواهند شد و لذا سازمان دامپزشکی قبل از هر گونه تصمیمگیری و ابلاغ بخشنامه و آییننامه، باید با ذینفعان و متخصصین و علاقمندان مشورت نماید و این مشورت باید کانال و مجرایی مشخص و روشن و ثابت داشته باشد. لذا آنها انتظار داشتند که سازمان دامپزشکی قبل از تصویب و به اجرا گذاشتن هر نوع بخشنامه و مقررات، با افراد و گروههای ذینفع مشاوره کند و نظر آنها را بخواهد، در حالیکه این کانال و مسیر ارتباطی در سازمان دامپزشکی وجود نداشت، لذا سازمان دامپزشکی در این مورد امتیاز قابل قبول کسب نکرد.
اگر یادتان باشد ما در بخش دوم در این مورد صحبت کردیم و گفتیم که امروزه تصمیمگیری و تصویب قوانین و مقررات بدون توجه به نظر ذینفعان، غیرقابل قبول است و برای موفقیت یک برنامه باید قبل از تصویب و اقدام به اجرای آن، نظرات کارشناسان و افراد ذینفع به نحو مقتضی استعلام شود و در برنامهها ملحوظ گردد. و گفتیم که مثلا اگر شما امروزه به پایگاه اینترنتی خدمات بازرسی بهداشتی گیاهان و حیوانات آمریکا یا ایفیس نگاه کنید، مشاهده خواهید کرد که آنها برنامه و قانونی را که میخواهند تصویب کنند، حداقل چند ماه و گاهی یکی دو سال قبل تدوین و برای اعلام نظر در اختیار عموم و کارشناسان و ذینفعان و علاقمندان قرار میدهند تا اگر نظری دارند، ارائه نمایند تا در بخشنامه یا برنامه یا قانون پیشنهادی ملحوظ شود. آنها در این موارد برای اینکه نظرات علاقمندان را کسب کنند، بخشنامه یا قانون پیشنهادی خود را به صور گوناگون منتشر میکنند و در دسترس صاحبنظران و ذینفعان قرار میدهند. آنها حتی تالارها و سالنهایی را از قبل تعیین و در رسانهها اعلام میکنند تا علاقمندان در آنجا جمع شوند و آنها دلایل و علل ارائه قانون یا مقررات و بخشنامههای جدید یا جایگزین و نارساییهای قوانین موجود را توضیح دهند و به پرسش و نقد احتمالی آنها پاسخ دهند.
یکی از مزایای این روش آن است که صادرکنندگان بخشنامهها و مقررات نتوانند هر روز مقررات و بخشنامههای خود را تغییر دهند و مجبور هستند تا از سطحینگری بپرهیزند و قبل از ارائه پیشنهادات خود، عمیقا دربارهی آنها فکر کنند تا مورد نقد شدید و استهزا واقع نشوند و این باعث میشود که مقررات و قوانین و بخشنامهها علمی و منطقی و باثبات باشند که هم به سود جامعه و هم به سود ذینفعان و هم به سود مسئولان میباشد. و گفتیم که متاسفانه مسئولین ما بیمقدمه و تنها با مشاهدهی موردی خاص، بخشنامهها و مقررات را عوض میکنند و فیالبداهه بخشنامه و مقررات جدید صادر میکنند. لذا افراد ذینفع در بسیاری از موارد از تغییر بخشنامهها آسیب میبینند و گیج و سر در گم میشوند. اما اگر مسئولین مجبور شوند که متن بخشنامههای مورد نظر را قبل از ابلاغ به اطلاع ذینفعان برسانند و نظر آنها را بخواهند، این مقررات و بخشنامهها پی در پی عوض نخواهند شد و گفتیم که حتی مسئولین گاهی اعلام میکنند که در حال تغییر قانون سازمان دامپزشکی هستند، در حالیکه صاحبنظران و افراد ذینفع اصلا در جریان امور قرار نگرفته و اطلاع ندارند و نمیدانند که قانون پیشنهادی جدید شامل چه مواردی است و چه تغییراتی را شامل میشود و البته گفتیم که این مشکل مخصوص دامپزشکی نیست و حتی مجلس شورای اسلامی در بسیاری از موارد، قانون یا لایحهای را تصویب میکند که ذینفعان از آن بیاطلاع بودهاند و همین است که بسیاری از قوانین با وجود هزینهی زیاد و تاکید و اصرار فراوان، اجرایی نمیشود و شکست میخورد. این یکی از مواردی است که سازمان جهانی بهداشت دام برای سازمان دامپزشکی اشکال گرفته بود.
مورد دیگر که سازمان جهانی بهداشت دام اشکال گرفته بود، بالا بودن تعداد دانشکدههای دامپزشکی و تعداد دانشجویان دامپزشکی در ایران بود. آنها بر این باور بودند که تعداد دانشکدههای دامپزشکی و دانشجویان دامپزشکی در ایران بسیار زیاد است و چون موارد بیماری دامها نیز معمولا محدودیت دارد و مشخص است، لذا این باعث میشود که دانشجویان دامپزشکی در طول تحصیل خود تعداد اندک و محدودی دام بیمار مشاهده نمایند. لذا آنها هنگام فارغالتحصیلی از نظر کلینیکی بسیار ضعیف خواهند بود و فقط داشتههایشان مقداری تئوری را شامل خواهد شد که آن هم میتواند به سرعت به فراموشی سپرده شود. بنابراین اینگونه فارغالتحصیلان نمیتوانند خدمات کیفی و مناسب به دامداران ارائه دهند و جایگاه دامپزشک و دامپزشکی در این مورد نیز تضعیف خواهد شد. لذا این هم یکی دیگر از مواردی است که برای ارتقای جایگاه دامپزشکی و دامپزشک باید لحاظ شود و سازمان دامپزشکی باید برای حفظ وجههی خود و دامپزشکان، این مورد و سایر مواردی که سازمان جهانی بهداشت دام در ارزیابی خود عنوان کرده است را به نحو مقتضی پیگیری و اصلاح و رفع نماید و اگر لازم است در این موارد مثلا با وزارت علوم یا وزارت بهداشت نیز تعامل و مکاتبه داشته باشد.
بحث مربوط به ارزیابی کارایی سازمان دامپزشکی به بحثی جداگانه و عمیق و طولانی نیاز دارد که ما در اینجا از آن میپرهیزیم و از مسئولین دامپزشکی میخواهیم که آنها را ملحوظ کنند تا جایگاه دامپزشک و دامپزشکی در جامعه ارتقا یابد تا همهی مردم کشورمان از آن سود ببرند و منتفع شوند.
دوست عزیزی در قسمت نظرات مربوط به بخش چهارم فرمودهاند: «واقعیت این است که در تمام کشورهایی که درگیر تیلریوز و یا بیماریهای ناشی از گزش کنه میباشند، تمرکز اصلی بر تهیه واکسن علیه خود تکیاخته میباشد و در مورد تولید واکسن علیه کنه کار در سطح گزارش و یا مقالات علمی هست و واکسن کنه به عنوان یک محصول تجاری به هیچ عنوان مطرح نیست و یا بسیار ناچیز است.» اما منظور من در آنجا کنترل کنه با تزریق واکسن نبود که البته این تحقیقات خوب و مفید است، بلکه منظور من کنترل کنه با هر راه ممکن به خصوص راههای معمول و موجود یعنی کنترل شیمیایی و بیولوژیک و فیزیکی بود و منظور من آن بود که باید تاکید روی کنترل کنه باشد تا بیماری نیز خود به خود کنترل گردد و صحیح و منطقی نیست که ما به جای کنترل کنه، به تزریق واکسن و کنترل یک بیماری خاص یعنی تیلریوز بپردازیم، زیرا کنترل کنه آسانتر است و به امکانات سادهتری که معمولا مهمترین آن سم ضد کنه و سمپاش است نیاز دارد و مثل واکسن مجبور نیستیم که آن را در نیتروژن مایع نگه داریم که خود مشکلات خاص را دارد؛ من خود در یک مورد شاهد به دور ریختن واکسنهایی بودم که به علت تمام شدن نیتروژن داخل تانک، فاسد شده بودند. از طرف دیگر کنهها فقط تیلریوز را منتقل نمیکنند بلکه بیماریهایی مانند تب کریمه کنگو و بابزیوز نیز که در کشورمان بومی هستند، از بیماریهای منتقله با کنه میباشند. لذا کنترل خود کنه اهمیت بیشتری نسبت به کنترل بیماری تیلریوز دارد و ما باید هزینه و وقت خود را بیشتر صرف کنترل خود کنه نماییم و مانند کشورهای کمونیستی تاکید به تولید واکسن تیلریوز ننماییم و سرنا را از ته گشاد آن ننوازیم تا ضمن کنترل بیماری تیلریوز سایر بیماریهای منتقله توسط کنه نیز کنترل شود.
البته امروزه کار در مورد کنترل کنه کمی سختتر از قبل شده است. در قرن نوزدهم و تا اواسط قرن بیستم میلادی برای کنترل کنه توصیه آن بود که در مناطق آلوده به کنه، دامها هر دو سه هفته یکبار حمام ضد کنه داده شوند و بعد از اتمام حمام، آب آلوده به سم وارد چاههای فاضلآب شود. با این اقدام کشورهای پیشرفته توانستند کنههای دامهای خود را کنترل و ریشهکن نمایند، اما حالا دیگر قابل قبول نیست که شما اینهمه آب آلوده به سم تولید کنید و آن را وارد آبهای زیرزمینی نمایید، لذا استفاده از سم برای سمپاشی آغلها و دامداریها اگر چه هنوز کاری معمول است، اما استفاده از حمام ضد کنه مقداری مشکل شده است.
در رابطه با کنترل بیولوژیک کنهها، من حدود بیست سال پیش پدیدهی جالبی را در شهرستان میناب در استان هرمزگان مشاهده کردم که به فیلمهای مستند شبیه بود و آن اینکه در روستای بندزرک و اطراف آن، استفاده از سم برای مبارزه با کنهها رایج نبود و با اینهمه، آلودگی دامداریهای روستا به کنه نیز نادر بود، زیرا مرغان در روستا عادت کرده بودند که بر بالای پشت گاوها بپرند و در آنجا به جستجوی کنهها بپردازند و از آنها تغذیه نمایند. گاوها نیز اعتراضی به این موضوع نداشتند و چه در حال درازکش و استراحت و چه در حال ایستاده از مرغان استقبال میکردند. حتی یکی از دامداران میگفت او بزهای خود را گاهی میبندد تا مرغها بتوانند کنههای آنها را تمیز کنند. البته اینکه بتوان گاوها و سایر حیوانات و مرغها را اینگونه آموزش و عادت داد، خود جای بحث و مطالعه دارد. با اینهمه مدتی پیش در اخبار نقل شمپانزه جوانی بود که در باغوحش بچهدار شده بود و به بچه خود شیر نمیداد و مسئولین باغوحش از زنان دارای بچه خواسته بودند که به باغوحش بیایند و در آنجا در جلو شمپانزه به بچههای خود شیر بدهند تا شمپانزهی جوان شیر دادن به بچهاش را یاد بگیرد و بنا به گزارشات، اتفاقا این ترفند موثر واقع شده بود. به هر حال شاید بتوان مرغانی را پرورش داد که در مورد کنهخواری روی دامها آموزش دیدهاند و آنها را در دامداریهای کوچک استفاده کرد.
وقتی بیماری تب خونریزیدهندهی کریمه-کنگو شایع شد، برای بررسی آلودگی دامداریهای زاهدان با کنه، به آن استان رفتم. در دامداریهای شهرک گاوداران، بستر را که در کنار دیوارها کنار میزدید، انباشته از کنه بود. در داخل خانههای مسکونی و در کنار دیوارها نیز میشد به وفور کنه پیدا کرد. آیا میتوان با استفاده از مرغها به کنترل این کنهها اقدام نمود؟
مورد جالب دیگر در مورد کنهها را در یکی از روستاهای نجفآباد استان اصفهان مشاهده کردم. در یک لانهی مرغ روستایی آجرهایی را که روی هم گذاشته بودند، جابجا کردم. عجیب بود. کنههای نرم آرگازیده که مخصوص مرغها است، مانند عدس وسط آجرها ریخته بود. مرغها نیز از آنها تغذیه نمیکردند. آیا مرغها فقط از کنههای سخت ایکسودیده خوششان میآید و کنههای نرم بدن خودشان را نمیپسندند؟
تا از بحث کنهها و بیماری تیلریوز خارج نشدهایم، بد نیست خاطرهی جالب دیگری در این مورد تعریف کنم. فکر میکنم در تابستان سال 1363 بود که برای کارآموزی به شبکه دامپزشکی آذربایجان شرقی یعنی تبریز معرفی شدم. در آن زمان دارویی برای درمان تیلریوز وجود نداشت. با اینهمه شایع بود که به زودی دارویی برای درمان به بازار عرضه خواهد شد که بعد از مدتی مشخص گردید که همان کلکسون است. در همین ایام گاوداری از روستای گوگان به شبکه مراجعه کرد و اطلاع داد که یکی از گاوهای اصیل و گرانبهایش مریض است. معاینه که کردیم و خون دام را آزمایش کردیم، مشخص شد که تیلریوز دارد و چون دارو در دسترس نبود، من به استاد و دوست عزیزم آقای دکتر مرحمتی عرض کردم که اگر گاودار بتواند کیسهی خون تهیه کند و شما نیز آمادگی داشته باشید، ما میتوانیم چند کیسه خون از گاو دیگری گرفته و به گاو مریض بزنیم تا تقویت شده و خود بهبودی یابد. در آن دوران برای درمان تیلریوز در دانشکده به ما اینگونه آموزش میدادند. زمان جنگ بود و کیسهی خون کمیاب. با اینهمه دامدار با مراجعه به بهداری دو کیسه خون نیم لیتری تهیه کرد و ما نیز از گاو دیگری خون گرفته و به گاو مریض تزریق کردیم. گاودار که مرغداری هم داشت، بعد از چند روز به شبکه آمده و به عنوان تشکر برای هر یک از ما چند مرغ آمادهی طبخ آورده بود که چون ما نبودیم، همکاران آنها را تحویل گرفته و در فریزر گذاشته بودند و چند روز بعد موضوع را به ما اطلاع دادند. با اینهمه یکی از همکاران به عنوان شوخی برایمان گفت که گاو مرده است و ما آن را جدی گرفتیم و تا چند هفته به مرغها دست نزدیم و تازه بعد از چند هفته که گاودار مراجعه کرد و دوباره تشکر نمود و زنده و سالم بودن گاو را اعلام کرد، مرغها را برداشتیم.
از موارد دیگری که مربوط به بخش چهارم بود، یادداشت همکار عزیزم خانم دکتر شیوا فیروزی بود. من تا جایی که خبر دارم صداقت و تلاش شبانهروزی خانم فیروزی را همه میستایند و در این زمینه شاید اینجانب از همه پیشروتر باشم که احتمالا خود ایشان نیز این را تایید میفرمایند و الا با انتشار آن بخش به اینجانب زنگ نمیزدند و یا در جلسهای که یکی دو ماه پیش به مناسبتی هر دو در آن حضور داشتیم، بیشتر وقت خود را برای گفتوگو و درددل با اینجانب نمیگذراندند و در طول خدمت نیز اسرار خانوادگی خود را با اینجانب در میان نمیگذاشتند. اما علیرغم برداشت خانم فیروزی، منظور من در آن بخش بازگویی تاریخچهی سیستم مراقبت در سازمان نبود، بلکه من نوعی خاص از بررسی و مراقبت یعنی بررسی و مراقبت بر پایهی نقشههای جغرافیایی و استفاده از شبکهی جهانی اینترنت در این زمینه را توضیح میدادم که امکان آن بیشتر در دههی 1380 و با پیشرفت و توسعهی اینترنت و نرمافزارهایی مانند ArcView میسر شده بود. من خودم به خاطر دارم که خانم دکتر فیروزی همراه تیم خودشان که شامل آقایان دکتر منتظری و افشار و قاسمی و خانم محمدی و چند نفر دیگر بود و در ساختمان قدس سازمان دامپزشکی مستقر بودند و اینجانب نیز مدتی عضو همان تیم بودم، چه تلاشی میکردند. استان گزارشات را با استفاده از دورنگار و فاکس و تلگراف به سازمان میفرستاد و این گزارشات توسط آن تیم تجزیه و تحلیل میشد و در صورت نیاز از استان بازدید به عمل میآمد. یادش به خیر، گاهی در دست کاغذهای فاکس که انباشته میشد، گیر میکردیم.
سیستمی که بعدا توسط آقای دکتر عطارد و سایر همکاران ایشان راه افتاد و ایشان تاریخچهی آن را در پست دیگری در همین حکیم مهر مرقوم داشتهاند، امکان راهاندازی آن در سازمان در دههی 1370 تقریبا غیرممکن بود، چون تا اواخر آن دهه شبکه اینترنتی مناسب در سازمان راهاندازی نشده بود. از طرف دیگر در آن دهه نرمافزارهایی مانند ArcView تازه به بازار معرفی میشدند. بهعلاوه سازمان دامپزشکی در آن دوران جهت خرید کامپیوتر مرکزی هزینهی هنگفت دلاری کرده بود که چون یکی دو سال راه نینداخته بودند، از نظر تکنولوژی عقبافتاده بود و نمیدانستند که با آن کامپیوتر مرکزی چه کار کنند و چگونه از دست آن رها شوند و گرفتن بودجهی جدید در این رابطه نیز آسان نبود. لذا من در این رابطه که سیستم مراقبت در دوران خانم دکتر فیروزی زیاد از کامپیوتر استفاده نکرد و مجهز به مکانیابی جغرافیایی نبود، ایشان را مقصر نمیدانم و اگر کسی به ایشان در این مورد اشکال بگیرد، تقریبا مانند آن است که به بابا بزرگهای خود اشکال بگیریم که چرا آنها با الاغ و قاطر و شتر مسافرت میکردند و برای مسافرت هواپیما سوار نمیشدند.
اما جمله دیگری دربارهی سیستم بررسی و مراقبت بگویم و آن اینکه همانگونه که بعضی از دوستان در قسمت نظرات گفتهاند، این نیروی انسانی است که حداقل به اندازهی ابزارها و حتی بیشتر از ابزارها اهمیت دارد و اگر به این نیرو توجه نشود، هیچ طرح و برنامهای به نتیجه نخواهد رسید. بنابراین همچنانکه در همهی بخشها تاکید کردهام، باید در گزینش درست و فنی نیروها و سپردن مسئولیت به آنها دقت بیشتری شود تا طرحها موفق شوند. من سیستم مراقبت بر پایهی نقشههای جغرافیایی را به خودرویی مدرن و قوی و مجهز تشبیه کردم و مسلما برای استفاده از این خودرو به رانندهای متبحر و باهوش و به عبارت دیگر به نیروی انسانی فنی و شایسته نیاز داریم که به اعتراف خود آقای دکتر عطارد، در پرورش این نیروی انسانی برای سیستم مراقبت، ضعف و عدم موفقیت وجود داشته است و من این را تایید میکنم اما مقداری از مشکل را به ضعف و اشکال در گزینش نیروهای علمی و فنی مربوط میدانم.
هنوز ما میتوانیم برای مسافرت به هندوستان از اسب و قاطر و شتر استفاده کنیم و شاید در مسیر به نحوی از دست دزدان و چپاولگران و سرما و گرما و تشنگی و گرسنگی در امان باشیم و شاید هم به مقصد برسیم. اما بهتر و عاقلانه آن است که از خودرو و هواپیماهایی که پیشرفت زمان در اختیارمان گذاشته است، برای این مسافرت سود جوییم. البته ممکن است خیلیها نیاز به این مسافرت را احساس نکنند و وضع موجود را خوب و مطلوب بپندارند که خود داستان دیگری دارد.
بار دیگر کلام به درازا کشید و چون ممکن است باعث ملال و خستگی عزیزان شود، آن را در همینجا به پایان رسانده و ادامه را به بخشی دیگر وا میگذاریم.
به امید آیندهای روشن برای کشورمان و مردم آن.