اون ترمی که فارماکولوژی 2 داشتیم بخش با ما چپ افتاده بود. روزی دکتر فقیهی گفتند که امتحان میان ترم می گیرن و خلاصه سوال ها رو دادن. همه بچه ها مونده بودن توش و برگه دستشون بود و نیگا می کردن، ولی فقط یه نفر می نوشت و بعد گفت میشه یه برگه اضافه بدین؟!!!!!!!! خلاصه 4 بار دیگه هم برگه گرفت و همه دیگه فقط اونو نیگا می کردیم !!! که با سرعت می نوشت!!! می خواستیم سر به تنش نباشه / هفته بعد نمره ها اعلام شد؛ تنها صفر کلاس همون بود!!
خاطره ای از دکتر محمد کاظم کوهی، برگرفته از وبلاگ «بازمانده»
خودت نبودی ؟جون من راستش را بگو
دکترکوهی این شدخاطرههههههههههههههه
دكتر کوهي موفق باشي
یکیاز بچه های کلاسمون اهل مراغه بود و اونجا باغ داشتند.روزی موقع رفتن به باغ مورد هجوم سگهای ولگرد قرار گرفته بود طوری که عصب سیاتیکاین بیچاره آسیب دیده بود و همین اتفاق باعث شد که سه چهار ماه نتواند دانشکده بیاید و طبیعتا کلاسهای عملی فارما رو هم غیبت کرده بود.سر امتحان فارما 1 سوالات سالهای قبل دکتر فقیهی رو داشتیم طوریکه همه بچه ها همه 85 تست رو در عرض ده - بیست دقیقه تمام کرده بودند و نمره ها همه بالای 18 بود.دکتر فقیهی قضیه رو فهمیده بودند و برای فارما 2 قرار شد امتحان تشریحی بگیرند...روزی که امتحان داشتیم یکی از روزهای گرم تابستان بود و همه مون از سویی به خاطر گرما و از طرفی از زور امتحان حسابی داشتیم عرق می ریختیم...این هم کلاسی مراغه ای ما هم داشت شر و شر عرق می ریخت...دکتر فقیهی این بیچاره رو دید و رفت بالای سرش و در حالیکه با ورقه های بچه ها بادش میزد با لحن خاص خودش گفت: نمیتونی بنویسی؟؟؟؟اشکالی نداره عملی رو هم بهت صفر دادم!!!!! این همکلاسی ما هم تا این رو شنید با عصبانیت ورقه نیمه کاره رو به دکتر فقیهی داد و لنگان لنگان جلسه ی امتحان را ترک کرد.
دکتر فقیهی خیلی خیلی استاد خوبی بودند. من که خیلی دوستشون داشتم و دارم.