«تابناک» در گزارشی با عنوان «تا کی قرار است روی جان گونه هایی مانند پلنگ ایرانی فمار کنیم؟» نوشت:
آرزو یا همان پلنگی که دو هفته پیش با جسمی آسیبدیده در تله گراز، برای پناه گرفتن از برف شدید به یکی از منازل مسکونی در روستان سیجدان پناه آورد و پس از انتقال به تهران تحت عمل جراحی قرار گرفت، از همان روزهای نخست تا کنون به یکی از داغ ترین خبرهای زیستمحیطی رسانهها تبدیل شده است.
به گزارش «تابناک»؛ شاید از خود بپرسیم چرا با وجود کشته شدن شمار بسیاری پلنگ ایرانی در طول سال بر اثر خوردن طعمههای مسموم دامداران، یا تیراندازی شکارچیان، یا تله کشاورزان و... همچنین عواملی مانند تخریب زیستگاه و کاهش جمعیت طعمه که نسل این گونه ارزشمند را در معرض انتقال قرار داده، روند انتقال و درمان تنها یک قلاده پلنگ تا این حد مورد توجه رسانهها واقع شده است؟
پاسخ این پرسش چندان هم دشوار نیست. پلنگ رودسر، نشانهای از وجود معضلی بزرگ است که نه تنها حفاظت از این گونه ارزشمند را دچار مشکل کرده، بلکه روند حفاظت از کلیه گونههای حیات وحش را تحت الشعاع قرار داده است. در واقع، پلنگ روسر، فاصله نزدیک میان مرگ و زندگی یک گونه ارزشمند جانوری را به تصویر میکشد و نشان میدهد بی بهره بودن از نیروی متخصص چگونه ممکن است به سادگی مرگ یکی از گونههای در خطر انقراض حیات وحش را رقم بزند. بخوانید تا اوضاع بیشتر دستتان بیاید.
پلنگ رودسر در بدو رسیدن از گیلان به پارک پردیسان تهران، به دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران منتقل و سیتیاسکن میشود. ساعتی بعد، دامپزشک مرکز بازپروری حیات وحش پردیسان در گفتوگو با رسانهها اعلام میکند که امید چندانی به نجات پلنگ آسیب دیده رودسر نیست، چون ستون فقرات پلنگ شکسته، نخاعش آسیب دیده، پاهایش آتروفی شده، زخم بستر گرفته و شکمش نیز پاره شده است.
این دامپزشک، همان روز طی گزارشی با بیان اینکه بر اساس سیتیاسکن و معاینات انجام شده در دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران، پلنگ رودسر دچار ضایعه نخاعی برگشتناپذیر شده، برداشت تخمدانها و نمونههای بیولوژیکی این حیوان و سپس یوتانایز (مرگ آرام با دارو) را تجویز کرده و بدین ترتیب موجب قطع امید دوستداران حیات وحش از زنده ماندن این گربهسان زیبا میشود.
اما این بار دفتر مدیریت و حفاظت شکار و صید سازمان حفاظت محیط زیست تصمیم میگیرد خرق عادت کرده و علاوه بر نظر دامپزشک مرکز بازپروری حیات وحش پردیسان و دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران -که معاینه و درمان حیات وحش آسیبدیده را بر عهده دارند ـ نظر یک متخصص جراحی دامپزشکی را هم جویا شود تا پس از آن نسبت به معدومسازی این حیوان ارزشمند بدون تردید و قاطعانه اقدام نماید. اینجاست که در کمال ناباروری متوجه میشوند که این دامپزشک، به جای توصیه به معدومسازی، عمل جراحی ستون مهرههای پلنگ را توصیه میکند.
این پیشنهاد با موافقت مسئولانی مواجه میشود که ترجیح دادهاند برای یک بار هم شده به دامپزشک تازهوارد اعتماد کنند تا بدین ترتیب پلنگی که دوستداران حیات وحش، با آرزوی بهبودی اش، نام «آرزو» بر آن نهادهاند در پنجمین روز ورود به تهران به یک بیمارستان دامپزشکی خصوصی منتقل شده و در آنجا توسط فتاحیان، متخصص جراحی دامپزشکی و عضو هیأت علمی دانشکده علوم تخصصی دامپزشکی واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی مورد جراحی ستون مهرهها قرار گیرد.
با پایان یافتن جراحی، پلنگ رودسر به محل نگهداری خود در پارک پردیسان بازگشت تا برخی در راستای ایفای نقش مخالف، عمل جراحی صورت گرفته را نادرست بخوانند و مدعی شوند که بر اثر این جراحی، به حیوان دردی شدید تحمیل خواهد شد؛ ادعایی که البته برخی از آن استقبال کرده و به حاشیه سازی پیرامون این موضوع در شبکههای اجتماعی، موجب انتشار گسترده آن شوند. موجی که تا زمان راه رفتن این پلنگ در ششمین روز پس از جراحی ادامه داشت.
شش روز از آن جراحی سنگین گذشته، آرزو شروع به راه رفتن کرد تا پایانی باشد بر فرضیه نادرست بودن جراحی این پلنگ. آنقدر که معصومه ابتکار، رئیس سازمان حفاظت محیط زیست با انتشار فیلمی از آرزو در فضای مجازی نوشت: «فیلمی از "آرزو" پس از عمل جراحی؛ پلنگی که به خاطر آسیب دیدگی شدید نخاع قرار بود یوتانایز (مرگ با دارو) شود [اما] با پیگیری های سازمان حفاظت محیط زیست و یاری یک تیم مجرب جراحی، امروز پاهای خود را حرکت میدهد. امید است به زودی با تداوم روند درمانی بتواند به زیستگاهش بازگردد.»
این شادمانیها هرچند زیبا و بجاست، نباید به پاک شدن صورت مسأله اصلی بینجامد: اینکه برای درمان گونههای ارزشمند حیات وحش از چه پشتوانهای برخورداریم؟ آیا تیمی حاذق از دامپزشکان و متخصصان جانورشناس و رفتارشناس حیات وحش دلگرمیمان در این زمینه است؟ آیا به واسطه همکاری با مراکز علمی و تحقیقاتی، مقدمات شرکت دانشجویان یا فارغ التحصیلان رشتههای مرتبط را دورههای تخصصی از جمله دورههای مربوط به حیات وحش فراهم کردهایم؟ آیا توانستهایم مراکز علمی و تحقیقاتی را آن طور که باید برای تعامل در راستای درمان و بازپروری حیات وحش با سازمان حفاظت محیط زیست همراه کنیم؟
اصلا کسی میداند برای مهار بیماریهای کشندهای چون طاعون نشخوارکنندگان، تب برفکی و آنفلوآنزای فوق حاد پرندگان از چه پشتوانه علمی ـ تحقیقاتی برخورداریم؟ درخصوص ارتباطات و تعامل لازم با کشورها و سازمانهای بینالمللی چه؟ آیا نمیشود اگر علم یا امکان درمان گونههای ارزشمند حیات وحش کشورمان را نداریم، طی یک پروژه ملی، مقدمات انتقالشان به مراکز درمانی معتبر را فراهم آوریم یا بالعکس، با دعوت از متخصصان این مراکز به کشورمان، از یک سو جان گونههای کشورمان را حفظ کنیم و از سوی دیگر زمینهای برای تبادل علم و تجربه میان متخصصان خارج و داخل کشور فراهم آوریم؟
گفتنی است، در ماجرای پلنگ رودسر، زمانی که جراح معالج احتمال نیاز حیوان به فیزیوتراپی را مطرح کرد، یکی از انتقادات دامپزشکان این بود که" مگر پلنگ، گربه خانگی است که فیزیوتراپی شود؟" پرسشی که جراح معالج در پاسخ به آن، وجود روشهایی ویژه مانند فیزیوتراپی حیات وحش در حالت بیهوشی را مثال آورد و سپس دامپزشکان خارج از کشور شیوه های متنوع تری برایش برشمردند تا مشخص شود چقدر در بهره بردن از دانش روز برای نجات جان حیات وحشمان عقبیم و در سایه این کوتاهی، چه فرصتهایی در حفظ گونههای منحصر به فردی چون که میسوزانیم!