جایگاه دامپزشکی (بخش ششم)
دکتر ناصر رسولی بیرامی
از دیدگاهها و نقطهنظراتی که با اسم و بدون اسم و شناس و ناشناس در زیر مقالات و پستها انتشار مییابد، چنین بر میآید که بسیاری از عزیزان خسته و بیرمقاند و از اصلاح و بهبود امور مایوس و ناامیدند و چنین فکر میکنند که اگر حتی امور شروع به اصلاح شوند و در مسیر درست قرار گیرند، درست کردن و سر و سامان دادن به آنها بسیار طول خواهد کشید و کار یکی دو سال نیست. اما من بر اساس شواهد تاریخی میگویم که اگر امور در مسیر و کانال درست قرار گیرند، نه تنها امور دامپزشکی، بلکه حتی امور کشور نیز میتواند در عرض دو سه سال متحول شود و بهبود یابد. شاید فکر کنید این شعار است اما این قبلا در کشورمان اتفاق افتاده است و در دامپزشکی نیز میتواند اتفاق بیافتد که من چگونگی و روش آن را توضیح خواهم داد.
اما برای اینکه نشان دهم که در گذشته این اتفاق در کشور رخ داده است و در عرض دو سال در اثر صداقت و پاکی مسئولین و تکیهی آنها بر دانش و فنون مدرن و دوری از خرافات و موارد شبه علم و خصوصیسازی واقعی، تحول و تغییر غیرقابل تصور و معجزهوار در کشور رخ داده است، به کتاب «نقش سید جمالالدین اسدآبادی در بیداری مشرق زمین» نوشتهی زندهیاد محمد محیط طباطبایی استناد میکنم که در آن سید جمال به یکی از آشنایان و مسئولین کشوری چنین مینویسد: «از دولت امنیت دادن به جان و مال مردم است و بس. مابقی به عهدهی خود ملت است که احتیاجات خود را پیش چشم خود آورده و به طور جدی به تهیهی اسباب راحت و ثروت و سعادت خود بپردازد. و آن هم امکان ندارد مگر به گشودن مدارس و مکاتب و تربیت و تعلیم کودکان. در زمان صدارت مرحوم میرزا تقیخان اتابک اعظم (امیر کبیر) همین ایران بود و همین شاه و به قول شما همین موانع. چرا در زمان صدارت او که دو سال بیش طول نکشید، آن همه ترقیات از قبیل قراولخانه، انشاء (تاسیس) مدرسه در تهران، وضع سفرا در خارجه، پارهای صنایع و بدایع به خصوص رواج امتعهی خود مملکت و رونق تجارت ظهور کرد؟ و در زمان صدارت و اقتدار چندین سالهی شماها که اختیار کامل در کلیهی امور داشتید، هیچ گونه آثار خیر و علامت ترقی از شماها بروز نکرد که سهلست اقلا به احداثات جدید حاضر و تشبیهات فوقالعادهی مزبور نتوانستید انتظامی داده و آنها را به درجهی مطلوبه برسانید. ادارات دولتی همه حکم عطالت (بیکاری و معطلی) به هم رسانیده و نتیجهای که از وجود آنها منظور است، برای ملت و دولت حاصل نمی شود و ...»
به نظرم کلمات سید جمال هنوز از همهی ابعاد زنده و پایدارند و هنوز بعد از حدود یک قرن و نیم، مشکلات کشور ما همان است که سید جمال گفته و هنوز حتی یک کلمه از آنها عاطل و باطل نشده است. هنوز هم دولت وظیفهی خود را نشناخته و مرز بین امور شخصی و دولتی را نمیداند و وظایف خود را نمیشناسد و در امور شخصی افراد دخالت میکند و خود را قیم مردم میداند و به جای آنکه مدارس و دانشگاههای مدرن را حمایت و تقویت کند، هزینه و سرمایهی خود را صرف تبلیغات و تمجیدات بینتیجه مینماید. من که این جملات سید جمال را بسیار خوش دارم و آنها را نشاندهندهی راه و مسیر کشور به سوی توسعه و ترقی و پیشرفت میشمارم و نجات کشورمان از بدبختی و گرفتاریها را در عمل به آنها میدانم.
چگونه میتوان در دامپزشکی این تحول و تغییرات را به وجود آورد؟ این پرسشی است که در بخشهای قبلی سعی کردهام به آن پاسخ گویم. با اینهمه، شاید در این باره نیاز به وضوح و شفافیت بیشتری باشد که در بخشهای آینده کوشش خواهد شد تا با وضوح بیشتری به آن پرداخته شود. اما با توجه به گزارشاتی که از پیادهسازی و راهاندازی سیستم بررسی و مراقبت بیماریهای دامی در سازمان دامپزشکی توسط خانم دکتر فیروزی و آقای دکتر عطارد و آقای دکتر بختیاری ارائه شد و بعضی نکات که در آنها مطرح شد، من ابتدا اجازه میخواهم گزارش خودم را از راهاندازی سیستم بررسی و مراقبت در سازمان بیان کنم و سپس به موضوع چه باید کرد و چگونه باید جایگاه دامپزشکی را ارتقا داد برگردم.
من به شخصه با قسمتهایی از گزارش دوست و همکارمان آقای دکتر بختیاری موافقم و آن را درست میدانم ولی با قسمتهایی دیگر از آن مخالف هستم و آن را نادرست و ناصواب میپندارم که در ادامه مواردی از آن را ذکر خواهم کرد.
آقای دکتر بختیاری در قسمتی از گزارش خود با تعجب پرسیدهاند: «از ابتدای تاسیس سازمان دامپزشکی تا دههی هفتاد، مگر میشود این سازمان با اهداف مهمی که قانون برای آن مشخص کرده است، سیستم بررسی و مراقبت نداشته باشد؟» باید در جواب بگویم که آری، میشود و ممکن است. سازمان تا اواسط دههی ۱۳۷۰ از ادارات دامپزشکی استانها گزارش بیماریها را نمیخواست و فقط گزارش عملیات سل و بروسلوز و واکسیناسیون و درمان و گزارشات مصرف دارو و گزارشات کشتارگاهی را درخواست میکرد. البته کارشناسان بررسی بیماریها را هم داشت که به نظرم در آن سالها خانم دکتر فیروزی و مرحوم دکتر طیبی از فعالترین آنها بودند. وظیفهی کارشناسان بررسی آن بود که اگر استان موارد مشکوک و ناشناختهی بیماری گزارش میکرد و یا در حل مشکل بیماریها ناتوان بود، آن کارشناسان برای بررسی به استان عزیمت میکردند و گاهی نیز خودشان بدون درخواست و برای اطلاع از وضع استان به استان تشریف میآوردند و در این رابطه ما در استان فارس چندین بار میزبان خانم دکتر فیروزی و دکتر طیبی و دیگران بودیم. در آن سالها سازمان انتظار داشت که استان خود مشکلات مربوط به بیماریها را حل و فصل کند که مثلا ما مشکل آلودگی اورنیتوبلارزیا را که در دشت نمدان در شهرستان اقلید اتفاق افتاد و باعث تلفات سنگین شد و نیاز به کشتار سی هزار گوسفند و بز داشت، خودمان حل و فصل کردیم که خود داستان جالب و جذابی است که شاید بعدا به اختصار توضیح دهم. کوتاه سخن اینکه در آن سالها سازمان به میزان واکسیناسیون و گزارشات سل و بروسلوز و درمان و گزارشات کشتارگاهی حساس بود. لذا باید در پاسخ سؤال مذکور بگویم که آری، تا اواسط دهه ی ۱۳۷۰ سازمان دامپزشکی بدون بخش بررسی و مراقبت از بیماریها با تعریف و مفهومی بود که ما امروزه در نظر داریم.
آقای دکتر بختیاری در قسمتی دیگر از گزارش خود مرقوم داشتهاند که: «[آقای دکتر عطارد] بدون آنکه کوچکترین سابقهای در مدیریت کشوری سیستم بررسی و مراقبت بیماریهای دامی داشته باشند، بنا به آشنایی که با آقای دکتر رسولی و دکتر هاشمزاده داشتهاند، بورس سفرهای خارجی خود برای آموزش سیستم رادیسکون را شروع میکنند و ...» از این جملات و بعضی جملات بعدی که در گزارش اقای دکتر بختیاری آمده است، ممکن است چنین برداشت شود که آقای دکتر عطارد بدون آنکه شایستگی داشته باشد و فقط به علت اینکه آشنا و رفیق آقای دکتر رسولی و آقای دکتر هاشمزاده بوده است، به این دورههای آموزشی اعزام شدهاند. لذا برای اینکه موضوع واضح و شفافتر شود و مشخص گردد که خود آقای دکتر عطارد شایستگی داشتند، مجبور به توضیح مواردی چند میباشم و باید اضافه کنم که آقای دکتر هاشمزاده قبل از انتقال ایشان به تهران، هیچگونه آشنایی با آقای دکتر عطارد نداشتند و بعد از آنکه اینجانب ایشان را به آقای دکتر هاشمزاده معرفی کردم، همهی آشناییها شروع شد و بعد آقای دکتر هاشمزاده بارها از من به سبب معرفی ایشان تشکر کردند.
در سال ۱۳۷۱ که مسئولیت دامپزشکی استان فارس را قبول کردم، اولویت اولم چیدن نیروهای علاقمند و باسواد و فنی و کارآمد در مرکز استان بود و چون آقای دکتر عطارد را از این نظر شایسته میپنداشتم، لذا ایشان از اولین نیروهایی بودند که به استان منتقل کردم و گذر زمان نشان داد که این انتخاب درست بوده است.
آقای دکتر عطارد در کوار دامپزشک موفقی بودند و با دامداران و گاوداران ارتباط خوبی برقرار کرده بودند. لذا از همان روز اول که ایشان را به استان منتقل کردم، اعتراض دامداران و به خصوص گاوداران شروع شد و همه روزه هر دامداری که اهل کوار بود و از جلو اداره رد میشد، یکی از وظایفش آن بود که به اداره رجوع کند و اعتراض خود را اعلام نماید. من هم برای جلوگیری از اعتراضات یکی از دامپزشکان خوب خودمان را جایگزین آقای دکتر عطارد کردم و هر دامداری که از کوار مراجعه کرد، گفتم که دامپزشک بهتری را جایگزین کردهام تا آنکه صبح یکی از روزها همین که وارد اداره شدم، دامداری عصبانی را مشاهده کردم که منتظرم بود و با تندی و با صدای بلند اعلام کرد که یکی از گاوان بسیار خوبش از شب قبل درد زایمان داشته و دامپزشک ما گفته است که مشکل سختزاییاش غیرقابل علاج است و من باید سرش را ببرم. اما تا دکتر عطارد معاینهاش نکند و دستور ندهد، سرش را نخواهم برید و خواهم گذاشت تا تلف شود. به معاون مالی و اداری خودم که قبلا یک معلم بود و نحوه برخورد با دامداران را خوب بلد بود، گفتم که همراه دکتر عطارد و دامدار به کوار برود تا نشان دهد که دامپزشکی که در کوار معرفی کردهایم، کارش را بلد است. به کوار رفته بودند و دامدار رفته بود که کلید دامداری را بیاورد و آقای دکتر تا دامدار کلید بیاورد، از دیوار دامداری بالا رفته و سختزایی را حل کرده و گاو را زایانده بود. کسانی که دکتر عطارد را از نزدیک دیدهاند، میدانند که مادرزادی مشکل در پاهای خود دارد. لذا معاون اینجانب که بالا رفتن ایشان را از دیوار دامداری دیده بود، به من میگفت که خدا دانسته که به این دکتر عطارد پا نداده است و الا این اگر پا داشت، هیچ مانعی نمیتوانست جلودارش باشد.
راستی گفتم که معاون اداری مالی من سابقهی معلمی داشت و مشخص است که تجربهای در دامپزشکی نداشته است. اما اطلاعات خوبی به او در دامپزشکی داده بودم و بیشتر از بسیاری از دامپزشکان اهمیت دامپزشکی را میدانست و وقتی هم به معاونت امور دام در استان منصوب شد و علیرغم رقابت سنتی که بین این دو بخش وجود داشت، وی در آنجا باز هم از دامپزشکی تعریف میکرد. نیروی بسیار خوب و صادق و کارآیی بود و وقتی کوشش و تلاش دکتر عطارد را دید و متوجه شد که سالهای طولانی قراردادی بوده و رسمی نشده است، از صمیم قلب پیگیری کرد تا آنکه آقای دکتر عطارد به سرعت رسمی شدند. اگر ایشان را الان هم ببینید باز هم از جایگاه دامپزشکی تعریف خواهند کرد. البته عقیده ایشان آن است که با رفتن اینجانب از استان فارس، دامپزشکی از جایگاه علمی و فنی خود افول کرد. یعنی هر کس دکتر عطارد را میدید، شیفتهی علم و دانش وی میشد.
لذا در کل من بر این عقیدهام که اگر آقای دکتر عطارد نبود، ما اکنون در سازمان سیستم بررسی و مراقبت بر پایهی مختصات جغرافیایی را نداشتیم و دامپزشکی از این نعمت محروم بود و این تلاش وی بود که این سیستم راه افتاد. البته وقتی میگویم دکتر عطارد، همهی اعیان و انصار او یعنی آقایان دکتر بختیاری و ویشته و عبدالهی و دیگران را نیز در نظر دارم. زیرا بدون کمک آنها این سیستم نمیتوانست راه بیافتد. بنابراین اقدام آقای دکتر عطارد در حذف نام همکاران از مقدمهی سیستم را اشتباه میدانم. اما اینکه سیستم با نام دکتر عطارد شناخته شود، اشتباه نیست و این میتواند در همه جا مشاهده شود. من خودم چندین سال به عنوان کسی که در آزادی خرمشهر نقش داشته است، تشویقنامه و سکه گرفتهام. در آن دوران در حملهی بیتالمقدس من در جبههی طراح در نزدیکی سوسنگرد، مسئول ساخت پلی کائوچویی روی کرخه کور برای عبور رزمندگان بودم. پل را من نساختم و این همکارانم بودند که بیشترین زحمت را کشیدند اما چون من مسئول پل بودم، در سالهای گذشته چندین بار مورد تشویق قرار گرفتهام. منظورم آن است که به صورت معمول نمیشود طرحی را به همه نسبت داد و سخن از مسئول طرح خود به خود همهی دستاندرکاران را شامل میشود. لذا وقتی میگوییم سیستم مراقبت و بررسی که دکتر عطارد راه انداخته است، خود به خود تمام افراد و موارد را در بر میگیرد.
با اینهمه به نظر من آقای دکتر عطارد معایبی نیز داشت که اگر آنها رفع میشدند، خدمات ایشان به کشور و دامپزشکی بسیار ماندگارتر و چشمگیرتر میشد و چون ما محاسنش را شمردیم، بهتر است برای آنکه دیگران از این تجارب استفاده کنند، معایبش را نیز برشمریم و در این رابطه من از خود ایشان اجازه میخواهم تا مواردی را بازگو کنم.
قبل از آنکه من در سال ۱۳۷۱ مسئول دامپزشکی استان بشوم، کتاب «مدیر یک دقیقهای و میمونها» را خوانده بودم. آنها که کتاب را خواندهاند میدانند که موضوع چیست، اما برای آنهایی که کتاب را نخواندهاند باید بگویم موضوع آن کتاب مدیری است که از صبح زود تا آخر شب لحظهای آرامش ندارد و همهاش کار میکند و زحمت میکشد و حتی وقت غذا خوردن هم ندارد. اما همین مدیر کارمندانش همه بیکارند و مانند میمونها ادا و اطوار و تقلید کار را در میآورند و در واقع مانند میمونی هستند که در کل روز از این درخت به آن درخت میجهد و بازی و بازیگوشی و تفریح میکند. کتاب در کل میخواهد بگوید که مدیر وظیفهاش به کار گرفتن و استفاده از کارمندان و کارگران است و با یک کارشناس فرق میکند و مدیر نباید مانند یک کارشناس که وظایف فراوان دارد عمل کند و نباید همهی وظایف را خودش انجام دهد بلکه باید ترتیبی بدهد که وظایف سازمانی توسط کارشناسان و کارمندان و کارگران مربوطه به انجام برسد. به هر حال کتاب با آنکه ترجمهی زیاد خوبی ندارد و حتی عنوان آن بحثبرانگیز است، اما بسیار خواندنی است و من خواندن آن را به همه توصیه میکنم.
راستش چندی پیش گزارشی در حکیم مهر دیدم که ناراحتم کرد. گزارش مربوط به یکی از مسئولین رده بالای استان قم بود که خودش هر هفته دو روز، از ساعت پنج و بیست دقیقه تا سه بعد از ظهر با مردم ملاقات حضوری دارد و حتی نهار نمیخورد. گزارشگر به شدت این فرد را ستوده بود. البته اگر من بودم آن مدیر را سریعا برکنار میکردم. مدیر برای آن است که از کارمندان و کارشناسان کار بکشد و کاری کند که کارمندان به طرز صحیح و مناسب وظایف خود را انجام بدهند و به مردم خدمت کنند و نباید خود به جای کارشناسان بنشیند و به جای آنها کار کند. در غیر این صورت چه نیازی به استخدام کارمند و پرداخت حقوق و دیگر گرفتاریهای مربوط به آن وجود دارد؟ مدیر نباید کار مسئولین ردهی پایینتر و کارمندان را انجام دهد و جایگزین آنها شود، بلکه وظیفهی مدیر آن است که نظارت کند تا مسئولین رده پایین و کارمندان وظایف خود را خوب انجام دهند.
از همان ابتدای مسئولیتم در دامپزشکی استان و بعد از آنکه به سرعت مسئولین واحدها را مشخص کردم، ما هر هفته یا یک هفته در میان پنجشنبهها بعد از ساعت یازده جلسات شورای برنامهریزی داشتیم. جلسه را ساعت یازده پنجشنبهها گذاشته بودیم تا مراجعهکننده نداشته باشیم و جلسات در بقیه ساعات اداری ممنوع بود. در این جلسات مسئولین واحدهای مختلف و رییس دامپزشکی شیراز و بر حسب انتخاب رئیس یکی از شهرستانها شرکت میکرد و ما در رابطه با مسائلی که در آن هفته مواجه شده بودیم و اقداماتی که در هفته یا هفتههای آینده باید انجام میدادیم، بحث و گفتگو و تصمیمگیری میکردیم و آنها را در طی صورتجلسهای مینوشتیم و مسئول پیگیری آن را نیز تعیین میکردیم. ما یکی از مشکلاتمان در کشور و سازمان دامپزشکی آن است که جلسه تشکیل میدهیم و تصمیمگیری میکنیم و میگوییم فلان کار باید انجام شود ولی مشخص نمیکنیم که آن کار و وظیفه را چه کسی باید انجام دهد و گزارش کار بدهد. لذا تصمیمگیریها همیشه علیل و ابتر میماند و بعد از مدتی دوباره جلسات با موضوعات تکراری دوباره تکرار میشود. همان که در بخشهای قبلی گفتیم که اسم مسئول مبارزه ذکر نمیشود و فقط میگویند که فلان بیماری باید کنترل یا ریشهکن شود و لذا مبارزهای هم صورت نمیگیرد. اما ما در استان هر تصمیمی میگرفتیم، پیگیریکنندهی آن را نیز مشخص میکردیم و در جلسات بعد از او گزارش پیشرفت میخواستیم. باور کنید این بحثها گاهی وقتها خیلی تند میشد و به اصطلاح عوام کار به گیس و گیسکشی میکشید و گاهی بعضی مسئولین واحدها قهر میکردند و میگفتند چون فلانی به من اهانت کرده و کارهای مرا سبک شمرده و زیر سوال برده است، من دیگر در این جلسات شرکت نخواهم کرد و من باید میرفتم ناز فرد را میخریدم تا دوباره در جلسه شرکت کند. در این جلسات همچنین مقرر بود که از تجارب دامپزشکی سایر کشورها نیز استفاده شود.
در همین ایام، زنده یاد هاشمی رفسنجانی رییس جمهور وقت بود و تلاش می کرد تا رابطه ایران با غرب و آمریکا را بهبود ببخشد. لذا در فروردین ماه سال ۱۳۷۲ قرعه به نام من افتاد که به آمریکا بروم و با مسئولین وزارت کشاورزی آن کشور صحبت کنم و شرایط خودمان برای واردات گوشت از آن کشور را اعلام نمایم. بنابراین در واشنگتن و در محل وزارت کشاورزی با حضور مسئولین سازمان بازرسی بهداشتی مواد غذایی و بازرسی بهداشتی مزارع و حیوانات دو جلسه تشکیل شد و در همهی مواردی که دامپزشکی ایران در نظر داشت توافق شد که از جمله آنها حضور نماینده سازمان دامپزشکی و نظارت بر کشتار در آن کشور بود و فقط یک مشکل باقی ماند و آن اینکه آنها قبول نکردند که حتما باید امضای نمایندهی سازمان دامپزشکی زیر اسناد صادرات گوشت باشد و به این شرط ما ایراد گرفتند و گفتند که ممکن است نمایندهی شما اینجا باشد و نظارتهای لازم را بنماید اما در آخرین لحظه مثلا تصادف کند یا هواپیما سقوط کند و آن فرد فوت کند. آنگاه ما میمانیم و تولیدی که برای صادرات به ایران کردهایم، لذا ما این شرط را نمیپذیریم.
من در مدتی که آنجا بودم از دانشکدههای دامپزشکی و دامداریها و مرغداریها و کشتارگاهها بازدید کردم و دو سه محموله ران مرغ هم با قیمت هر تن ۹۵۰ دلار با C&F بندرعباس به ایران آمد که در آن زمان قیمتی بسیار پایین بود و چون دلیل قیمت بسیار پایین آن را پرسیدم، دلایلی را ذکر کردند که بسیار منطقی بود. لذا با توجه به اینکه بعدها مدیرکل دارویی سازمان دامپزشکی کشور شده بودم و آن دفتر مصرف ارز بالایی داشت، در سال ۱۳۷۴ بدون آنکه نامی از کشوری ببرم، در روزنامهی اطلاعات مورخ شانزدهم مرداد ماه در مقالهای تحت عنوان «نقش سوبسید در رونق صادرات و افت تولیدات» به صورت خلاصه سیاستهای موفق آنها را برای پیگیری و اجرا در کشورمان پیشنهاد کردم و این موضوع را در سالهای بعد در ابرار اقتصادی با شرح بیشتر توضیح دادم. اما با اتفاقاتی که افتاد و با مخالفتهایی که شد، این کانال ارتباطی مسدود گردید و چون من در جریان ریز آن نیستم، از ورود به این موضوع میپرهیزم.
اما اگر چه این ماموریت به اهداف مورد نظر نرسید، با اینهمه من در هنگام بازگشت اخبار شفاهی فراوان و تعداد زیادی جزوه از نحوهی کار بخش دامپزشکی آنجا با خود آوردم و از جمله اینکه آنها میدانند که هر کدام از بیماریها چه میزان در کشور آنها شایع است و این بیماریها سالانه چه میزان خسارت به صنعت دام و دامپروری آنها و به عبارت دیگر کشورشان وارد میکند. لذا آنها با توجه به این اطلاعات در رابطه با کنترل و ریشهکنی بیماریها افدام میکنند. بنابراین در شورای برنامهریزی استان این را مطرح کردم و مقرر شد که در استان فارس نیز اطلاعگیری از بیماریها، چه از طریق بخش دولتی و چه بخش خصوصی، انجام شود و ما میزان شیوع و وقوع بیماریها در استان را حساب کنیم و مهمترین بیماریهایی که در استان شایع است را بشناسیم و میزان خسارات آنها را محاسبه کنیم و در صورت امکان در کنترل و ریشهکنی آنها اقدام نماییم. لذا اقای دکتر عطارد که زبان انگلیسی ایشان عالی بود و به راحتی میتوانستند از منابع در دسترس استفاده کنند و مسئول بررسی بیماریهای استان بودند، به عنوان مسئول این کار تعیین شدند.
بنابراین با توجه به بحثهایی که در شورای برنامه ریزی انجام شد جزوهای با نام «خط مشی و سیاستهای واحد بررسی بیماریها» در زمستان سال ۱۳۷۲ تهیه شد و برای اجرا به شهرستانها ابلاغ گردید که تصویر جلد و مقدمه و صفحهی اول آن به پیوست است و اگر به مقدمهی آن که توسط اینجانب نوشته شده است دقت شود، بدیع و نو بودن آن اقدام در کشور یعنی راهاندازی بخش مراقبت و بررسی بیماریها مشخص میگردد و این اولین اقدام در کشور برای بررسی سیستماتیک و منظم بیماریها بود.
لذا اگر بخواهیم تاریخچهی بررسی و مراقبت بیماریها در کشور را ارائه کنیم، باید به این اسناد توجه کنیم و همچنانکه من در مقدمهی آن جزوه نوشتهام، در تهیهی آن آقایان دکتر عطارد و ساجدیان بیشترین زحمت را کشیدهاند، لذا از آغازگران بررسی و مراقبت در کشور به معنی و مفهوم امروزین میباشند. البته نیازی به ذکر نیست که ما آن جزوه را به سازمان نیز ارسال کردیم و از جمله کسانی که حساس به موضوع بودند و حتی استقبال کردند، استاد عزیزمان خانم دکتر فیروزی بودند که حتی به استان تشریف آوردند. من خانم دکتر فیروزی را از اساتید خود میشمارم، زیرا هم اطلاعات دامپزشکی خوبی داشتند و هم شور و شوق به امور دامپزشکی داشتند و هم علاقمند به آن بودند و از طرف دیگر اطلاعات خودشان را به راحتی در اختیار دیگران میگذاشتند و ساده بودند و در کل با دیگران فرق داشتند. لذا با اینکه خودشان از یادشان رفته، اما در طراحی بررسی در استان از اطلاعات ایشان نیز خوب استفاده شد.
من با آقای دکتر بختیاری در این زمینه موافقم که میفرمایند: «البته موضوع دیگری که در این میان رخ مینمود و مشکلات بسیاری برای سازمان ایجاد نمود، امساک دکتر وحید عطارد از تسری تجربه در جریان دفتر بررسی و مبارزه بیماریهای دام و قراردادهای مرتبط با آن و همکاریها و آموزشها به سایر دفاتر سازمان همچون طیور و آبزیان و نظارت بود.» واقعیت آن است که آقای دکتر عطارد زیاد با کار گروهی و سازمانی میانهی خوبی نداشت و دوست داشت خودش در همهی کارها به تنهایی عمل کند. من در این زمینه در دفتر خاطرات خود در تاریخ هیجدهم تیر ماه ۱۳۷۱ اینگونه نوشتهام: «آقای دکتر عطارد که مسئول واحد بررسیها میباشند، عادت به کار گروهی ندارند و دوست دارند که همهی کارها را خود انجام دهند. بارها تذکر دادهام که باید کارشناسان شهرستانها را به کار بگیرند تا آنها در بررسیها کمک کنند. دیروز در نظر داشت در رابطه با ایجاد تاول بعد از واکسیناسیون آنتروتوکسمی که در زرقان اتفاق افتاده است، خودش به آنجا برود. گفتم باید کارشناسان ادارهی دامپزشکی شیراز و در واقع آقای دکتر جعفری را مسئول این کار نماید اما اصرار کرد و در نهایت خودش برای بررسی رفت. امروز هم آمده بود که برای نمونهبرداری مدفوع حیوانات باید خودم به اقلید بروم. واقعا نمیدانم کی میخواهد به کار گروهی عادت کند؟» یا در جایی دیگر از دفتر خاطراتم نوشتهام: «فکر میکنم آقای دکتر عطارد در نهایت مسئول خوبی شود اما تا حال به خاطر اینکه همهی کارها را به تنهایی پیگیری میکند، موفق نبوده است. مثلا یک روز برای پیگیری امور قرنطینهی ۲۵ قلاده میمون که از پاکستان به باغوحش شیراز آورده شده است، خود به باغوحش میرود و روز دیگر به خاطر گزارش پاستورلوز از مرودشت عازم آنجا میگردد. در حالیکه باید به نیروها خط بدهد تا خودشان کارهای شهرستان خود را انجام دهند.»
آری! یکی از اشکالات آقای دکتر عطارد تکروی ایشان بود و من چندین بار در زمان راهاندازی سیستم بررسی و مراقبت در سازمان از آقای دکتر عطارد خواستم که وارد کردن مختصات جغرافیایی واحدها و رکوردها را به دیگران و تکنسینها بسپارد اما این اقدام انجام نشد و به نظرم مشکل آن بود که آقای دکتر عطارد به سایر نیروها و تکنسینها اعتماد کافی نداشت.
در سال ۲۰۱۰ که سازمان جهانی بهداشت دام برای ارزیابی کارآیی سازمان دامپزشکی به ایران آمد، هنگامی که سیستم بررسی و مراقبت ما را مشاهده کرد، به شدت آن را ستود ولی در ارزیابیها اعلام کرد که سیستم شما بیفایده و به گورستان دادهها شبیه است، چون از آن همه داده که جمعآوری میکنید، استفاده لازم نمی برید. لذا از آن به بعد اصطلاح گورستان دادهها در استناد به سیستم مراقبت رایج شد که آقای دکتر بختیاری به آن اشاره کردهاند و من نیز موافق آن هستم.
دربارهی عدم دسترسی استانها به گزارشات کشوری و استانهای همجوار نیز من با آقای دکتر بختیاری موافقم. ما میتوانستیم بهتر عمل کنیم. البته شاید هم اصلا با توجه به شرایط کشور غیر از این امکان نداشت و مشکلزا بود. با اینهمه جای خوشبختی دارد که هنوز سیستم بررسی و مراقبت باقی است و میتوانیم تصمیم بگیریم که از فردا از آن استفاده کنیم. مثلی داریم که میگوید ماهی را هر وقت از آب بگیرید تازه است. پس در بخش بعدی به صید این ماهی و آمادهسازی آن برای مصرف خواهیم پرداخت.
بار دیگر سخن به درازا کشید. لذا برای جلوگیری از خستگی خوانندگان، ادامه را به بخش بعدی حوالت میدهیم.
به امید آیندهای روشن برای کشورمان و مردم آن.
به قول اون میم دنیای مجازی : جدی میفرمایید؟
الساعه نیاز به مصرف قرص آرامبخش پیدا کردم