کد خبر: ۶۴۴۴۶
تعداد نظرات: ۶۵ نظر
نگاه شما:
ساعت ۱۰ صبح اوایل بهمن ماه ۱۳۸۰ است. در حال بازگشت از کشتارگاه منجیل به سمت رودبار با لندرور قرمز رنگ هستم. بنا به عللی مجبورم بازرسی گوشت را خودم که رئیس شبکه هستم انجام دهم ...
 
 

مخاطرات مشترک

دکتر مرتضی توکل‌نیا

کارشناس اداره تشخیص و درمان دامپزشکی استان گیلان

«مخاطرات مشترک» اصطلاح مندرآوردی برای خطرها و بیماریهای شغلی است که برای دامپزشکان و سایر ردههای دامپزشکی مشترک است.

ساعت ده صبح اوایل بهمن ماه ۱۳۸۰ است. در حال بازگشت از کشتارگاه منجیل به سمت رودبار با لندرور قرمز رنگ هستم. بنا به عللی مجبورم بازرسی گوشت را خودم که رئیس شبکه هستم انجام دهم. فکرم درگیر است. سرعتی ندارم؛ شصت تا حداکثر. به گمانم این چند کیلومتر را بدون ترمز کردن آمدهام. سر پیچ اول رودبار بنا بر احتیاط ترمزی میزنم. نمیگیرد! دوبار، سه بار، چهاربار، نه ترمز خالی است. یعنی بریده؟ به شدت مضطرب میشوم. آنقدر هم باتجربه  نیستم که از دنده معکوس استفاده کنم. ای وای! مردم در حال تردد در خیابان هستند و پیادهرو هم شلوغ است. یکدفعه چشمم به یک کامیون بالابر شهرداری میافتد که در منتهیالیه سمت چپ بلوار وسط خیابان متوقف شده و گویا یک نفر هم در اتاقک بالای آن مشغول نصب پرده روی تیرهای چراغ برق است. به سرعت فکری به سرم میزند. فرمان ماشین بدون ترمز را در مسیر پشت آن میچرخانم و بعد فرمان را سفت میچسبم و بووووم میزنم پشتش.

ماشین کاملاً متوقف میشود. همه اینها شاید در کمتر از 10 ثانیه رخ می‌دهد. شانس می‌آورم ضربه‌ای نمی‌خورم. پیاده می‌شوم، حالی ندارم. مردم دورم جمع می‌شوند و راننده شهرداری را مواخذه می‌کنند که چرا آن وسط متوقف شده، اما من خوشحال از این تخلف آشکار هستم. گویی آن کارگر داخل اتاقک بالایی هم تکان کوچکی خورده و چراغ عقب کامیون شکسته اما کامیون مثل یک کوه ایستاده است. من هم فقط یک کوه می‌خواستم. نگاهی به ماشین می‌اندازم؛ جلوپنجره، چراغ‌ها، کاپوت، واترپمب و رادیاتور که نابود شده‌اند هیچ، تا نزدیکی موتور هم آمده‌اند سلام علیکم! افسر راهنمایی به سرعت می‌رسد. از همان طرف خیابان فریاد می‌زند «نلندرور مقصر است، صحنه  تصادف را ترک کنید». مردم شاکی هستند. چیزی بروز نمی‌دهم. من راضی‌ام. نیسانی آبی می‌آید و ماشین را تا تعمیرگاه بکسل می‌کند. مکانیک نگاهی می‌اندازد و می‌گوید موتورش هم که ترس خورده!؛ «جهنم، من داشتم می‌مردم». بیشتر هزینه‌هایش را هم می‌دهم. فدای سرت!

چند ماه بعد با همین لندرور تعمیر شده و به همراه دو نفر از همکاران در یک سربالایی باریک و خاکی برای بیماری‌یابی عازم ماموریت هستیم. از روبرو تراکتوری بوق‌زنان از بالا می‌آید. می‌خندم و می‌گویم تراکتور هم مگر بوق داره؟ آقای جهانی راننده و تکنسین اداره می‌گوید این تراکتورها ترمز درست و حسابی ندارند. بنابراین کنار می‌رود و ترمزی می‌زند تا تراکتور رد شود اما... می‌گوید یا علی‍! باز هم ترمز ندارد! به سرعت ته ماشین را به طرف کوه می‌گیرد. ماشین عقب عقب می‌رود و باز هم بووم! (این‌دفعه خفیف‌تر). عقب ماشین به کوه می‌خورد و متوقف می‌شود. من که بودم احتمالاً ته ماشین را به طرف پرتگاه می‌دادم. پیاده می‌شویم و با همان تراکتور بوق‌زنان ماشین را به پایین منتقل می‌کنیم. تراکتور واقعاً باید بوق داشته باشد. فاتحه ماشین این‌دفعه خوانده است. برایش مراسم رسمی و درخوری می‌گیریم. اسقاط و از رده خارج. گرچه بایستی قبلاً این کار انجام می‌شد.

 صبح یک روز گرم تابستان سال ۱۳۸۳ است. آقای پروانه مسئول پست دامپزشکی جیرنده رودبار وارد اتاقم می‌شود. سر و رویش برافروخته و ملتهب است. مدام سرفه و عطسه می‌کند و با دستمال بزرگی صورتش را پاک می‌کند. «چی شده آقای پروانه!؟». می‌گوید که موقع واکسیناسیون سر گله، مگس او را زده. امانش را بریده. بله مگس استروس اویس گوسفندان یکی دیگر از بچه‌های ما را ناکار کرده و او تا بخواهد روبراه شود حداقل ده روزی طول می‌کشد. قبل از او آقای جهانی و بهرامی نیز درگیر این بیماری شده‌اند. اما آقای پروانه بازرس کشتارگاه کوچک منطقه هم هست و اگر بخوابد خیلی دچار مشکل می‌شویم. خودش می‌گوید مشکلی نیست؛ فقط چند روزی واکسیناسیون نمی‌توانم بروم. حالا آمده‌ام پیش دکتر مینایی دارو بگیرم. دکتر مینایی از پزشکان قدیمی و باتجربه رودبار است (در بیشتر شهرهای کوچک پزشکان قدیمی هستند که با بیشتر بیماری‌های بومی و خصوصاً مشترک بین انسان و دام آشنایی داشته و تجربه گرانبهایی در تشخیص به موقع و  درمان و مداوای این‌گونه بیماری‌ها دارند). همکاران دور آقای پروانه را می‌گیرند. یکی می‌گوید عرق قرقره کند. دامداری که در اداره است می‌گوید عرق فقط آن اولش موثر است. معلوم است اینکاره است. می‌خندم و می‌گویم بعدش اگر مست کرد چکارش کنیم؟ حالا حداقل هوشیار است، می‌تواند اداره برود.

فکر آنکه کرم‌های ریز و قلابداری در بینی و منخرین و حلق آدم در حال وول خوردن باشند، مشمئزکننده است. این مگس‌ها حتی لاروهای خود را به داخل چشم حیوان یا انسان پرتاب می‌کنند و باعث تورم شدید ملتحمه چشم  می‌شوند. خداوکیلی تمثال بعضی بچه‌های دامپزشکی را بایستی روی صفحه اول کتاب‌های مرجع بیماری‌های مشترک گذاشت. نصف تکنسین‌ها تب مالت گرفته‌اند که عوارضش گاهی تا آخر عمر باهاشون هست. نصف دیگرشان هم این مگس استروس اویس منحوس را. از بیماری هاری بگذریم که فکر ابتلایش هم آدم را روانی می‌کند و بسیاری از دامپزشکان بعد از گزیده شدن توسط سگ وگربه و خصوصاً تلف شدن بعدی حیوان، التهابات روحی آن را تجربه کرده‌اند...، خطر جاده‌های ییلاقی و پرتگاه‌ها، طویله‌های تنگ و تاریک و لجنی و پر از بوی آمونیاک و مخاطرات کار در کشتارگاه و... خودش یک کتاب می‌شود. ضربات  ناشی از لگد گاو و اسب بماند که نقل مجلس است و البته بسیار خطرناک.

یادم نمی‌رود یک بار می‌خواستم که روی یک ماده گاو عصبی تست سل انجام دهم. همکارم آقای بیابانی با تلاش فراوان دامدار واکسنش را به هر قیمت زد و بعدش گفت «دکتر، از خیر این گاو بگذر. من همیشه موقع واکسن زدن این گاو غصه‌ام می‌گیرد». اما من خیره‌سر اصرار داشتم که این گاو را هم تست کنم. شاید بیش از نیم ساعت دور گاو مهاجم چرخیدم تا در یک فرصت مناسب دو تزریق همزمانم را انجام دهم، اما نشد که نشد (فکر کردید توانستم! نخیر نتوانستم. فقط ضربان قلبم تا صد و بیست تا بالا رفت).

اما این هم شد بیماری مشترک! مگس استروس اویس گوسفندان! اصلاً کلاس ندارد. تنها راه پیشگیری آن هم این است که موقع کار روی گله‌های گوسفند با یک چیزی دهان و بینی خود را بپوشانی تا مگس‌ها نتوانند از روبرو لاروهایشان را به داخل دهان و بینی شما بریزند، چون یک جورایی مثل هواپیماهای جنگنده موشک‌های هوا به زمین خود را پرتاب می‌کنند. بیخود نیست که آمریکا روبوت‌های پرنده‌ای به شکل و اندازه پشه‌ها و مگس‌ها ساخته است. بماند که بعدش هم این لاروهایی مهاجم و سریع شبیه چتربازهایی عمل می‌کنند که در مناطق عملیاتی پیاده شده و به سرعت شروع به پیشروی می‌کنند. اما بدبخت گوسفندانی که مدام در حال تکان دادن سر و عطسه زدن در گرمای تابستان هستند و برای رهایی از دست این مگس‌های سمج بایستی سر خود را لابلای دست و پای دیگر گوسفندان پنهان کنند. اما چه سود که به هر حال مورد حمله قرار می‌گیرند و لاروهای بزرگ شده به اندازه یک بند انگشت گاهی تا هنگام مرگ دام و زمان تمیز کردن کله‌پاچه گوسفندان توسط کله‌پاچه‌ای‌ها مهمان ناخوانده سینوس‌های آنان هستند. ناگوارتر اینکه تعداد کمی از این کرم‌ها راه خود را تا مغز حیوان هم طی می‌کنند و باعث عوارض شدید مغزی و مرگ دام هم می‌شوند.
پس بی‌دلیل نیست که انسان در طول تاریخ بارها مغلوب هجوم مگس‌ها و پشه‌ها شده است. از بیماری‌هایی انسانی نظیر سالک و تب زرد و مالاریا گرفته تا همین مگس استروس مشترک بین انسان و دام و بیماری‌های دامی نظیر لمپی‌اسکین و زبان آبی و تب سه‌روزه گاوی که حشره ناقلشان همین مگس‌ها و پشه‌ها هستند. هرچند که این انگل‌ها برای انسان «نابجا» محسوب شده و پس از یکی دو هفته سرفه و عطسه و آبریزش و تجویز آنتی‌هیستامین از بدن دفع می‌شوند اما دامداران بایستی برای پیشگیری از مگس‌زدگی در چند ماه گرم سال صورتشان را مثل کابوی‌های فیلم‌های وسترن با پارچه بپوشانند. برخی همکاران مثل آقای پورباقری و امیری هم سیگاری گوشه لبشان، تا هم دهانشان بسته باشد و هم دود سیگار مانع از نزدیک شدن مگس شود، اگرچه یک تکه چوب هم برای محافظت از دهان خوب است. البته بعضی همکاران ماسک می‌زنند (قابل توجه دوستان پزشک که ماسک در دامپزشکی قبل از کرونا متولد شد).

اما بامزه‌ترین و موثرترین محافظ را آقای پناهی یکی از همکارای خوش‌ذوق ما برای خودش درست کرده بود؛ آن‌هم با یک کلاه حصیری که دور تا دورش را با توری سفید و بلند دوخته بود و آن توری تا گردن و سینه‌اش می‌آمد و نیم‌تنه به بالایش یک چیزی شبیه عروس‌ها می‌شد. فقط یک تاج سر کم داشت. البته به محض اینکه آن را  هم می‌گذاشت روی سرش، آقای نوروزی دستش می‌انداخت و او هم با همان جدیت همیشگی و لهجه خاص سنقری‌اش نهیب می‌زد: «آقاجان، مسخره‌بازی در نیارین دیه!!»

بهار 1400 خورشیدی

 

انتشار یافته: ۶۵
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۶
سعید جوان
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۰:۱۴ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۴
1
11
ممنون از خاطره زیبا
دلسوز....
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۷:۲۹ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۴
1
6
لایک داری
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۰۱ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۴
1
6
عاااااالییییی
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۱۰ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۴
2
6
درود ر دکتر عزیز با خاطره نگاری زیباشون.

میگم اینم فکر خوبیه ها!
تو این اوضاع بیکاری که دامپزشکا مواجه اند، رو بیارن به نویسندگی و داستان نویسی!
درآمدش هم خوبه . کافیه یه چیزایی بنویسی که عامه بپسندن و سر هر کوچه و هر ایستگاهی بفروشن ؛ کلا الان حدود 10 عنوان کتاب تو کل کشور داریم که سر هر گذر میفروشن و هیشکی هم نمیخونه ، فقط چون مده میخرن!
پاسخ ها
توکل نیا
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۵:۲۵ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۴
گستره کار دامپزشکی به حدی است که خاطرات همکاران کتابخانه ای عظیم خواهد شد .فکر کنید ما یکبار میخواستیم واکسن" شاربن" به گاوهای روستا بزنیم . ماده گاوی نا آرام بود وتلاش صاحب دام و همکاران بی فایده . صاحب آن گاو که مادربزرگ سالخورده ای بود یکدفعه برسر گاو نهیب زد " ای" اسپرز " بگیری تو " .....من که همان نزدیکی بودم یکدفعه به شوخی گفتم بچه ها کار تمامه، جمع کنیدبریم . پیرزن هاج و واج پرسید پس چرا گاو مرا آمپول نمیزنید . من هم گفتم اخه حاج خانوم ما این همه راه را اومدیم گاو تو را همین واکسن اسپرز را بزنیم حالا تو داری نفرین میکنی که گاو همین بیماری را بگیرد!!!
توکل نیا
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۵:۲۸ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۴
و.ممنون از مسئولین محترم نشریه حکیم مهر که این مجال را به همکاران میدهند
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۵۷ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۴
1
6
جالب بود ممنونم
روزبه شباک
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۲۸ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۴
1
7
دکتر جان خدا قوت زییا نوشتی بر مصایب دامپزشکی
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۴۵ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۴
1
7
سلام آقای دکتر شما فقط بنویس سپاس...
سعید کریمی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۵۶ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۴
0
6
بسیار عالی ، دکتر جان⚘
دکتر واجاری
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۵۸ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۴
0
9
سلام علیکم
جالب نوشتید.
و خنده ام گرفت خنده ای دردناک...
بریدن ترمز لندرور را من هم در شهرستان املش تجربه کردم.یک شیلنگ ترمز حصیری از پمپ ترمز به چرخ وصل می شود و این شیلنگ در اثر اصطکاک و تماس باچرخ ساییده و پاره می شود.
تا مدتها کارم نشستن کنار چرخهای لندرور و چک کردن شیلنگ روغن ترمز بود.
پاسخ ها
توکل نیا
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۸:۱۳ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۵
ممنونم جناب دکتر . جنابعالی هم زحمات زیادی در استان کشیدید . یادم نمیرود که برای بررسی بیماری ppr به عنوان رئیس اداره بررسیهای استان به رودبار امده بودید و من و دکتر زینلی به همرایتان عازم ییلاق سردگاه شدیم که جاده بسیار باریک و خطرناکی دارد . کار تا دیر وقت طول کشید ووقتی در برگشت بغل چشمه ای متوقف شدیم و موبایل شما انتن داد و زنگ خورد ، ما باشیطنت کامل گوشهایمان را تیز کردیم .همسر شما تماس گرفته بود و شما بخاطر اینکه همسرتان نگران نشود داشتید می گفتید ..."..نه نه راهش که خوبه !!!!" وقتی هم گوشی را قطع کردید و با خنده ما مواجه شدید گفتید" آخه من چی بگم اخه ، اصلا اینجا راه و جاده نیست که!!!"
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۰۴ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۴
0
8
عالي بود دکتر
خیلی خوب و زیبا مشکلات دامپزشکي و بیان کردید موفق باشید...
هم کلاس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۱۷ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۴
0
6
دکتر جان مثل همیشه خوب و شیوا بخشی از سختی ها و زیبایی های شغل دامپزشکی را نوشتی
ساسان پروانه
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۳۱ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۴
0
4
سلام موضوع این بود که از شما مقدار ده هزار قرص رافوکساناید برای انبوه میخواستم شما میگفتید انبوه این مقدار دام نداره من هم بعنوان مسوول پست دامپزشکی از شمادعوت کردم تا یک بازدید میدانی داشته باشیم رفتیم انبوه موقع برگشت ای اتفاق افتتد .
پاسخ ها
توکل نیا
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۲:۳۸ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۵
بله اقای پروانه و همچنین یادم هست که یکبار که با کلی دبدبه و کبکبه برای بازدید به همان روستای صعب العبور انبوه عمارلو رفته بودیم در بازگشت شما گفتید که اینجا درختان زالزالک خوبی دارد و الحق که راست میگفتید . کنار یکی از درختان زالزالک ماشین را گذاشتیم و هر کدام یک شاخه بزرگش را گرفتیم تا تناول کنیم . نامردی هم نکردیم و کلمن بزرگ واکسن را به عنوان یار کمکی پایین آوردیم تا درخت را کاملا آباد کنیم. در همین اثنا یک نیسان آبی که پر از اهالی محل بود از کنار ما گذشت و اهالی هاج و واج ما را نگاه کردند واحتمالا با خودشان میگفتند به به... به ..به!!! . گر چه ابتدا جا خوردیم اما بعد از چند لحظه هم با سرتقی تمام سلام علیکی کردیم و به آباد کردن درخت و پر کردن اندک توشه راه خود ادامه دادیم.
بهرام
|
Japan
|
۱۸:۲۳ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۴
1
5
درود...ما رو یاد خدمت در رودبار انداختید که شاگردی شما رو میکردم...احسنت...چه زیبا.
پاسخ ها
توکل نیا
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۲:۳۶ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۵
اختیار دارید دکتر واله عزیز . حسن خلق و تلاش شما در راه اندازی أزمایشگاه محقر اداره و جستجوی انگل هیستوموناس مله اگریدیس طیور محلی شهرستان در همان دوران خاطرات خوبی را از شما برای همکاران برجای گذاشت
آشنا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۳۳ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۴
0
5
درود بر شما، بسیار عالی
سید مهدی طباطبایی مدیر کل اسبق دامپزشکی گیلان
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۲:۱۳ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۴
0
5
سلام قلم زیبای شما ستودنی است .به امید دیدار
پاسخ ها
توکل نیا
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۷:۳۰ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۵
سلام جناب دکتر . ایکاش شما هم برایمان بنویسید. اگر داستان های من دلنوشته است مطمئنم که متن های شما فوق العاده خواندنی و تاثیر گذار خواهد بود
میم. سین
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۲:۵۹ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۴
0
5
حین واکسیناسیون به علت حمله قوچ ، سوزن عمودی وارد عضله رانم شد، عفونت کرد بعد آبسه و تا مدتها درد شدید و مصرف آنتی بیوتیک. نمی دانم چرا در گروه مشاغل سخت و زیان آور نیستیم؟ این اتفاق برای همه دوستان واکسیناتور افتاده...خدا قوت برادر
پاسخ ها
توکل نیا
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۷:۵۵ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۵
خدا قوت . انشالله خبرهای خوبی در راه است
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۰:۳۸ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۵
0
4
بسیار زیبا و عالی بود ، یادش بخیر ،از آقای میرزایی هم یادی کنید ،هنوز متوجه نشدیم چه بر سر این لندرور آورده بود که فقط حرف خودش را گوش می‌کرد و با استارت هیچکی روشن نمیشد.
پاسخ ها
توکل نیا
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۷:۳۹ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۵
درست است. یه جورایی اقای میرزایی لندرور سبز رنگ تصویر اول متن را هوشمند کرده بود . یه کاری کرده بود که لندروره فقط گوش به فرمان غربیلک خودش بود . یعنی اگه بدون راننده ولش هم میکردی صاف میرفت دم در خونه آقای میرزایی میخوابید. این هم از خلاقیت های بعضی از راننده های ما بود
توکل نیا
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۷:۵۳ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۵
واقعا یادش بخیر اقای علی میرزایی . راننده قهاری بود مثل بسیاری از رانندکان آن دوران دامپزشکی. کوه صاف را بالا میرفت .این عکس بالای متن را من در سال 1378 وقتی برای مبارزه با بروسلوز به ییلاق تمسه رودبار رفته بودیم گرفتم. رفتم یک تپه پایین تر با دوربین زنیت قدیمی که دو کیلو وزنش بود تا عکس قشنگی بگیرم .راننده لندرور قرمز اقای پورباقری تکنسین اداره بود. در سربالایی های وحشتناک این دونفر گاها با هم کورس میگذاشتند و من فقط داشبورد را محکم میگرفتم .الهی به امید تو!!!!
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۱۱ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۵
0
7
بشری هستم
آقای دکتر مثل همیشه زیبا و شیرین نوشته اید، شخصاً به سالها همکاری با شما افتخار می کنم. دامداران رودبار همواره نیکی هایتان را به یاد دارند. دارای انگیزه بودید، بدون چشمداشت و با پشتکار به دامداران خدمت کردید. کاهش شدید تب مالت حاصل کوشش شما و همکارانتان است. شاد باشید.
پاسخ ها
توکل نیا
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۴:۰۱ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۵
جناب اقای دکتر بشری.
دوران مدیر کلی شما در استان پربار و علمی بود و همکاری با شما نیز برای من مایه فخر و مباهات. بدون شک یکی از ارکان مهم موفقیت های هر سازمانی همدلی نیروهای انسانی است که در مجموعه شما شاهدش بودیم
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۲:۱۲ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۵
دکتر بشری عااالی ان
ساسان
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۱۱ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۵
0
6
بسیار عالی و زیبا خاطرات دامپزشکان همیشه شیرین است شما هم که قلم خوبی دارید احسنت یادم میاد زمانی که کار درمانی میکردم یاد گرفته بودم هنگام ویزیت اسب در پشت حیوان قرار نگیرم و هنگام ویزیت گاو در جنوب شرقی و غربی گاو قرار نگیرم گاو از کنار و اسب از پشت لگد میزند ولی متاسفانه گاهی اوقات گاو ها کمی هوش بخرج داده و مانند اسب از پشت لگد میزدند منتها با یک پا و ما را ناکار میکردند از گاز گرفتن سگ ها که نگم براتون
پشتیبان
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۲:۱۱ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۵
از کار درمانی فقط همین رو یادگرفتین ؟ ما اینو زمان دانشجویی تو درس اصول معاینه یاد گرفتیم
ناشناس
| Switzerland |
۰۰:۰۷ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۶
ناشناس ۲۲:۱۱شما دانا شما حرفه ای شما جذاب شما وارد به قرار گرفتن پشت اسب و گاو خوبه
توکل نیا
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۴:۰۲ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۶
جناب دکتر پشتیبان
خاطراتی که گاها از ان زمان کلینیک داری برای ما تعریف میکنید بسیار جذاب و خواندنی است.مخصوصا موضوع ان سگ تصادفی ... پیشنهاد میکنم شماو دوستان کلینیسن هم خاطرات خود را مکتوب کنید
شهروند
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۱:۴۷ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۵
0
6
جدا از نوع نوشتار که بسیار دلنشینه، چه خوب که عموم رو از با سختی کارتون آشنا می‌کنید.
محمودمومن زاده
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۲:۵۱ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۵
0
4
متن بسیاررسا و صمیمی و نشاطآوربوده مضافا این که تا حدزیادی برای بندا آموزنده بود و با بعضی ازبیماریهای مشترک دام و انسان آشنا شدم.لطفا ازاین مطالب بازهم به اشتراک بگذارید.بسیار آموزنده است.
عماد
|
Netherlands (Kingdom of the)
|
۲۳:۰۶ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۵
0
4
درود بر مرتضی عزیز و دوست داشتنی و در عین حال دلسوز
حنا حامی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۱۶ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۵
1
4
سلام و عرض ادب
آقای دکتر چقدر قلم زیبایی دارید
چقدر فضا سازی دقیقی دارید آدم احساس می‌کنه در آن محیط قرار گرفته
توصیف جزییات شما ادمو یاد نوشته های بزرگ علوی ودر کل نویسندگان معاصر میندازه
اینقدر زیبا توصیف میکنین که یه آدم معمولی هم می‌تونه به سختی و در عین حال شیرینی و قداست رشته ما پی ببره
نفستون گرم و قلمتون پر رونق و توفیقتون روز افزون
کیمیا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۴۳ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۵
0
8
کلی خندیدم باباجان و لذت بردم.
اقای جهانی چه روش بامزه ای داشته.اتفاقا منم یچیزایی یادمه.
درود به شما عزیزان پرتلاش.
یاور رضوی
|
United States of America
|
۲۳:۴۷ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۵
0
4
من تا همین چند روز پیش،استرس ابتلا به بیماری هاری رو تجربه می کردم،واقعا سخته،
عادل
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۵۹ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۵
0
5
خیلی عالی بود. خسته نباشید :)
نیک جو
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۰:۰۹ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۶
0
4
جناب دکتر قلمتون بسیار شیوا و روان هستش
متنتون خیلی دلنشینه، حسابی لذت بردم و حضور خودم رو در تمامی خاطراتتون احساس کردم.
دلسوزانه برای سلامت دام ها و انسان ها زحمت می‌کشید و باعث سربلندی رشته دامپزشکی هستید.
بهتون افتخار میکنیم
امیدوارم مثل همیشه سربلند و موفق و پیروز باشید.
نازنين
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۲:۱۹ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۶
1
5
شما بينظيري و بينظير مينويسي دكترجان
دکتر احمدی همکلاسی سال ۶۴
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۱۳ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۶
0
5
مرتضی عزیز از قلم شیوا و بیان رسای شما از خاطرات شیرین ایام کار که همه مارا به دو دهه عقب برمیگردونه خیلی برام جالب و جذاب است امیدوارم در تمام عرصه زندگی موفق باشید
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۲۹ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۶
0
4
با سلام خدمت آقای دکتر توکل نیای عزیز:
بله من هم افتخار آنرا داشتم که در معیت جنابعالی به مناطق ییلاقی شهرستان رودبار بیایم و شاهد سخت کوشی شما و تکنسین های عزیز آنجا باشم.
زنده باد دکتر توکل نیا که مرد علم است و عمل.
اسدپور
|
United States of America
|
۰۹:۵۲ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۶
0
5
قلم شیوای دکتر توکل نیا از وضعیت سخت کوشی دامپزشکان در عرصه های سخت کاری و مخاطرات آن حکایت دارد و چه زیبا هم در این نوشته، مطالب رو به زبان ساده بیان نمودن و تلاش این محقق دامپزشکی حتی در قامت رییس شبکه هم بر ما عیان است که از نزدیک تمام مصائب را لمس کردند و شایسته است که امثال این عزیزان در شبکه های دامپزشکی همواره بعنوان سربازان خط مقدم مورد عنایت صاحب منصبان قرار گیرند و وجودشان از بلایای ذکر شده مصون بماند
پاسخ ها
توکل نیا
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۰:۱۷ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۷
ممنونم جناب دکتر عزیز . من همیشه خدمت شما که در مرکز تحقیقات تشریف داشتید میگفتم که واقعا پتانسیل دامپزشکی برای انجام کارهای تحقیقاتی بسیار بالاست . فقط همین یک قلم که میتوانیم صدها و بلکه هزاران نمونه سرم بروسلوز منفی دام ها را که سالانه در ادارات دامپزشکی دورریخته میشوند را برای انجام برخی تحقیقات گوناگون دانشگاهی و..به مراکزی منجمله تحقیقات ارسال کنیم وپروژه های مشترک اجرا نماییم یعنی چندین قدم جلو هستیم . کاری که برای مراکز تحقیقاتی و دانشگاهی سخت و هزینه بردار است.
عماد چنگیزی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۱۷ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۶
0
6
سلام.‌ در رابطه با مگس استروس، توضیح کاملا منطبق با بیولوژی مگس بود. در واقع همانطور که گفتی، مگس تخم حاوی لارو را پرتاب میکند و تخم به محض برخورد، لارو خارج شده و مستقر میشود.
برای درمان هم یک آمپول لیدوکایین را در ۱۰۰ سی سی سرم فیزیولوژی بشکن و غرغره کن. و در بینی با سرنگ با فشار وارد کن. لاروها بی حس شده و کنده خواهند شد.
پاسخ ها
توکل نیا
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۲:۱۰ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۶
جناب دکتر چنگیزی همکلاسی عزیز و استاد گرامی انگل شناسی دامپزشکی
بسیار از شما ممنونم بخاطر اطلاعاتی که دادید. مخصوصا گذاشتن لاستیک در محل نگهداری گوسفندان. هر چند در کوهستان و چرای آزاد امکان آن وجود ندارد. اما خیلی نکته زیبایی بود .موید باشید
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۶:۱۷ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۷
دکتر چنگیزی عزیز میشه شما خاطراتتون رو بنویسین
خاطرات شما علاوه بر سادگی و دلنشینی بسیار آموزنده اند.. ممنون
همکار
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۱:۴۱ - ۱۴۰۰/۰۴/۲۳
از لیدوکایین چیزی تلختر هم وجود داره مگه تو دنیا. بیچاره شدم استفاده کردم و لی تاثیر داشت و اینجا تو اصفهان عشایر بختیاری به این مگس سسبو میگند
عماد چنگیزی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۱۸ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۶
0
5
ضمنا این مگس ها سالی دو بار بالغ میشوند و تخم گذاری میکنند. یک بار در اوایل بهار و یک بار هم اواخر تابستان
جالب است بدانید که مگس های مولد میاز،‌ به هیچ وجه تغذیه نمیکنند . در واقع فاقد ضمائم دهانی هستند و اصولا منفذ دهانی هم ندارند.
همه انرژی شان ناشی از غذایی است که در دوران لاروی خورده اند.
تنها چند روز زنده هستند
برای پیشگیری هم از یک چوپان در شیراز یاد گرفتن که می گفت مواقعی که مگس زیاد میشود، آخور گوسفند آن را از لاستیک ماشین های بزرگ درست میکنم. لاستیک پیکان چون دیواره اش کوتاه است، مگس براحتی تخم خود را پرت میکند. ولی در مواردی که لاستیک نیسان باشد. دیواره بلند است و سر گوسفند در لاستیک از خطر مگس دور می ماند.
و نکته آخر بهتر است از کلاه زنبورداران استفاده کتی‌ بسیار موثر خواهد بود
پاسخ ها
توکل نیا
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۲:۱۷ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۶
ضمنا دکتر جان در گیلان به زبان محلی به این مگس استروس جنج میگویند .میگن مره جنج بزه
همکار
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۰۲ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۶
0
6
آقای دکتر عزیز بسیار از خواندن خاطرات شیرینتان لذت میبریم بخصوص با قلم توانای شما که جذابترش میکند با آرزوی بهترینها برای شما
ناشناس
|
Singapore
|
۱۱:۱۲ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۶
0
5
سبک نوشتن شما حس خوب به آدم میده . امیدوارم همیشه تندرست باشید و بنویسید.
رحیم توکل نیا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۱۱ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۶
1
5
سلام بر همه زحمتکشان عرصه سلامت چه انسان و چه دام! امیدوارم با این قلم زیبا که از مادر به ارث برده اید در عرصه نویسندگی هم موفق باشید. حافظه ای عالی و قلمی شیوا به نوشته هاتان جذابیت بسیار بخشیده است. روزگار خوش
پاسخ ها
توکل نیا
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۶:۱۴ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۷
ممنونم جناب دکتر. یکی از اهداف من نیز اشنا کردن دوستان پزشک با مشکلات دامپزشکی بوده است .بسیار خوشنودم و سپاسگزارم که جنابعالی که در عرصه تخصصی خود کمتر با این موضوعات برخورد مینمایید با خواندن متن این کامنت محبت آمیز را فرستادید . پزشکی و دامپزشکی سوای بیماریهای مشترک انسان ودام فصل مشترک های دیگری نیز در بحث تحقیقات و...دارند که میتواند بسیار راهگشا باشد. یادم نمیرود که در کنگره دامپزشکی سال 1382 که مقاله ای در خصوص بررسی سنگ های ادراری در گاو های کشتاری کشتارگاه انزلی داشتم چیزهای بسیار از شما آموختم . موید باشید
حدیث سقطچی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۰۸ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۷
0
4
مثل همیشه بسیار شیوا و در عین حال طناز...
بی شک انسان هایی که در هر پست و مقامی به دور از هرگونه تظاهر و نمایش فقط به انجام به بهترین شکل وظایف خود ؛گاهی حتی بیشتر از وظیفه؛ فکر می کنند..از بهترین آفریده ای خداوند هستند...خدا حفطتون کنه...
پاسخ ها
توکل نیا
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۱:۳۶ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۸
ممنون خانم دکتر . انگیره و فعالیت شما و همکاران محترم آزمایشگاه های دامپزشکی کشور مثال زدنی است . اگر دامپزشکان وتکنسین های دامپزشکی سربازان گمنام بهداشت جامعه قلمداد میشوند بی تردید همکاران آزمایشگاهی نیز در این رسته جای میگیرند . کار با نمونه های بیماری در محیط های ایزوله نیاز به انگیزه های فراوان. شهامت بسیار ، همدلی و روحیه بالا دارد که من به شخصه در آزمایشگاه اداره کل شاهدش بوده ام. موید باشید.
آ رش
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۲۳ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۷
0
4
دکتر شما مسؤول ترین دکتری بودید که هیچوقت از مقام سواستفاده نکردید ومن از شما آموختم مدرک نما نباشم خاکی باشم
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۱۸ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۷
0
4
با درود و احترام
زیبا و دلنشین، مثل همیشه مضاف بر آن، کامنت ها و مطالب جالبی که همکاران شما و سایر دوستان شیرینی و ملاحت ان را دو چندان کرد. پیروز و سربلند باشید.
دوستدار شما
|
United States of America
|
۲۰:۵۳ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۸
0
4
هیجان انگیز ، دلهره اور ، پرمخاطره
گویی قسمتی از سریال بالاتر از خطر در گذرگاه های دلفک
ساخته شده
متشکرم دکتر عزیز ، منتظریم باز هم بنویس
محمود علیپور
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۴۸ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۹
0
4
درود بر سربازان گمنام عرصه بهداشت
درين
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۶:۵۳ - ۱۴۰۰/۰۳/۱۰
0
2
بسيار زيبا و قابل تامل ، هميشه عشق و علاقه و حس مسئوليت قابل تحسين و تقديرى در مسايل شغلى داشتيد ، موفق و پايدار باشى
کیوان
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۱۳ - ۱۴۰۰/۰۳/۱۰
0
4
مرتضی جان ، مثل همیشه از خواندن متن زیبا و روان شما کلی لذت بردیم .
امیدوارم همیشه سالم و سلامت باشی و برامون از خاطراتت بنویسی .
دوست داریم
کاوه مدنی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۰۲ - ۱۴۰۰/۰۶/۲۷
0
1
دکتر جان خدا خیرت بده درد دل تمام همکاران را می نویسی مرسی مرسی
نظر شما
ادامه