کد خبر: ۶۵۶۱۱
تعداد نظرات: ۳۴ نظر
نگاه شما:
در حال جمع کردن وسایل بودیم که همسرم از منزل با صدای گرفته‌ای تماس گرفت و گفت که دخترمان با تب نسبتاً شدید از خواب بیدار شده است. دلم هری ریخت. دوستش ۵ روز پیش کرونا گرفته بود ...
 

التهاب کرونا، التیام حکیم مهر

دکتر مرتضی توکلنیا

کارشناس اداره تشخیص و درمان دامپزشکی استان گیلان

همیشه میدانستم که در لحظه بایستی زندگی کرد. اما صبح جمعه آخرین روز اردیبهشت ماه هزار و چهارصد که به روال همیشگی هفتههای قبل کولهپشتیام را جمع کرده و برای طبیعتگردی با دوچرخه عازم اطراف رشت بودم، ابداً نمیدانستم که چه روز پراضطرابی خواهم داشت. در روستاها با دوچرخه میچرخیدم و به شالیزارهای تازهکشت سبزپوش، زنان نشاء به دوش، مردان سختکوش و به لاکپشتهای خانهبدوشی که آرام آرام عرض جادهها را طی میکردند و به محض احساس خطر سرشان را در لاک خود فرو میبردند، به جوجه شلخت (غاز) های کرکی در حال چرا و چیچیل (سوسمار) های سبز متالیک در حال فرار خیره میشدم، نفسهای عمیق میکشیدم و  به یاد دوستانی که مرا به نوشتن بیشتر فرا میخواندند ترانه محلی «بینویس کاغذ نویس» استاد پوررضا را زمزمه میکردم: «بینیویس کاغذ نویس بینویس، می برار ممدلی را عرض سلام، بینویس کاغد نویس بینویس، بوگو ان پنجمی کاغذه فدام ...» و از زندگی در لحظه لذت میبردم. زندگی حس نسیم است بر  قامت  صبح ... زندگی بوی برنج است در پهنه دشت ... زندگی شوق رسیدن، به رویای بزرگ ... گاه در اوج ... گاه بر موج ... عشق روشنگر این راه سترگ.

حدود ساعت ده صبح به میعادگاه رسیدم. محل سبز و مشجری که چند ماهی بود پیدا کرده بودم و آنجا اطراق میکردم تا در این ایام فروکش نسبی کرونا، دوستان و آشنایانی را که از طریق فضای مجازی به آنها پیام و برنامه دعوت داده بودم، در آنجا ببینم. برنامهای مختصر داشتیم بصورت یک پیکنیک کوتاه با صرف صبحانه مختصر شامل چای هیزمی و نیمروی صحرایی ... به سرعت آتشی به پا کردم و کتری دودگرفته را روی آن، تا بجوشد. «همیشه»، ماده گاو سیاه رنگی که هر جمعه کنار من میآمد تا تکه نانی به او بدهم، اینبار از اول کار به سراغم آمد. کنارش کشیدم؛ تکه نانی جلویش گذاشتم و در گوشی به او گفتم: برو تا آخر وقت! گوش نکرد و مثل «همیشه» همانجا ماند. تا چای بشود، مشغول جمعآوری آشغال و زبالههای پلاستیکی دور و برم شدم؛ کاری که هر هفته بایستی انجام میدادم تا محیطی زیبا و دلنشین بسازم.

سورپرایزها کمکم شروع شد. دو نفر از همکاران دامپزشک دولتی و خصوصی با دوچرخه رسیدند. اندکی بعد ماشینی متوقف شد و دختر دایی و شوهر و بچه یکسالهشان پیاده شدند. از یک سال پیش این دومین بار بود که میدیدمشان؛ به خاطر کرونا، آن هم در همین جا در فضای باز. دختر داییام که دکتر اورژانس است، سال پیش در هنگام حاملگی دچار کرونا شد و خدا خیلی بهش رحم کرده بود. مدتی نگذشت که برادرم هم بطور غیرمنتظرهای به ما پیوست. این دو همدیگر را پس از یکسال و اندی میدیدند. دوستان و فامیل را به یکدیگر معرفی کردم و در یکی دو ساعتی که آنجا بودیم، به همه خیلی خوش گذشت.

در حال جمع کردن وسایل بودیم که همسرم از منزل با صدای گرفتهای تماس گرفت و گفت که دخترمان با تب نسبتاً شدید از خواب بیدار شده است. دلم هری ریخت. دوستش پنج روز پیش کرونا گرفته بود. موضوع را به دختر داییام گفتم و راهنماییهای اولیه را گرفتم. به سرعت وسایل را جمع کردم و باقیمانده نان را برای «همیشه» گذاشتم. اصلا چیزی از خداحافظی آن روز بخاطر ندارم. این بار مسافت 45 دقیقهای تا منزل برایم بسیار طولانیتر میآمد. اوضاع منزل به هم ریخته بود و دخترم اصرار میکرد تست کرونا بدهد. موافقت میکنم و من و دخترم هرکدام دو ماسک میزنیم و روانه مرکز بهداشت میشویم. ابتدا من داخل نمیروم. ساعت حدود دو بعد از ظهر و هوا گرم است و دهان من هم خشک. میروم آن نزدیکی و یک بطری آب معدنی کوچک میخرم و یکی دو قلپ مینوشم.  دخترم تست کرونا میهد. نتیجه تست سریعش مثبت است. انتظارش را داشتیم. پزشک مرکز بهداشت که  آشناست دخترم را معاینه میکند. تب دارد و فشارش پایین است. دارو مینویسد یک سرم هم بغلش و به من و همسرم هشدار میدهد که مراقب خودمان باشیم. در راه برگشت، کنار یک درمانگاه در طبقه دوم یک ساختمان متوقف میشویم. فشار دخترم اینقدر پایین است که قادر به پیاده شدن از ماشین نیست. به سرعت داخل درمانگاه میروم تا کمک بگیرم. برمیگردم حالش کمی بهتر است. داخل درمانگاه بلافاصله تزریق سرم را شروع میکنند. دخترم به آرامی اشک میریزد. دانشجوی تئاتر است و بسیار با استعداد، اما یک سال و نیم  است که دانشگاه تعطیل شده و با  این وضعیت پیکهای بیماری و واکسیناسیون کمرمق، امیدی به بازگشایی دانشگاهها نیست. برنامههایی هم دارد که به این ترتیب آنها هم به هم ریخته است. دلداریش میدهم.  به نظرم افت فشارش نه بخاطر بیماری، بلکه بیشتر روحی و از شدت ناراحتی است. میروم پایین از داروخانه بقیه داروها را بگیرم. داروها را داخل ماشین میگذارم و یکی دو قلپ از آب معدنی را سر میکشم. داخل درمانگاه دخترم که کمی سرحالتر شده، به من میگوید «بابا، اون آب معدنی داخل ماشین را موقعی که تو اومدی کمک بگیری، مقداریش رو من خوردم؛ دهنزده است، تو دیگه نخور!». ای وای! پس من از دوباره همان آب معدنی خوردهام. بخاطر اینکه نگران نشود، چیزی بروز نمیدهم. تزریق سرم که تمام میشود، به منزل برمیگردیم و بساط قرنطینه خانگی را راه میاندازیم. ضدعفونی دستگیرهها، ایزوله کردن او در اتاق جداگانه، دستشویی مجزا و...

از خستگی روی مبل دراز میکشم. امروز چه روزی بود. چه شروع زیبایی داشت و چه دگرگونی عجیبی. یکدفعه به فکر فرو میروم. پس من هم که امروز با پنج نفر تماس بدون ماسک داشتهام، میتوانستم ناقل بیماری بوده باشم. گرچه در فضای باز، اما به هر حال پرخطر بوده است. نگرانی بر من چیره میشود. روز شنبه از اداره مرخصی میگیرم و عصر به همان مرکز بهداشت مراجعه میکنم تا تست بدهم. قبل از من هفت نفر در نوبت هستند. علت تست را جویا میشوم. یکی میگوید در شرکت ما تعدادی کرونا گرفتهاند و مدیر عامل گفته همه تست بدهیم. دیگری کارمندی بوده که در جلسهای که تعدادی کرونا مثبت بودهاند شرکت کرده. دو دختر نوجوان نیز در ارتباط با بستگان بیمار بودند. یک خانم مسن هم گویا علایم خفیف کرونا دارد. نوبت من میشود. علت تست را میپرسند: «در ارتباط با فرد بیمار کرونا مثبت». میپذیرند و تست میدهم. برای جواب میگویند تا سه روز دیگر منتظر بمانم. گواهی استعلاجی پنج روزه میگیرم. روزها و ساعتها بسیار طولانی میگذرد. دچار خشکی گلو و گلودرد خفبف  شدهام اما تب ندارم. میدانم که از استرس است. اینقدر برای خودم ناراحت نیستم که برای پنج نفر دوستان و آشنایان برنامه صبح جمعهام نگرانم. یکسال و نیم است که با خانواده به خانه هیچکسی نرفتهایم و الان آیا این سزاوار است؟ ولی کرونا هیچ رحمی ندارد. نمیگوید «آخی، تو که اینهمه رعایت کردی، ایندفعه رو میبخشم.»  میآید و همه را مبتلا میکند. نمیدانم آن پانزده هزار نفری که در اخبار اعلام کردند علیرغم مثبت بودن تستشان در ایام تعطیلات به مسافرت رفتند، دچار عذاب وجدان نشدند؟ به راستی این درجه بیتفاوتی و شاید عصیان نمایانگر چیست؟ انحطاط فرهنگی، سیاستهای حکومتی، بحرانهای معیشتی ...

تا یکی دو روز بعد بیشتر علایم بیماری در دخترم که تب و فشارخون پایین است با داروهای رایج و سرمتراپی برطرف میشود. صبح روز سهشنبه با هول و ولا از خواب بیدار میشوم. نتیجه تست کرونای من امروز مشخص میشود. برای اینکه از این استرس خارج شوم، اول وقت نشریه اینترنتی حکیم مهر را باز میکنم. این چند روز قرنطینه و در خانه ماندن مدام نشریه را باز میکردم که مقاله جدید مرا منتشر کردهاند یا نه. ده روزی بود که فرستاده بودم. بعد از آن دو مقاله «از ماست که بر ماست» و «مدیریت دموکراتیک، مدیریت لجامگسیخته» که منتشر شده بود، اما امروز ...بله!!... مقاله «مخاطرات مشترک» با همان عکس دو لندرور قرمز و سبز ادارهمان در جاده کوهستانی تمسه رودبار منتشر شده است. بعد از سه روز پراسترس، آخرش یک خبر خوب دیدم. گلودردم یکدفعه خوب میشود. گویی التهابات کرونایی جای خود را به التیام حکیم مهر داده است. مقاله و کامنتهای خوانندگان را میخوانم و شروع به پاسخ دادن مینمایم. ساعتی بعد نتیجه تست من هم مشخص میشود؛ منفی است. دیگر خیالم کاملاً  راحت میشود که در آن روز جمعه ناقل بیماری نبودهام. جمعههای بعد هم پس از دوچرخهسواری به میعادگاه میروم اما تنها و با خیالی آسوده.

بهار 1400 خورشیدی
 
انتشار یافته: ۳۴
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۲
سعید جوان
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۰۳ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۲
2
6
سلام دکتر جان. عالی نوشتی. واقعا یک هفته پر التهابی داشتیم تا جواب تست شما بیاد و ما هم از قرنطینه بیاییم بیرون
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۸:۳۴ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۵
چرا شما همیشه فقط به فکر خودت هستی و مسائل رو از دید منفعت و مضرت برای خودت میبینی دیگر دوستی رو امتحان کن بددنیست
دکتر احمد احمدی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۲۵ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۲
2
5
مرتضی عزیز و دوست داشتنی قلم زیبایت و بیان شیوایت مرا برای خواندن مقالاتت تشویق میکند و هر چند یکبار مقاله چاپ شده شما را میبینم بر خود میبالم که دوستی دارم مثل زمان دانشجویی اهل قلم و عمل . آرزو میکنم که این بیماری لامصب رخت بر بندد مثل قبل دور همی ها را برگزار کنیم ودر کنار همکلاسان ایام به خوشی سپری گردد
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۵۰ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۲
1
6
درود و خداقوت
اسدپور
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۵۲ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۲
2
5
دکتر توکل نیای عزیز ، یادم میاد در بهمن سال ۹۸ که هنوز بحث کرونا در ایران باب نشده بود، دوستان در اداره به هوای سرماخوردگی و بدون ماسک رفت و آمد داشتند ، ناگهان در همان زمان سر درد ، و میالژی به سراغم آمد و به خیالم آنفلوانزای فصلی است، اما عوارض گوارشی ، بی اشتهایی شدید و از همه مهمتر عدم بویایی که اصلا حرفی از اینها نبود به سراغم آمد و من به ویروس کرونا شک کردم و حتی در گروه همکلاسیهای ورودی ۶۲ ارومیه و دامپزشکان منتقله به موسسه رازی این علایم رو اعلام کردم ، هوای اون روزها و ترس و وحشت مردم دوچندان بود همه ما از کرونا عزادار شدیم چه خانواده و چه دوست، به خصوص دکتر محمد ابراهیمی شخصیت با اخلاق که سالهای سال در کسوت رییس نظام دامپزشکی خدمت کردند( روحش شاد) ، اما با توجه به سویه جهش یافته دلتا و پر شدن بیمارستانها و درگیر شدن تعداد زیادی از دوستان و فوت تعداد بیشتری از هموطنان، انگار اون ترس ۹۸ به فراموشی رفته و برای مردم خسته از بی مدیریتی کرونا هم تفاوتی ندارد چه در صف واکسن کروناد ر یک سالن سرپوشیده و با گرمای شدید حتی برای واکسیناسیون اعضای نظام دامپزشکی باشند و یا در صف مرغ برای مردم عادی. آرزوی سلامتی و توفیق روز افزون جنابعالی و خانواده محترم
پاسخ ها
توکل نیا
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۸:۵۹ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۲
جناب دکتر عزیز
میدانید که این داستان دوماه پیش من زمانی بود که سویه غالب کرونا دلتا نبود و این درجه واگیری را نداشت. طغیان اخیر بیماری و خبرهای ناگوار روزانه واقعا ما را به یاد همان ایام سیاه اواخر سال 98 می اندازد . میگویند" انسان عاقل از یک سوراخ دوباره گزیده نمیشود" اما گویا نابخردان از این امر مستثنی هستند
هومن مهدویان
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۰۱ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۲
1
6
برقرار باشی دکتر عزیز «بازهم بنویس کاغذ نویس»
نیک جو
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۵۴ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۲
2
4
قلم روان و شیواتون به راستی ستودنی ست جناب دکتر بزرگوار
تنتون سالم و دلتون شاد و لبتون خندون باشه همیشه
و سایه پرمهرتون هزاران سال بالای سر خانواده محترمتون و همه اهالی دامپزشکی برقرار باشه انشالله
نصراله زاده ماسوله
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۵۶ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۲
2
3
جذابیت مطالب دکتر مرتضی این است که شروع می کنی به خواندن ....... دیگر همراهیت در اختیار خودت نیست.
همکار از خراسان شمالی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۱۹ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۲
3
3
دکتر جان عالی بود مثل همیشه!
انشالله هر چه زودتر این پاندمی تموم شه! ولی تمامی این اتفاقات از کرونا تا آتش سوزی جنگل ها در کشورهای مختلف، وقوع سیل و … همگی از زیاده خواهی و جهالت بشر است. امیدوارم جهالت منحوس بشر پایان پیدا کنه.
کیمیا توکل نیا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۳۷ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۲
1
11
بابا خیلی قشنگ نوشتی.امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشی و من و مامان رو با این یادداشت های قشنگت ذوق زده کنی.
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۳:۱۵ - ۱۴۰۰/۰۶/۰۳
موندم کی اومده منفی داده؟! چمون شده ما ؟
طباطبایی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۰۳ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۲
0
5
سلام مثل همیشه عالی بود .آرزوی سلامتی برای شما و خانواده محترم
ناشناس
|
Turkiye
|
۱۹:۴۶ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۲
0
3
مرتضی جان.امیدوارم همیشه سلامت باشی. من که دلم برایت خیلی تنگ شده. بشود یک روز ببینمت
اخلاقی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۳۸ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۲
0
5
بسیار زیبا و خواندنی بود. امید است باز هم بنویسید.
مژدهی
|
United States of America
|
۲۲:۲۳ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۲
0
2
دکتر عزیز مانند همیشه از قلم شیوای شما لذت بردم. امیدوارم حداقل مردم با رعایت پروتکل های بهداشتی کوتاهی های مسئولین را جبران کنند
دکتر پشتیبان
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۷:۴۳ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۳
0
7
لازم به ذکر است که دکتر توکل نیا از جمله کسانی هستند که همواره ماسک بر صورت دارند و پروتکل ها را رعایت میکنند الان که دارم کامنت میزارم دو تا ماسک بر صورت دارند و ما چند ماه است سیمای کامل ایشان را ندیدیم آرزو میکنم همیشه سلامت باشید و از شر تما م بلایایی که بر سر این مملکت سایه افکنده است رهایی یابیم
محمد
|
Australia
|
۰۸:۲۸ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۳
0
1
سلام و احترام
با آرزوی سلامتی برای همه دامپزشکان عزیز
محمدحسنی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۰۰ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۳
0
4
مثل همیشه شیوا و روان
هر چند روایت تلخ این روزها است. ولی قلم صادق شما آنرا دلنشین کرد .
ایکاش همه مان به این نکته برسیم که دانستن بیشتر مسئولیت بیشتر هم دارد پس دلخور نباشیم از همراه نبودن کامل دیگران .
روزهای سختی است باید دور از هم با هم باشیم.
قلمت مانا جناب دکتر
آرزوی سلامت و آرامش برای همه انسانها
فضل اله الهام نیا
|
United States of America
|
۱۰:۴۰ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۳
0
3
امیدوارم که مسئولین کشور ووزرات بهداشت به امر پیشگیری مقدم بر درمان است اعتقاد قلبی پیداکنند وهرچه سریعتر واکسیناسیون مردم رابا بهترین واکسنها بمورد اجرا بگذارند
پاسخ ها
توکل نیا
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۵:۳۳ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۳
همکار محترم
بنظرمن هم همه گیری کرونا نشان داد که اصل پیشگیری مقدم بر درمان و رعایت اصول قرنطینه و بیوسکیوریتی چقدر حایز اهمیت است و درمان محور بودن چه هزینه ها و آلام سنگینی بهمراه دارد. شاید این تلنگری هم باشد به مجموعه دامپزشکی و احتمال شیوع گسترده و دوباره بیماریهای دامی.زیرا به عینه شاهدیم که مقوله پیشگیری ، آموزش دامداران و واکسیناسیون دام ها بنا به علل مختلف در دامپزشکی نیز بسیار ضعیف تر از قبل دنبال میشود
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۴۶ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۳
1
2
اینجانب بعد از سالها خدمات اموزشی و مدیریتی و اجرایی در دامپزشکی به این نتیجه رسیده ام که یکی از راههای مهار بیماری کرونا انتخاب معاون محترم وزیر بهداشت لز بین یکی از دامپزشکان با سابقه مفید دولتی است که در هیچ یک از مراحل تحصیل یا کار یا خدمات اموزشی از هیچ گونه رانت یا سهمیه ای استفاده نکرده باشد و سالها کنترل و قرنطینه و مبارزه با بیماری طاعون گاوی را دیده باشد شخصی در قامت دکتر شیمی یا دکتر بازرگانی یا دکتر تاجبخش یک شخصیت دانشگاهی و اجرایی مستقل .
پاسخ ها
همکار
| United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland |
۰۳:۱۶ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۴
همکار لزبین!! ! !
Hanna
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۰۹ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۳
0
1
مثل همیشه بسیار زیبا و با ظرافت ما رو در تمام لحظه هاتون همراه کردید. انشالله که به زودی همه مردم دنیا در آرامش و سلامتی به زندگی عادی برگردن
رامين سيرتى
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۴۵ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۳
0
1
دكتر توكل نياى عزيز، با قلم روان و شيواتون، بسيار زيبا خاطره اى دلهره آور رو به گونه اى بازگو كرديد كه خواننده رو لحظه به لحظه همراه خودتون كرديد. اميدوارم با همت و درايت هموطنان اين روزهاى سخت و غم بار هم به پايان برسند و آرامش خاطر به دل ها بازگردد. ياد همه عزيزان سفر كرده اين دوران و همكاران عزيزى كه يادشان در خاطرمان ابدى شد گرامى باد.
سعید کریمی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۱:۱۳ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۴
0
3
دکترجان بسیار شیرین و دلنشین، با اینکه خود ماجرا سرشار از استرس و دل آشوبی بود ، آرزوی صحت و سلامتی برای شما ، خانواده محترم ، تمامی همکاران عزیز و ملت شریف ایران رو دارم
مرناز
|
Netherlands (Kingdom of the)
|
۱۱:۳۲ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۴
0
1
مرتضی جان‌ مثل همیشه خیلی زیبا و روان نوشته بودید . اما ما را خیلی نگران کرد بابت سلامتی خودتون و دختر نازنینتون . به امید خدا که خطر رفع شد .
ناراحت کننده است که چرا باید سه روز منتظر جواب تست کرونا باشین!!!
امیدواریم هرچه زودتر مملکت عزیزمان در امان باشه از کرونا.
برای شما و تمامی عزیزان از خداوند سلامتی و تندرستی آرزو مندیم و در پناه یکتا خالق جهان هستی زندگی پر از آرامش و بدون اظطراب داشته باشین.
مسعود
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۲:۲۵ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۴
0
1
دلنشین، زیبا، تاثیرگذار
بسان نویسنده ای صاحب سبک
وثوق
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۲:۰۶ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۵
1
1
آرزوی سلامتی برای کیمیای عزیز ❤
ناشناس
|
Germany
|
۱۶:۵۴ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۶
0
0
کرونا را به شوخی گرفتند و جدی جدی مردم را مبتلا کردند
حدیث سقطچی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۳۳ - ۱۴۰۰/۰۵/۳۱
0
1
آقای دکتر توکل نیای عزیز...
مثل همیشه قلمتون شیوا و خواندنی..
دغدغه های شما عینا دغدغه های بک انسان مسئول و متمدنه...کاش مثل شما بیشمار بود....
آرزوی سلامتی و دل خوش برای خانواده ی دوست داشتنی شما دارم...
طرفدارپروپاقرص شما
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۱:۳۲ - ۱۴۰۰/۰۶/۰۵
0
0
اقای دکتر عزیزومحترم باقلم زیبا وشیوایتان خاطرات بسیاردلهره اورکرونارازیبا جلوه دادیدباارزوی بهترین اوقات برای شماوخانواده محترمتان
کاوه مدنی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۵۹ - ۱۴۰۰/۰۶/۲۷
0
1
دکتر عزیزم برای شما و خانواده محترم آرزوی سلامتی دارم ، دست به قلم بسیار تأثیر گذار و زیبای داری ، به گونه ای می نگاری که خوانندها و مخاطبین خود را در همان فضا ودر کنار شما و رخدادها احساس می کند . مرسی
کاوه مدنی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۴۴ - ۱۴۰۰/۱۰/۲۷
0
1
دکتر جان بی نظیری در نوشتن هر زمان نوشته های شما را مطالعه می کنم خودمو در همان لحظه تصور میکنم ، آرزوی سلامتی دارم برای شما و خانواده محترم همیشه شاد و سلامت باشید.
همیشه بنویس
نظر شما
ادامه