
مدیریت دموکراتیک، مدیریت لجامگسیخته
دکتر مرتضی توکلنیا
کارشناس اداره کل دامپزشکی استان گیلان
در یکی از روزهای پاییز اواسط ده هشتاد، کلاس آموزشی ویژه مدیران با موضوع انواع مدیریتها و رهبری نیروی انسانی در سالن کنفرانس اداره کل دامپزشکی گیلان در حال برگزاری بود. استاد مدعو از سازمان مدیریت و برنامهریزی استان داشت انواع مدیریتها را تشریح میکرد؛ اول .....، دوم .....، سوم مدیریت دموکراتیک .....، چهارم مدیریت لجامگسیخته ..... به اینجا که رسید، رئیس شبکه فومن نه گذاشت و نه برداشت، بلند گفت «این نوع مدیریت لجامگسیخته راست کار توکلنیاست»؛ درست هم میگفت؛ مدیریت من به مذاق خیلیها خوش نمیآمد، اما به نظر خودم و بدون آنکه بدانم، کارهای من در شبکه، تلفیقی از مدیریت دموکراتیک و مدیریت لجامگسیخته بود. یه جورایی تنها به اهداف توجه داشتم و از کنار خیلی مسائل میگذشتم. معتقد بودم که اهداف خیلی مهمتر است و ابعاد فعالیتها، وضعیت نیرو و امکانات دامپزشکی طوری است که بایستی کار به هر طریقی پیش رود و در این مورد هدف میتواند وسیله را توجیه کند.
یک نکته هم از دکتر طباطبایی مدیرکل توانا و هوشمند دهه هفتاد گیلان آویزه گوشم بود که هر شخصی رسپتور خاصی در یک جای بدنش است؛ یکی زیر بغل، یکی نوک بینی ... اگر آن را پیدا کردید، قلق او را هم متوجه میشوید که چگونه با او رفتار کنید که بیشترین کارایی را در سازمان داشته باشد. من هم به عنوان مثال اگر میدانستم که ماموریت بچهها تا شب طول میکشد، میگفتم فردا مرخص هستید و به قول رشتیها یه جوری برایشان جابجا میکردم؛ فردا آزادشان میگذاشتم تا به استراحت و کارهای شخصیشان بپردازند و روز بعد راضی و با انرژی سر کار بیایند. یا اگر مسئول پست یا دفتر دوردست من در ساعات اداری به کار کشاورزی میپرداخت، کاری بهش نداشتم چون میدانستم شبها که دامهای آزاد و جنگلی به خانه باز میگردند، او کار واکسیناسیون و خود را انجام میدهد.
البته اینجور مدیریت هزینه و مسئولیت سنگینی هم داست. یادم میآید اوایل سالهای دهه هشتاد بود. از طرف سازمان دامپزشکی بخشنامه شده بود که عملیات آزمایش خون، حذف و کشتار دامهای بالغ مبتلا به بروسلوز لغو شود چون با توجه به واکسیناسیون دامهای بالغ امکان ردیابی این قبیل دامها میسر نبود و به طور کل هیچگونه ردیف و اعتباری هم برای انجام عملیات آزمایش خون، حذف و کشتار دامهای آلوده و پرداخت غرامت پیشبینی نشده بود. اما ما در استان با مکاتباتی به سازمان قبولانده بودیم که همان تکنیک قبلی واکسیناسیون نابالغین و حذف و کشتار دامهای بالغ آلوده خصوصاً در مورد گلههای گوسفند و بز در گیلان موفق بوده و بنابراین همچنان ادامه داشته باشد.
از آن طرف در شهرستان رودبار یکی دو تا روستای آلوده داشتیم و چند نفری هم مبتلا شده بودند. بنابراین با بچهها تصمیم گرفتیم بدون هماهنگی با سازمان، عملیات شناسایی و حذف و کشتار دامهای آلوده را اجرا نماییم. اگر پولی برای بابت غرامت آمد که چه بهتر؛ اگر هم نیامد که لااقل جلوی گسترش بیماری را گرفتهایم. اما یک روز که بچهها به آن روستای صعبالعبور (لاکه) عزیمت کرده بودند و علیالقاعده کارشان نباید زیاد طول میکشید، تا غروب از آنها خبری نشد. من هم که جنب اداره در خانه سازمانی زندگی میکردم کمکم نگران شدم. شب که شد، همسران دوتا از این همکاران زنگ زدند که شوهرانشان تا به حال از ماموریت برنگشتهاند. به شدت مضطرب و نگران شدم. عملیات خارج از برنامهای داشتیم و اگر اتفاقی برای بچهها پیش میآمد چگونه میتوانستم جواب خانوادههایشان را بدهم. تا اینکه با یکی از همکاران تماس گرفتم تا با ماشین به سمت آن روستا برویم. کمی که از شهر خارج شده و تازه وارد سربالاییها شده بودیم، با تراکتوری برخورد کردیم که از بالا میآید و بچهها خسته و داغان سوارش هستند. گویا لندرور اداره خراب شده و هر کاری کرده بودند درست نشده بود و به ناچار با تراکتور بر میگشتند. همان موقع توبه کردم که دیگر از این کارهای پرمسئولیت انجام ندهم، اما باز ادامه دادم.
به نظر من انتخاب هر نوع مدیریت مقدار زیادی بستگی به خصوصیات فردی و ژنتیک مدیر دارد. مدیریت دموکراتیک و لجامگسیخته هم مقداری یلهگی و شیطنت ذاتی میخواهد و من که در بچگی و نوجوانی نیمه آرام و کمی شیطان بودم، این خصلتم را در دوران دانشجویی و تا مسئولیتهای شغلیام حفظ کرده بودم. به عنوان نمونه در کلاسهای آموزشی سازمانی که تا عصر طول میکشید، کشیک میکشیدم یک نفر مثل دکتر عربانی در حال چرت زدن باشد؛ بعدش آرام آرام سر وقتش میرفتم و کتم را رویش میانداختم تا مبادا سرما نخورد! البته این شیطنتها در جلسات اداری رؤسای شهرستانها هم خود را نشان میداد. دکتر بشری مدیر کل سابق ما هر موقع با شبکهها جلسه داشت، اولش میگفت توکلنیا تو بیا پیش من بشین! دور میشینی شلوغکاری میکنی!! البته من هم بدم نمیآمد صدر جلسه بشینم و قیافه معاون فنی را در بیاورم. همانقدر که دکتر بشری در عین علمی بودن و کاری بودن، اهل دیسیپلین اداری هم بود، من اینجا یک مقدار ضعف داشتم. یک دفعه هم جلسه داشتیم، از شهرستان دیر راه افتادم. نیم ساعتی با تاخیر رسیدم. پشت در اتاق جلسه با موبایل با معاون فنی که در جلسه بود تماس گرفتم و پرسیدم «دکتر جان، اوضاع چطوره؟ من پشت در هستم، بیام توی جلسه؟» که معاون، دستش درد نکنه گفت «نه، نه، نیا، وضع خیلی خرابه، دکتر به فلانی که یه کمی دیر کرده بود بدجوری گیر داده». من هم آرام آرام از پلهها پایین آمدم و فرار به سوی شهرستان.گرچه بعدش مورد مؤاخذه قرار گرفتم اما خدائیش میارزید.
خوشبختانه بیشتر مدیرکلهای ما سعه صدر داشتند. فرد را سبک سنگین میکردند و با یک خطا، کارت قرمز نشان نمیدادند و به تذکر لسانی و احیاناً کتبی بسنده میکردند، مگر چه باشد. یادم هست اواخر دهه هفتاد و زمان مدیرکلی دکتر حزبئی مدیر مقتدر و بانفوذ دامپزشکی استان بود. من که آن موقع رئیس دامپزشکی رودبار بودم، مسئولیت سنگین قرنطینه لوشان هم بر دوشم بود. به هر حال محصور بودن گیلان توسط رشته کوههای البرز طوری است که در طول تاریخ نیز مهاجمان نتوانستهاند به آسانی وارد این سرزمین شوند و این ویژگی برای قرنطینه کردن گیلان در شرایط خاص بسیار کارآمد بوده، البته به شرطی که امکانات و قوانین درخور وجود داشته باشد. ما هم در گلوگاه لوشان کانکسی داشتیم و یک نفر نیرو بصورت شبانهروزی به کنترل دام و فرآوردههای خام دامی از جوجههای یکروزه گرفته تا موی بز میپرداخت.
غروب یک روز پاییزی بود که تلفن منزلم به صدا درآمد. از آن طرف یک نفر گفت «سلام آقای دکتر، حزبئی هستم مدیرکل. حدود یک ساعتی هست که در قرنظینه شما هستیم. نیروی شما حضور ندارد. داریم برای شما ماشینها را کنترل میکنیم و و ورود و خروج میزنیم. چی دستور میفرمایید؟ میخواهید تا صبح بمانیم؟!» برق سهفاز منو گرفت. زبانم بند آمده و به تتهپته افتاده بودم. گفتم «اختیار دارید آقای دکتر. نمیدانم کارمند ما چرا سر پستش نیست. الان یک نفر دیگه رو روانه میکنم». تلق گوش رو گذاشتم و به هر بدبختی که بود یکی دیگر از همکاران را روانه پست قرنطینه کردم. فردا صبح از آن همکارمان که واکسیناتور بود پرسیدم که چرا ترک پست کرده؟ ایشان هم گفت که از واکسیناسیون مستقیماً رفته بودم لوشان و چون غذا نداشتم شام رفتم خانه برادرم که در شهر لوشان است. گفتم «به هر حال خوب ما را خراب کردی! ببینم چکار باید بکنم».
چند روز بعد رفتم مرکز پیش مدیرکل که مثلاً تا مشکل بیشتر نشده، وساطتی بکنم. خلاصه سرتان را درد نیارم. آن نفر به مدت طولانی به یک شهر نقلی و ساحلی استان گیلان فرستاده شد و من هم چون به حمایتش آمده بودم، توبیخ کتبی با درج در پرونده. همه هم میگفتند تو چه جرأتی داشتی رفتی وساطت، نمیگفتی دکتر از پنجره پرتت میکنه پایین. خدائیش هم من در مقابل دکتر حزبئی جوجهای بیش نبودم. اما چند ماه که گذشت به همان همکار ما در آن شبکه آنقدر خوش گذشته بود که دلش نمیخواست برگردد رودبار. میگفت «همینجا خیلی خوبه، مزایاش که فرقی با رودبار نداره، کارش هم سبکتره، ببینیم میتونم کلا منتقل بشم اینجا». با این حال اگرچه از آن شهر هم دیپورت شد، اما تا مدتها هوایی شده بود و از خاطرات خوب آن شهر میگفت و آنجا بود که من به این نکتهی اساسی هم پی بردم که اصولاً لجامگسیختگی جدای از ژنتیکی بودن، یه جورایی واگیردار هم هست!!
بهار 1400 خورشیدی
قلم تان مانا. چه زیبا مینویسید دکتر توکل نیای عزیز.فیض میبریم از وجودتان در فضای حقیقی و لذت میبریم از نوشتارتان در فضای مجازی. چه خوب که همکار عزیزمان هستید.
سلام دکتر جان . زیبا رفتار و زیبا پندار و زیبا گفتار شما در زیبا نگارشتان بسیار بر دل نشست . سبز و مانا باشید .
بسیار بسیار از قلمتان لذت بردم. همیشه سلامت و شاد و پر انرژی باشید.
دکترجان آفرین برشما
|
دوست عزیز . در مورد واکسیناسیون شبانه ، شرایط دامداری و دام دربرخی از نقاط جنگلی گیلان به گونه ای است که این شیوه هنوز هم بیشترین فایده و راندمان را دارد ضمن اینکه دامداران نیز همین تقاضا را دارند.من بهیچوجه نمیخواهم این موضوع را به تمام خدمات دامپزشکی از قبیل جراحی ها و... تعمیم دهم. هر چیزی جای خودش را دارد و شکی نیست که هر نوع مدیریت در نوع خودش مزایا و معایبی دارد و البته بحث مدیریت ها بسیار گسترده تر از متن من است .اما در هر حال ما در اداره سعی میکردیم با همفکری همکاران کاری کنیم که بیشترین خدمت را ارائه دهیم . اگر چه مشکلاتی نیز پیش می امد
|
صد درصد همینطور
|
عزیز دامپزشک اقای دکتر کارش رو کرده و تمامممم. مشکلی هم پیش نیومده قطعا انقدر به منطقه خودش و شرایط بومی بهداشت دام تسلط داشتن که این روشهارو پیاده کردن و مهمتر از همه جوابببببب گرفتن ! در استان ما هم روشهای بسیار متفاوتی برای اجرای ( صحیح ) کار هست و گاهی اون روش (صحیح ) نمیتونه (قانونی) باشه. یک دستور العمل کلی برای همه کشور نوشته میشه ولی سال به سال و منطقه به منطقه شرایط خاص خودش رو داره و این به مدیریت بومی اون فرد بستگی داره که بهترین نتیجه رو بگیره. گاهی ما قانون شکنی نمیکنیم فقط خط کش قانون رو کمی خم میکنیم . همه گواهی نامه میگیرن ولی همه( به روش خودشون و در راستای قانون) رانندگی میکنند
جناب دکتر عزیز سلامت باشی
|
فازتون چیه منفی میدید خدایی تنها کسایی منفی میتونن بدن که دشمن طرف باشند
|
اتفاقا برعکس ما هیچ خصومت شخصی با ایشون نداریم فقط در مورد مسائل مربوط به مدیریت ایشون اختلاف نظر داریم اصلا هم ایشون رو نمیشناسیم شاید اگر همکار بودیم عاشق محبت و شخصیت و .. میشدم
|
همکار عزیز دامپزشک
همه رو رودبار تبعید میکنن
صبح کار کشاورزی انجام بده بعدش شب خسته تو طویله های بدون برق
به نظرم من بیشتر خاطره نویسی بود تا تا یه مقاله تحلیلی یا...،باید در گوشه خبرها استفاده می شد نه سر تیتر!!
|
حالا حسودی نکن دیگه تو هم یه تحلیل بزن بدیم بزنن سر دره سازمان
دکتر عزیز درود ، نوشتار تان بسیار زیبا ، روان و لذت بخش بود و همچون خودتان پر انرژی ، آموزنده نیز بود از رفتار مدیریتی متفاوت اما موفق ، گیلانی ها اینطورین ، نرم و روان و دوست داشتنی ، ممنون ، در این روزها نوشتار زیبایی برای روز مره گی مان افریدی
خودت را دست کم گرفتی. ........................
سلام و خسته نباشید به دکتر توکل نیای عزیز که خاطرات زیبا و دلنشین را با ما به اشتراک می گذارید دکتر توکل نیا علاوه بر دموکراتیک و لجام گسیخته بودن (البته در مدیریت )بسیار مهربان و اهل مطالعه هستند و تجربیات ایشان در اداره دارو درمان کمک حال بنده است
درود بر شما دکتر عزیز. ما رو بردی به دوران جوانی. بسیار لذت بردم . پاینده باشید
مثل همیشه زیبا، گویا و پرمعنا بود آقای دکتر. در این دوران که اعتبارات حرف اول رو در اجرای بسیاری از پروژه ها در سازمانهای دولتی میزنه....کار کردن مانند ایثار هست......پاینده باشید
|
ممنونم . ضمنا در آن مورد خاص که بدون مجوزهای لازم و ردیف اعتباری مبادرت به عملیات حذف و کشتار دام های آلوده نمودیم خوشبختانه در پایان سال و با پیگیری های استان توانستیم به صاحبان دام های حذف شده غرامت پرداخت کنیم. ضمن اینکه بیماری هم مهار شد . با این حال این قبیل فعالیت های خارج از برنامه مسئولیت سنگینی دارد وتنها در سایه اعتقاد به اهداف ، صمیمیت بین همکاران وتلاش فراوان امکان پذیر است . اگرچه این سه رکن اصلی تمامی فعالیت های جمعی و مثمر ثمر سازمان دامپزشکی کشور نیز میباشد
سلام و درود جناب آقای دکتر توکل نیا...ممنون از اینکه با این شیوایی قلم و رسا خاطرات کاری رو می نویسین...وجود شمایی که اهل مطالعه و تفکر بسیار هستین باعث افتخاره...وجود پر مهرتان همیشه پرانرژی...مطمینا هر پستی که تشریف دارید جز خاطرات خوب به جا نمی گذارید....
سلام و درود جناب آقای دکتر توکل نیا...ممنون از اینکه بسیار شیوا و رسا خاطراتتون رو می نویسین...وجود شمایی که اهل مطالعه و تفکر هستین باعث افتخاره...وجود پرمهرتان همیشه پرانرژی...مطمینا در هر پستی که تشریف دارید جز خاطرات خوب به جا نمی گذارید...
با تشکر از قلم زیبای حضرتعالی که خاطرات شیرین گذشته را بسیار ملموس و به زبان حال تعریف نمودید، از آنجایی که در کنار حضرت عالی افتخار همکاری داشتهام به خوبی می دانم که چقدر دیدگاه اپیدمیولوژیک شما در مهار بیماری ها و حل مشکلات منطقهای شهرستان ما کمک و کارگشا بود. مدیریت اگرچه ظاهراً لجام گسیخته بود، ولی بازدهی بسیار بالا بود، فضای دوستانه و بدون خشونت داشتیم ، همه پرسنل اداره حتی آبدارچی با تشویق و تمجید های شما و کمی هم تعریف رابطه برد_ برد در کار واکسیناسیون ایفای نقش می نمودند و در ادامه همکاری نزدیک توام با درک شرایط بخش خصوصی نیز ، مدیریت شما را از باب بازدهی پر امتیاز می کرد.
بسیار زیبا و دلنشین نوشتین و خدایی شانس آوردین آقای دکتر حزبئی فقط شما رو توبیخ کتبی کرد
سلام - خوب بود - فقط اگه از اسامی افراد استفاده نشود بهتر است . چون ممکن است خواننده بر اساس خاطرات خوب و اکثرا بد از افراد یاد شده به قضیه نگاه کرده و هدف شما از نوشتن این مطلب پشت این قضایا گم بشود
دکتر توکل نیا عزیز
با سلام
با سلام خدمت دکتر توکل نیای عزیز
باتشکر از اقای دکتر توکل نیا عرض شود که مشکلی که درسازمان دامپزشکی وجود دارد این است که محاسبه مزایا براساس تعداد نفرات ومبلغ اختصاص یافته است واین فقط به نفع مدیرکل است درسایر ادارات هرکس بخواهد ماموریت برود اول برگه می نویسد تامین اعتبار می شود بعد می رود ودراخرماه پولش را می گیرد مطلب دوم این است که سابقه فرد مدرک تحصیلی وپست فرد براساس فرمول مزایایی سازمان مدیریت محاسبه می شود دردامپزشکی هیچ فرقی محاسبه نمی شود واین باعث بی انگیزگی افراد می شود اگر کسی مسولیت قبول کند می گویند مخ اش تاب برداشته لذا همه خود را به خل وچلی می زنند دراین میان آنها که واقعا خل هستند تعجب می کنند که چرا بقیه اینطور شده اند دراداره ما پسر ریس جهاد استان را استخدام کردند فساد گوشت را فصاد می نویسد حالا ادعای ریس شبکه بودن داردبه افراد متخصص می گویی بیا این کار را انجام بده می گوید سر ماه همان دویست تومان را به فلانی ومن یکسان می دهند چرا کار بیشتری انجام دهم دراین میان افرادی هم که مسول می شوند انقدرجوان وبی تجربه هستند که اصول اولیه کار را هم نمی دانند نتیجه می شود که یک روز بدنبال مرغ می دویم روز بعد بدنبال جوجه یک روزه ناقلا
|
خیلی زیبا توصیف کردید
|
اختیار دارید شما
آقای دکتر بسیار کلام شیوایی دارید خیلی لذت بردم
برخلاف نظر مابقی دوستان،به نظر من ذکر مشکلات و اشتباهات مدیریتی به تشویق افراد برای اشتباه دوباره نمی انجامد و می تواند برای نیروهای جدید به مثابه ی کتاب آموزشی باشد.این دست مسائل را در کتاب ها نمی آموزند و تنها آموزگار این امور،تجربه است.باشد که از تجربیات هم درس بگیریم.بی شک دکتر توکل نیای امروز،آگاه تر از توکل نیای دیروز است و امروز به مثابه ی پدری ست که اعمال مدیریتی پسرش (دوران گذشته ی خود)را نقد می کند.چیزی که باعث سوتفاهم می شود،زبان شوخ و بازیگوش اوست که همواره از زیر برایی تیغ سرزنش می گریزد.اما فراموش نکنیم که خود او این یادداشت را نوشته و خودخواسته بستری برای نقد خود و مدیریتش فراهم آورده است.سئوال اینجاست: چند نفر از ما جرئت بیان اشتباهات مدیریتی و بررسی دوران فعالیتمان را داریم؟قطعا این دست یادداشت ها،شروعی هستند برای اندیشیدن منتقدانه و ایجاد گفتگویی سازنده،اما نه دادگاهی!
|
همکارگرامی بسیارعالی نوشتی واقعالذت بردم
|
احسنت
سلام، همیشه خاطرات این همکار عزیز زیبا و ارزشمند است،
سلام آقای دکتر توکل نیا.اینجانب از خاطرات والبته ازفعالیت کاری حصرت عالی که همیشه مملو از عطوفت ومهربانی وخوشرویی باما بودید و ارزش نهادن به خدمات دامپزشکی درهرضمینه ای بافرهنگ ودانشت ازخضرتعالی راصی و خوشنود واز نوشتارهای علمی وفرهنگی و ادبی لذت بردم انشالاه درتمام مراحل زندگیت موفق وسربلندباشید
دکتر توکل نیای عزیز از سرمایه های ارزشمند انسانی دامپزشکی هستند.خداوند ایشونو همیشه سلامت نگهداره.ایشون علاوه بر مطالعات علمی گسترده به بهترین نحو ممکن وظایف اداریشون را هم انجام میدادن.یادمه زمانی که بنده تو شهرستان رودبار دفتر اشتغال به امور درمان داشتم از کوچکترین کمکی دریغ نمیکردن .منطقه رودبار بسیار وسیع هست و مناطق کوهستانی و صعب العبور زیادی داره که تا حدی کار و چه برای بخش اداری چه درمان سخت میکنه.یادش بخیر دکتر جان بعد از ساعت اداری چندین بار اومدی بدون کوچکترین چشمداشتی تو کار درمان به من کمک کردی.یاد سزارین هایی که رو گوسفندای زبون بسته انجام دادیم با هم بخیر کوچکترین سهمی هم از دستمزد برای خودت بر نداشتی.زنده و سلامت باشی همیشه دکتر عزیز و گرامی
آقای دکتر توکل نیای عزیز
عالی بود دکتر جان
دوست عزیز و همکار گرامی بنده افتخار میکنم که همکلاسی مثل شما که با همه توان و احساس مسولیت در خدمت دامداران منطقه بودید دارم الحق در سیستم مدیریت هر چقدر با روابط دوستانه و صمیمانه همکاران به خدمت گرفته شوند جواب خوبی میدهد که حتما شما از نزدیک این موارد را لمس کردید و به هر حال حس خدمت دررجنابعالی قابل تقدیر هست
از متن جالب ، آموزنده و توام با طنز شما لدت بردم.مدیریت کشور نیازمند جراحی است و رهبری نیروها نیازمند مدیرانی مدبر ، انتقاد پذیر و تلاشگر. برقرار باشید
دکترعزیز متن شما به زیبایی و بدون غل و غش
مرتضی عزیز در دوران دانشجویی، یکی از درس خوان ترین همکلاسیهای ۶۴ بود.در واقع اصلا اهل جزوه نبود و تنها از روی کتب مرجع درس میخواند. به همین خاطر تقریبا در همه درس ها، بسیار مسلط بود.بدیهی است چنین شخصیتی در محیط کار هم بهترین رفتار را از خودش نشان میدهد.به نظرم رفتار ایشان را با کار و چوب قانون، کار کردن خطا می باشد.
شیوا ، پر محتوی، طنز گونه
دکتر جان مثل همیشه دقیق و نکته سنج و کار شناسی شده همراه با حس مسئولیت.
جناب دکتر عزیز و گرامی
درود استاد گرامی...چقدر شیوا و زیبا...احسنت...لطفا بازهم بنویسید...سپاس.
بسیار زیبا و دلنشبن بود دکتر عزیز⚘
با سلام،خدمت استاد عزیزم دکتر توکل نیا ،خاطرات زیبا وقلم روان شیوا شما ،بنده را به اون سال ها برد که در محضر شما طرح خود را به عنوان كار آموز دامپزشکی در اداره رودبار شروع کرده بودم ،خاطره ای که برای واکسیناسیون فرمودید بنده مسول آن اکیپ بودم،یادمه بعد از خون گیری چند گله گوسفند و واکسیناسیون آنها ماشین ما متاسفانه خراب شد ومن همکارانم در آن ییلاق لاکه که فرسنگ ها از مرکز رودبار دور بود ،تنها ماندیم. علی رغم خستگی زیاد پای پیاده وبا تجهیزات به سمت آبادی حرکت کردیم دقیقا ساعت سه ونیم صبح بود که دیدیم شما برای کمک ما با ماشین آمدید وبا رو خوش به ما گفتید امروز را استراحت کنید،من از شما طی چند سال که درخدمتتان بودم درسها یاد گرفتم چه علمی و چه اخلاقی،وهنوز در بخش خصوصی با همان روحیه بعد از 25سال برای مردم خدمت میکنم،عزیزی که در کامنت ها از نحوه مدیریت شما ایراد گرفت تا حالا فکر نکنم در منطقه سخت وصعب العبور کار کرده یا اصلا دامپزشک نیست در هر رده ای چون یک نفر که کار عملیات صحرایی کرده می داند که چه انرژی از پرسنل ونفرات در محیط باز گرفته می شود،باری برای شما آرزوی سلامتی ودعا خیر دارم،شادزی روز افزون
سلام و خسته نباشید✨چه مقاله روان و زیبایی نوشتین... خیلی جذاب بود،بخصوص اخرش که از واگیرداری خصوصیتتون گفتین... ولی من اینجور مدیریت شمارو خیلی دوست دارم✨بنظرم مدیری مثل شما خیلی بهتر از آدم عصاقورت داده و خشکه✨بیان زیبای شما تو مقالاتتون باعث میشه من تو ذهنم اون مکان و اتفاقات رو تصور کنم و با بخش های طنزش که متناسب با روحیه شاد شماست بخندم✨ممنونم از اینکه این مقالات رو مینویسید✨