وقایع الاتفاقیه
دکتر مرتضی توکلنیا
کارشناس اداره تشخیص و درمان دامپزشکی استان گیلان
به محض اینکه جوانک روستا فریاد برآورد «بخشدار باخورد!... بخشدار باخورد!»، بخشدار با تعجب به اطرافش نگاهی کرد و چشمانش گرد شد؛ لقمه غذا توی گلوش پرید و به سرفه افتاد. دور و بریها حالا هی پشتش را می مالیدند تا لقمه پایین برود...
چند روز مانده به مراسم دهه فجر زمستانی و هفته دولت تابستانی، جدول زمان بندی بازدیدهای همگانی و افتتاح پروژه های عمرانی از فرمانداری می آمد. من هم به عنوان رئیس دامپزشکی رودبار سعی می کردم در بازدیدهای گروهی مناطق دوردست و یا افتتاح پروژه های مرتبط با دام و دامپروری شرکت کنم. در این بازدیدها همه جور وقایعی هم اتفاق می افتاد. از همین ماجرای «بخشدار باخورد» گرفته تا گیر کردن ماشین ها در برف های بهمن ماه و گلوله برف بازی رؤسای ادارات و بخشداران که کودک درونشان برون آمده بود، یا دیدار با روحانی خوشروی تاجیکتبار روستای لایه بخش عمارلو که در ماه مبارک رمضان به عنوان طرح هجرت به آنجا اعزام شده بود و به هنگام مراسم افتتاح برق رسانی روستا در مسجد خطابه کرد که برق و روشنایی حالا هیچ! دل ما ترکید نفهمیدیم سرنوشت قطامه (دلداده ابن ملجم در سریال امام علی) چه شد؟؟ و یا روستایی محروم که به علت طولانی شدن تخصیص اعتباری محدود برای راه سازی بدون سکنه و متروک شده بود، و همچنین دیدن اشک های خونبار مادر رنج دیده روستای دگاسر عمارلو که دختر جوانش دچار مارگزیدگی شده بود و علیرغم حمل او با کجاوه چوبی، به علت نبود جاده مناسب و سختی مسیر در بین راه در گذشته بود و او با انگشت اشاره بر روی تپه مشرف به روستا مزارش را به ما نشان میداد؛ آنجا بود که همگی ما منقلب شدیم ...
شهرستان رودبار در استان گیلان شهرستانی وسیع و صعب العبور با آب و هوایی چندگانه از گرم و مرطوب جنگلی در نواحی شمالی آن تا نیمه مرطوب مرکزی و خشک و کوهستانی در نواحی جنوبی آن است. مناظر طبیعی این منطقه نظیر یخچال طبیعی و قله درفک که به بام استان گیلان مشهور است، جنگل و ییلاق، زیتون و گل سوسن چلچراغ زبانزد خاص و عام است. تفاوت درجه حرارت نواحی مختلف این شهرستان در یک روز گاهی تا سی درجه سانتیگراد هم میرسد. اهالی از قومیت های مختلفی هستند؛ از گیلک گرفته تا ترک و لر و کرد و تالش و تات زبان که در کنار یکدیگر با آرامش و احترام زندگی می کنند و اگر بگوییم رودبار یک ایران کوچک است سخنی به گزاف نگفته ایم. خاصه آنکه نقشه شهرستان نیز بی شباهت به نقشه ایران نیست. جام مارلیک، جام زرین با نقش گاو بالدار و بسیاری آثار دیگر نمایانگر شکوه و جلال عصر آهن در سده های دهم تا پانزدهم پیش از میلاد در این سرزمین می باشند. دام و دامپروری در این منطقه از قدیم الایام رونق خاصی داشته و بسیاری از بیماریهای دامی نام های قدیمی و محلی دارند. یکی از مهیب ترین و هولناک ترین زلزله های تاریخ در رودبار به وقوع پیوسته است. این پیشینه فرهنگی، تنوع اقلیمی، آثارباستانی و حوادث طبیعی، منطقه رودبار را چنان جذاب و الهام بخش نموده که برخی از فیلمسازان مطرح کشور نظیر عباس کیارستمی فیلم های بیاد ماندنی خود نظیر «زیر درختان زیتون» و «خانه دوست کجاست» را درکوهپایه های این سرزمین به تصویر کشیده اند.
وضعیت بازدیدهای گروهی در شهرستان هم تحت این شرایط به گونه ای رقم می خورد که بیشتر اوقات تا غروب و شب طول می کشید و در برخی روزها هیئت بازدیدکننده برای صرف نهار و ادای نماز، مهمان اهالی خونگرم و مهمان نواز برخی روستاهای دوردست می شدند. در آن روز بخصوص اوایل دهه هفتاد هم که بخشدار تازه وارد بخش عمارلوی رودبار به همراه تعدادی از مسئولین ادارات شهرستان برای دیدار با اهالی و افتتاح پروژه ها به منطقه عزیمت کرده بودند، موقع نهار به روستای الف رسیدند. سفره ای از قبل در خانه یکی از بزرگان محل برپا شده بود. در این روستا و منطقه سنت بر این بوده و هست که پیش از صرف غذا به رسم احترام تا زمانی که مهمان اصلی و برجسته شروع به غذا خوردن نکرده، کسی از اهالی محل دست به غذا نمی زند. در این روز برای مهمانان در دو اتاق بزرگی که به شکل حرف L انگلیسی در مجاورت هم بودند، سفره پهن شده بود، به گونه ای که رؤسای ادارات با میزبانان و بزرگان روستا در یک اتاق و در اتاق دیگر سایر اهالی محل بر گرد سفره نشسته بودند و برای اینکه آن رسم نیکو نیز جاری شود، به جوانی از روستا ماموریت داده بودند که در محل تلاقی و بین درب دو اتاق بایستد و هنگامی که مهمان اصلی که در آن روز بخشدار منطقه بود، شروع به غذا خوردن می نماید، با ایماء و اشاره به آرامی، اهالی اتاق مجاور را نیز باخبر کند که آنها نیز می توانند شروع کنند. اما در روز واقعه آن جوان روستا که گویا مسئولیت سنگینی بر گرده اش احساس می کرد، با دقت مهمان اصلی را پایید و به محض بالا انداختن اولین لقمه غذا توسط بخشدار، بجای اینکه به ارامی اهالی اتاق مجاور را مطلع کند، با صدای بلند بانگ بر آورد که «بخشدار باخورد، بخشدار باخورد» یعنی بخشدار خورده و بقیه هم می توانند شروع کنند و... باقی ماجرای حیرت بخشدار و گیر کردن لقمه و سرفه و خنده حضار که تا حالا دارید این خاطره را می خوانید همچنان ادامه داشته و این واقعه تاریخی و بامزه در اذهان اهالی آن منطقه نقش بسته است. حالا هم اگر مسیرتان به بخش عمارلوی رودبار خورد، از هر کسی ماجرای بخشدار باخورد را بپرسید، با خنده و آب و تاب زیاد برایتان تعریف می کنند.
اگرچه من آن سال در شهرستان نبودم اما اتفاقات مشابهی در زمان من نیز رخ داد. یک روز که پس از بازدیدها چند نفر برای صرف نهار به منزل یکی از اهالی شورای محل روستای پ دعوت شده بودیم، پس از صرف غذا فرماندار از یکی از کارمندان بخشداری منطقه خواست که بلند شود و از میزبان تشکر نماید. آن طفلکی هم که طبق معمول بیشتر مراسم های غم و عزاداری را راه انداخته بود، پس از نطق کوتاهی از میزبان تشکر کرد و در پایان داشت می گفت «برای سلامتی حاج آقا ... بخوانید فاتحه مع االصلو...» که با سر و صدای فرماندار و دیگران آخرش را خورد و ما هم برای حاج آقا فقط صلوات فرستادیم و برایش دیگر فاتحه نخواندیم! وقتی صلوات تمام شد من و رؤسای یکی دوتا اداره دیگر داشتیم ریز ریز می خندیدیم که یکی دیگر از این مسئولین در گوشی به ما گفت: «حالا این که خیلی خوبه! یه بار ما به منزل یکی از اعضای شورای روستا وارد شده بودیم و از ما دعوت کردند که به اتاق مهمان وارد شویم. آن موقعها ویدئو در بعضی خانه ها آمده بود و این اتاق یک تلویریون چهارده اینچ کوچک و گویا ویدئویی مخفی داشت. غافل از انکه قبل از ما پسر حاج آقا دارد یک فیلم ویدئویی احتمالا مبتذل می بیند و او هم به محض شلوغ شدن حیاط و شنیدن صدای یا الله یا الله و سلام علیک همگانی، به سرعت تلویریون را خاموش کرده و اما بدون خاموش کردن ویدئو!! پا به فرار گذاشته است. وقتی ما وارد اتاق شدیم و نشستیم، فرماندار رو کرد به صاحبخانه و گفت «حاج آقا، ساعت دو شده، تلویزیون را بگیرید ببینیم مملکت چه خبر است؟» حاج آقا هم که از همه جا بی خبر بوده، می رود جلوی تلویزیون و به محض اینکه دگمه تلویزیون را فشار می دهد، نمی دانیم چه صحنه ای را می بیند که دستپاچه می شود و بجای اینکه تلویزیون را خاموش کند، برای اینکه ما متوجه نشویم چه دارد پخش می شود، تلویزیون چهارده اینج را بغل می کند و همزمان فریاد می زند «فلان فلان شده، بدو بیا ا ویدئویه خاموشه کن، امی آبرو بشو!»