موبایل نه، تلفن
همراه
دکتر مرتضی توکلنیا
کارشناس اداره تشخیص و
درمان اداره کل دامپزشکی استان گیلان
آن روز اویل دهه هشتاد خیلی خجالت کشیدم وقتی بچه های اداره
با خنده گقتند که وقتی من نبودم، مدیر کل اومده بود اداره و از روی میز من اون
وسیله را برداشته بود و گفته بود «دکتر موبایلشم که جا گذاشته!». درحالیکه اون فقط
یک ماشین حساب نقره ای تاشو شبیه موبایل بود یا یک آنتن سرخود که هر دکمهاش را فشار میدادی، بوق میزد. بی انصافها هم به جای اینکه
هوای من را داشته باشند، با پوزخند جواب داده بودند «نه بابا، این موبایل نیستکه! ماشین حسابه. دکتر موبایلش کجا بود؟». در واقع هم من
اون را برای روز مبادا خریده بودم تا فرمانداریای، جهادی، جایی میرم، خودی نشون بدم. اونجاها هم گاهی توی
هوا الکی میچرخوندمش یعنی آنتن نمیده، برای مدیر کل نبود که!!. گل به
خودی عجیبی زده بودم و از همون موقع هم مهر من بدجوری به دل مدیر کل وقت نشست. بنابراین
تصمیم جدی گرفتم موبایل بخرم.
مدتی بعد ثبت نام کردم و چند ماه بعدش به قیمت 450
هزارتومان یک خط همراه اول و یک موبایل نقلی گرفتم. البته این موبایل همراه من
تنها در خارج خانه بود. یعنی وقتی بیرون می رفتم استفاده می کردم، چون معتقد بودم باید
تنها کسایی استفاده کنند که در حرکت بوده یا در خانه نباشند و این به معنی موبایل
نزدیکتر بود.
اون موقع ها مویایل فقط برای ارتباط گرفتن و چیزی در حد
تلفن متحرک و رد و بدل کردن پیام بود. عید همون سال هم بود که برایم یک پیامک
تبریک زیبا آمد و من هم بدون اینکه دقت کنم که اسم فرستنده که یکی از اقوام مونث
ما بود در پایین متن آمده، با سرعت هر چه تمامتر اونو برای همه دوستان و همکاران فرستادم. فرداش همون
مدیر کل برایم زنگ زد که چطوری خانم ....؟؟ آنجا بود که فهمیدم عجب اشتباهی
کردم و این دفعه مهر مدیر کل در دل من
نشست، اما واقعاً خدمتی که جناب «کوپر» مخترع آمریکایی موبایل به مردم دنیا و کشور
و و علی الخصوص مسئولین رده های مختلف کرده، اعجاب انگیز است و من یک چشمه اش را
در داستان «مدیریت دموکراتیک، مدیریت لجام گسیخته» ذکر کردم که چطور من را نجات
داد. اما اینکه کل اصل واگذاری بخش درمان دامپزشکی به بخش خصوصی و لایحه افزایش
بهره وری در بخش کشاورزی نمی توانست چنین خدمت عظیمی را به بخش خصوصی دامپزشکی بکنه،
این هم قابل چشم پوشی نیست. کجا دامپزشک میتوانست در حالیکه در روستای «الف» مشغول بخیه زدن سر پستان
گاوی است، قرار معاینه اسب لنگی را در روستای «ب» بگذارد و دستورات اولیه برای گله
گوسفند مبتلا به تب برفکی را در روستای «ج» صادر کند. دامپزشک عصر ماقبل موبایل می
بایست هرچه سریعتر خود را به مطبش میرساند. اما حالا
دیگر مطب و مکان استقرار برای دامپزشکان صحرایی از موضوعیت خودش افتاده و نیازی به
اجاره مطب هم نیست. چقدر هم این موبایل ها به گسترش علم و سهولت در کارهای علمی
کمک کرده اند.
یادم هست در اواخر دهه هفتاد میخواستم یک سخنرانی علمی داشته باشم. چند تا عکس اسلاید با
دوربین زنیت روسی قدیمی گرفتم و برای ظاهر کردنش تا تهران رفتم تا استودیوی خاصش را
پیدا کنم و تازه چند هفته بعد اسلایدها را برایم فرستادند. اما حالا یک موبایل و
یک رایانه و یک دستگاه ویدئوپروژکتور همه این کارها را با کیفیت به مراتب بالاتر و
به سرعت هر چه تمامتری انجام میدهند. اخیراً هم که
با تکنولوژی روز حتی با فرستادن عکس و فیلم دام بیمار توسط دامدار، دامپزشکان برخی
بیماری ها را از راه دور تشخیص می دهند و کاملاً در صحنه هستند.
ما در موبایلمان
عکس رخ دام دیده ایم، ای بی خبر ز لذت حضور مدام ما
البته این حضور مدام و آنلاین برای دامپزشکان مشکلات خاص
خودش را هم دارد و گاهاً شب و روز و تعطیلات را بر سرشان خراب می کند. به هرحال هر
وسیله ای معایب و مزایای خودش را دارد و البته یکی دیگر از مشکلات موبایل های
هوشمند کنونی، دخالت افراد غیرمجاز در امر درمان و خرید و فروش دارو و واکسن در فضای
مجازی است که دامنگیر همه شده و نیاز است به آن به صورت جدی پرداخته شود و این هم
قطعه شعری در رسای موبایل های لمسی امروزی:
از آن روزی که لمسی را گشودی، تو گویی عقل از دینت ربودی
چنان مسحور و مفتون گشته ای که، مدل پایین قبلی را جوکودی
(به گویش گیلکی یعنی دفن کردی)
عجب فعال گشتی در تلگرام، لباس قهرمانان را دوکودی (به
گویش گیلکی یعنی پوشیدی. تا حالا دو کلمه گیلکی هم یاد گرفتیا ناقلا)
گوگل سرچ و اینیستا را تو پندار، گرفتت از سرت تا تاروپودی
از آن ایام سابق هم چه سودی، بگو جانم کجا تا حالا بودی
گهی وصلی connect
گهی کنسل disconnect
گهی فعال، حی و حاضر online
گهی ساکت ولی ناظر silent
گهی هم خوابی و قاصر miscall
و یا در لابی و ناصر divert
دمی شاد از سرودن ها music
کلیپ و عکس دیدن ها
gallery
و یا پنهانی، بودن ها last seen recently
صدای همسرم آید!! «مرا فندر، مرا فندر!» (منو نیگا!
این هم سومین کلمه گیلکی)
موبایلم گشته در موتو
MUTE، ندارد
از خود آوایی، روا ناید بیاسایی
اگر آن را تو دریابی، کنار قلب من جایی، یقیناً داری ماوایی
و من خوشحال از این اظهار لطف همسرم، جانم
تمام خانه را گشتم، که ناگه بوزک پایم
جیلیسکا خورد و من از پله افتادم (جیلیسکا نام دختر گیلک نیست.
یعنی لیز خوردن)
جهنم بوزک پایم، جهنم قوزک پایم، من اینک سخت درگیر و گرفتارم
پس از یک متن طولانی، که شعرش بند تومانی است
امیدم نور پایان و، و شاید بوق پایانی است
...
گمانم یافتم آن را، موبایل نه، تلفن همراه!
تیر 1401
عین هم هستیم.