پیچ وا پیچ
دکتر مرتضی توکلنیا
کارشناس اداره تشخیص و
درمان اداره کل دامپزشکی استان گیلان
چندی پیش برای بازدید از داروخانههای
دامپزشکی به یکی از شهرها رفته بودم. وارد مغازهای شدم،
دیدم رخت و لباس خوش آب و رنگ بچههای
خردسال آویزانه. اولش فکر کردم بوتیک بچههاست و اشتباهی
رفتهام. بعدش
که وسایل پلاستیکی رو دیدم، تصورم بود مغازه اسباببازی
فروشیه. بیشتر که دقت کردم، چند تا بسته غذا و عکس سگ و گربه رو دیدم و تقریباً
مطمئن شدم مغازه پتشاپه.
عقب عقب آمدم تا تابلوی مغازه را دوباره ببینم، دیدم یکی از داخل مغازه که گویا
همان داروخانه بوده، منو صدا میکنه «ای
یار جفاپیشه کجایید کجایید؛ منظور همینجاست
بیایید بیایید» و ناگهان از لابلای وسایل دوست و همکلاسی قدیمی داروخانهدارمان هویدا
شد. بعد از چاق سلامتی و احوالپرسی و
پرس و جو از بقیه هم دانشگاهیها، نمیدانستم چی
رو بازدید کنم. یه چند تا قفسه دارو پشت سرش چیده بود.
گفتم:
«اینا چیه؟ برای خالی نبودن عریضه است؟!»
خندید
و گفت: «نه، برای جوریه باره، خیلیهاشونم
جعبه خالیه! به هر حال اسم اینجا داروخانه دامپزشکیه و ما عرقی به این رشته داریم.
تو که خوب منو میشناسی؟»
و
بعدش سفره دلش را باز کرد ... «پانزده بیست سال پیش اوضاع ما رو به راه بود. دامداریها رونقی
داشتند و دامداران برای دامهایشان
خرج میکردند. من
هم از جون و دل راهنماییشون میکردم و
حتی در مورد مصرف بیرویه آنتیبیوتیکها و
مقاومت میکروبی هشدار میدادم، اما
رفته رفته و طی چند سال اخیر که مشکلات اقتصادی گریبانگیر کشور شد و جمعیت دامی هم
کم شد و داروها گران شدند، فروش داروهای ما هم افت شدیدی کرد. پس داروهای دامی که هیچ! در مورد داروهای مرغی هم
که شرکتهای زنجیرهای آمدند
و مرغداریها هم با
آنها قرارداد بستند، دست دامپزشکان و داروخانهدارها توی
گردو رفت. این شرکتها هم که
داروهای مرغداریها را طبق
بخشنامههای شما نعوذ
بالله از خود باریتعالی هم
میتوانند تهیه
کنند، فروش داروهای مرغی ما را به خاک ذلت نشاندند. بنابراین مرغداریها و داروهاشون
هم که هیچ! مونده بود چند تا مرغ و خروس و گاو و گوسفند محلی که اونا هم بخاطر
بالا رفتن قیمتها دارو
کمتر مصرف میکردند و تکاپوی
هزینههای ما
رو نمیکردند.»
او
ادامه داد: «اما از اون ور استقبال از وسایل سگ و گربه به تدریج بیشتر و بیشتر شد.
من اوایلش مقاومت میکردم و
بر سر عقیده قدیمی و نوستالژیکم بودم که اولویت در دامپزشکی اقتصاد کشور و تولید
ملی هست و تمایلی نداشتم در این مبحث که به نظرم بیشتر مصرفکننده
بود و وارداتی، وارد بشم، اما به تدریج دیدم نه، اینطوری اگه پبش بره، از قافله
عقب میمونم و
دخل و خرجم به هم نمیاد. ضمن اینکه این صنعت هم رو به رشده و نیاز به حمایت داره!»
خودش
که خندید، منم آرام گفتم: «آره ارواح عمهات!»، اون
گفت «چی؟»، من گفتم «هیچی، گفتم فدای خندهات»، اونم
تبسمکنان گفت
«آره جون عمهات!»
و
ادامه داد: «بنابراین شروع کردم به آوردن وسایل پتشاپی.
البته وضعیت فروش داروهای سگ و گربه ما بهتر نشده که هیچ، بدتر هم شده، چون الان بیشتر دامپزشکان داروهای سگ و گربه را برای
داروخانههای
انسانی نسخه میکنند. داروهای
انسانی به خاطر یارانهای که میگیرند به
نظر هم ارزانترند و
هم در بستهها و اندازههای کوچکتری عرضه
میشن؛ بگذریم که فروش دارو در فضای مجازی و مستقیم از شرکتهای
بالادستی و قاچاق داروهای خارجی هم مزید بر علت شده؛ البته بعضی موقع من هم جستهگریخته از
همین داروهای خارجی به خاطر کیفیت بهتر و نبود مشابه داخلی و اصرار کلینیسنها میارم.
یه مقدار هم جو منفی در مورد بعضی داروهای دامی نسبت به مشابه انسانی وجود داره که
معلوم نیست از کجا ناشی میشه، مثلا میگن فلان داروی دامی شوک میده یا ...، پس
داروهای سگ و گربه هم که هیچ! هیچ که هیچ که من هم شروع کردم به آوردن بیشتر وسایلی
که ملاحظه میکنی که
البته این هم در حال اشباعه. البته یه کم بد چیدمشون. قراره یه متخصص و دیزاینری
بیاد برام اینا رو دیزاین کنه، بیشتر تو چشم بیاد. به نظرت خوبه؟ چطوره؟»
گفتم
«تو خودت بهتری!؟» در همین اثنا یه خانمی با یک دختر نوجوان وارد مغازه شدند. گویا
میخواستند
برن مهمونی و گفتند که یه جایزه میخوان
برای جشن تولد «پاپی» توله دلبند صاحبمجلس.
دوست دامپزشک ما در حال معرفی وسایل بود که من دستی به علامت خداحافظی تکون دادم و
آرام آرام از مغازه خارج شدم. دوست ما که متوجه شد، صدا زد «موش موشک، کجا میری؟
دفتر بازدید داروخانه رو امضا نمیکنی عندلیب!»
من هم گفتم «عوضش کردی. میام عنقریب!»
آمدم
بیرون، دیدم یکی با یه پلاستیک دارو داره میاد داروخانه. داروها رو که نگاه کردم،
آنتیبیوتیک
سفتریاکسون بود و مترونیدازول و سرم و یکی دو قلم داروی دیگر که از داروخانه
انسانی گرفته بود. پرسیدم «پس داروخانه دامپزشکی چی میخواین؟»
گفت «برس مو !!» نسخهاش را که نگاه کردم، قیمت داروی سفتریاکسون رو حدوداً
۱۵ هزار تومان زده بودند. خب، از اونور قیمت سفتیپرین دامی (مشابه سفتریاکسون انسانی) حدوداً ۹۰ هزار تومنه.
حساب کتاب کردم، دیدم با توجه به میزان مصرف و دز داروها تفاوت چندانی از نظر قیمت
ندارند، اما حالا چه اصراری هست که دامپزشکان دام کوچک لزوماً از داروهای
انسانی استفاده کنند؟ بیاطلاعی و
ناآشنایی با داروهای دامی؟ بستهبندی
بهتر داروهای انسانی؟ نبود داروهای مشابه در دامپزشکی؟ تبلیغات منفی در مورد
داروهای دامی؟ دسترسی راحت به داروخانههای
انسانی؟ ترس از عدم پاسخ به درمان و رقابتهای حرفهای؟ آموزش
ضعیف دانشگاهی؟ یا شاید هم بالا بردن کلاس کار؟
با
یکی دو تا از دوستان که تماس گرفتم، دیدم برای گاوها هم بعضاً از همین سفتریاکسون
انسانی استفاده میکنند، اما
چرا بعضی دامپزشکان این آنتیبیوتیکهای نسبتاً
جدید (مانند سفالوسپورینهای نسل
سوم) را به عنوان گزینه اول در بسیاری موارد انتخاب میکنند؟ با
توجه به اینکه بیست سی سالی هست که آنتیبیوتیک
جدیدتری به بازار نیامده، پس موضوع مقاومت میکروبی نسبت به آنتییبوتیکها کجای
این داستان قرار میگیرد؟ وقتی
بدانیم از علل ایجاد مقاومت میکروبی، اشتباه در انتخاب دارو، مصرف زیاد و کیفیت نه
چندان مطلوب برخی داروهاست و هنگامی که عامل مسبب یک عفونت درمانگاهی شناخته شد،
داروی مطلوب را میتوان بر اساس
شناخت بیماری و تجربه در منطقه انتخاب کرد
و در مواقعی آزمایش خون، تعیین میکروب و آنتیبیوگرام
ضروری است، آیا نباید تمهیداتی اندیشیده
شود؟ اما وقتی در تعرفههای
دامپزشکی سال ۱۴۰۲ ابلاغی وزیر حتی اسمی
از سگ و گربه برده نشده و به صورت توافقی «اسمشو نبر» هستند، چگونه میتوان به
بهبود وضعیت اندیشید؟ به نظر این موضوع هم خیلی «پیچ وا پیچ» یا در هم پیچیده شده. فکری به
ذهنم رسید. بهتره بفرستمش حکیم مهر، شاید فرجی شد. گفتم «فرجی» یاد فرجیپور
دامدار قدیمی شهر رودبار افتادم. چقدر
بهش گفتم ...
شهریور ۱۴۰۲