در جلسهی آزمون پایان ترم بیماریهای تولید مثل اسب در دورهی تخصصی مامایی و بیماریهای تولید مثل بودم. زنگ گوشی تلفن همراه را روی ویبره گذاشته بودم تا در صورت تماس ورودی صدایی از آن بلند نشود. هنوز نیمی از سؤالات را پاسخ نداده بودم که ناگهان گوشی شروع کرد به لرزیدن. نگاهی به صفحهی گوشی انداختم. از پیش شماره متوجه شدم تماس از یکی از روستاهای حومهی شهر است. یقین کردم باید از طرف یک دامدار روستایی باشد. اول مقاومت کردم و اعتنایی نکردم، اما گوشی همچنان به لرزیدن ادامه داد. با اشاره از استاد اجازه خواستم حواب دهم. استاد که شناخت کاملی از من به عنوان یک کلینیسین داشت با لبخندی سرش را به علامت مثبت تکان داد.
گوشی را برداشتم و با نجوا گفتم: "الو، بفرمایید!"
صدای نگران و بلند مردی از آن طرف گفت: "دکتر عجله کن. گوساله از دست رفت!"
گفتم: "چی شده؟ مشکل چیه؟"
گفت: "به پهلو افتاده نفسش هم در نمیاد. چند روز اسهالی بود."
گفتم: "عزیزم من سر جلسهی امتحانم. نمیتونم بیام."
مرد با نگرانی و صدایی بلندتر و با لحن ملتمسانهای گفت: "دکتر تو رو خدا، همین الان نرسی گوساله از دست رفته!"
با تردید گفتم: "مال کیه؟"
گفت: "فلانیم از روستای فلان."
طرف را شناختم. چندین سال بود که گاوهایش را در یک دامداری کوچک حدود 30 رأسی در روستا ویزیت میکردم.
گفتم: "چشم اومدم."
بعد از قطع تماس، باز با اشارهی سر از استاد رخصت خواستم. استاد که حدس زده بود موضوع چی هست، با لبخندی به درب خروجی کلاس محل آزمون اشاره کرد. بلافاصله از جای برخاستم و برگهی آزمون را که هنوز نیمی از سؤالاتش بدون پاسخ مانده بودند به دست استاد دادم و بی سر و صدا و آرام از کلاس خارج شدم، اما همین که پایم به بیرون از کلاس رسید مثل موشک از جای کنده شدم و به طرف خودرویم که در حیاط درمانگاه تخصصی دانشکده پارک کرده بودم و صندوق عقبش همیشه مملو از وسایل و داروهای لازم بودند، یعنی به معنای واقعی کلمه "یک درمانگاه سیار" دویدم. دیگر نفهمیدم فاصلهی حدود بیست کیلومتری تا روستای مورد نظر را که هم پر پیچ و خم بود و هم از دل چند روستای دیگر میگذشت اما خوشبختانه آسفالته بود، چگونه و با چه سرعتی طی کردم و به بالین گوسالهی بیمار رسیدم.
گوساله (از نژاد هلشتاین، نر و بزرگ جثه) خوشبختانه هنوز زنده بود، اما به پهلو روی زمین افتاده بود. از علائم بالینی و اخذ سابقه، دهیدراسیون و اسیدوز شدید ناشی از اسهال شدید چند روزه مشهود بود. سن گوساله زیر ده روز بود. با سرعت وسایل مایع درمانی داخل وریدی را آماده کردم. سرم یک لیتری دوم در حال اتمام بود که با گرم شدن بدن حیوان به ویژه انتهاهای بدن و بهبود علائم دیگر ناشی از دهیدراسیون و اسیدوز، حیوان شروع به جنب و جوش و تقلا برای تغییر وضعیت خود از حالت دراز کشیده به پهلو بود. بعد از اتمام مایع درمانی و آزاد گذاشتن گوساله، حیوان ابتدا به حالت جناغی تغییر وضعیت داد و دقایقی بعد از جای برخاست، اگرچه هنوز آثار ضعف در حیوان وجود داشت. با تزریق وریدی و عضلانی چند داروی دیگر و نیز توصیهی درمانی و حمایتی برای روزهای بعد، در حالی که رضایت و شادمانی زیادی در چهره و رفتار دامدار بود، با بدرقهی دامدار و دعاهای ممتد وی روستا را ترک کردم و به شهر بازگشتم. در پیگیری روزهای بعد از بهبودی کامل گوساله باخبر شدم.
در روزهای بعد، از نتیجه امتحان بیماریهای تولید مثل اسب نیز باخبر شدم. با اینکه نمرهی رضایت بخشی نگرفته بودم ولی نمرهی قبولی گرفته بودم. اما لذتی که از نتیجهی مثبت درمانم روی آن گوساله گرفتم و رضایت و شادمانی را در وجود دامدار و بقیهی اعضای خانوادهاش نشاندم برایم چنان شیرین بود که اگر صد تا بیست هم در صورت نرفتن به بالین گوسالهی بیمار میگرفتم ایجاد نمیشد.
خاطره ای از «دکتر مجتبی گلی»، متخصص مامایی و بیماریهای تولید مثل
پی نوشت حکیم مهر:
ضمن تشکر از جناب دکتر گلی گرامی بخاطر ارسال این خاطره زیبا، به اطلاع کلیه همکاران ارجمند می رساند که حکیم مهر آمادگی دارد خاطرات شما را در حوزه دامپزشکی با نام (و یا در صورت تمایل، بدون نام) خودتان منتشر نماید.
نحوه ارسال خاطرات:
1. بخش «تماس با ما» در بالای صفحه اصلی سایت
2. ایمیل info@hakimemehr.ir
زنده باد دکتر، لذت بردم، دقیقا واسه منم پیش اومد اما استاد محترم اجازه ندادن به گوشی نزدیک شوم، گفتند یا گوشی یا برگه امتحان، ما هم برگه را تحویل دادیم و شدیم بین دو نفر شاگرد دوم، کیس هم تا رسیدم تلف شد اون یه اسب عالی
عالی بود
چه استادای خوبی داشتین که این قدر همکاری باهاتون با یک سر تکون دادن کردند
من خاطرات زیادی از کار کلینکی خود درسطح روستا ها دارم یکی از انها که درسال 62 در روستای گومیش بلاغ از توابع همه کسی کردستان اتفاق افتاد درساعت یک نیمه شب بهمن ماه درهمدان دومرد ویک زن درب منزل مرا زدند وقتی درب را باز کردم یک نفر که لباس بسیج در تن داشت پرید داخل بادست اورا به بیرون پرت کردم وگارد دفاعی گرفتم سپس فرد دیگر جلو آمد وخودش را مغرفی کرد وآشنایی داد اورا شناختم تا اینکه آن زن جلو امد وگفت من 7 راس گاو گوساله دارم یک ماده گاوم زاییده وبچه دانش کاملا" بیرون زده وروی زمین هم دراز کشیده التماس میکنم بدادم برس واین گاورا نجات بدهید خداوند اجر بشما بدهد بهر حال تشخیص دادم مبتلا به تب شیر وپرولاپس رحم میباشد بدودن اینکه خانم وبچه ها بیدار بشوند با اتومبیل لندرور خودم همراه با وسایل ودارو راه افتادم وبه آنها که مینی بوس داشتند گفتم جلوحرکت کنند بعد از حدود 45کیلومتر راه بمقصد رسیریم البته جون از منطقه همدان وارد کردستان شدیم ودر آن زمان شبها جاده در دست حزب کومله بود جلو مرا گرفتن ووقتی خودم را معرفی کردم ومرا شناختن اجازه عبوردادن در هرصورت درمحل اول پاکلسیم تراپی گاو را از زمین بلند کردم وبعد پرولاپس را با دقت لازم اینکار جا انداختم ودستورات لازم را دادم در خاتمه آن زن در آن زمان که پول ارزش داشت درآورد ده هزار تومان بمن بدهد گفتم من برای پول باینجا نیامدم برای طبابت در راه رضای خدا آمدم چون تودر خواستی از من کردی که وظیفه شغلی من بود وضمنا"گفتی شوهرت در جبهه هست پس نباید از تو پولی دریافت کنم بله در تمام دنیا در درجه اول دکتر دامپزشک را برای جلوگیری از ضایعات دامی پرورش میدهند ودکتران دامپزشک بایستی وظیفه شغلی خود را در همه حال انجام دهند حتی اگر راه دور باشد وپرخطر وسخت
چقدر شیرین بود....
عالي بود، خدا حفظ كنه شما همكار عزيز و اساتيد فهيم شما رو ، سلامت و پاينده باشيد .
خوبه که پروانه درمان لازم نداشتید و در زمان دانشجویی هم کیس میدیدید
|
بنده از چند سال قبل از آن دارای مدرک DVM بودم و مجوز فعالیت در امور درمانی دام پزشکی از سازمان دام پزشکی کل کشور بودم. در زمان تمدید پروانه هم کسی پرسش نمیکرد آیا شما دانشجوی دورهی تخصصی هستید یا خیر؟!!
شما که راست میگی
چرا فقط تعریف و تمجیدها چاپ شده و 12 نظر غیرقابل انتشاره!! ................!!!
به نظر کمی غیر طبیعی است. در حال حاضر سرم تراپی و درمان های سیمپتوماتیک را کلیه دامداران در این حد بلد هستند.
|
دوست عزیز، حتماً تجربهی کار در فیلد نداری. اگر داشتی حتماً اطلاع داشتی که بسیاری دامداران روستایی از یک تزریق سادهی عضلانی هم عاجز هستند چه برسد به تجویز داخل وداجی حجم زیادی محلول قندی-نمکی.
کسی که تخصص میخونه اجازه درمان نداره که.
|
شما بگو کسی که تخصص داره میخونه از کجا بیار بخوره تو سنه نزدیکه سی سالگی از پدر بازنشسته بگیره یا از خواهر و بردار کوچکترش، اگه وزارت علوم لطف کنه حقوق مارو بده و هر دقیقه اعلام نکنه فلان تومن میدیم به دانشجوی دکتری بعد کچلو بنویسه تحت عنوان وام، من یکی حالا نویسنده این متن رو کار ندارم اما من این همه این و رو اون ور واسه یه لقمه نمیرم و ممیقا میشینم پای مطالعه ام و علم رو ارتقا میدم، بابا دست رو دل ماهای که داریم تخصص میخونیم تو ایران نزار که خونه خونه
.............................. اما کارش قانونی نیست چون حق کار کردن ندارن رزیدنتا .............................
سلام .دکتر دامدار بد حسابی بود باز هم میرفتی ؟
|
برای دامدار سنتی و روستایی بله باز میرفتم کما اینکه صدها بار اتفاق افتاد و به نحوی با تعدیل حق ویزیت و درمان کنار اومدم. اما برای دامدار به اصطلاح صنعتی تا حدی به تعدیل حق ویزیت و درمان مبادرت میکردم اما اگر کار به مرحلهی سوءِ استفاده میرسید قطع ارتباط میکردم کما اینکه بارها اتفاق افتاد.
به همه عزیزانی که انتقاد کردند به اظهار نظر و انتقاد آنها احترام میگذارم و از همهی عزیزانی که اظهار لطف کردند ممنون و سپاسگذارم. هدف اول و غایی بازگویی خاطرات در مورد فعالیت حرفهای نه احیاناً مطرح کردن خود و به عبارت دیگر نوعی خود بزرگ نمایی است بلکه انعکاس ارزش، اعتبار و تلاشهای بیریای فعالین حرفهی دام پزشکی و شناساندن آن به همکاران جوان و دانشجویان این رشته و نیز عموم افراد جامعه است و نیز انتقال تجربههای کاری که شاید در هیچ منبع معتبر و منشر شده یافت نشود.
آقای دکتر گلی از همکاران با اخلاق، شریف و با سواد دانشکده ما هستند. برای ایشان آرزوی سلامتی و سربلندی فراوان دارم. حس مسئولیت پذیری ایشان واقعا قابل تحسین است.